
ادبیات فارسی شاهد فراز و فرود شاعران بسیار زیادی بوده است. در این بین عدهای فرازی ماندگارتر و تعداد زیادی هم فرازهای کوتاهمدت، اما بلندی داشتهاند.
فرارو- مهدی سهیلی یکی از مطرحترین شاعران ایرانی در بین سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰ بود که از او آثار بسیار زیادی به جا مانده است.
به گزارش فرارو، سرنوشت ادبی مهدی سهیلی سرنوشت بسیار جالبی است. سهیلی از آن دسته از شاعرانی بود که خیلی زود علاوه بر جهان ادبیات، وارد دیگر حوزهها نیز شد و سالهای بسیاری را صرف ساخت برنامههای رادیویی و نوشتن شعر و مسائلی از این دست کرد.
«آن که غربال به دست دارد از عقب کاروان میآید.» این گفته نیما یوشیج، گوشزد میکند که همیشه دانهدرشتها را آیندگان انتخاب میکنند و شهرت و موفقیت امروز ما لزوما به این معنی نیست که در آینده نیز از چنین وضعی برخوردار باشیم.
مهدی سهیلی در دوران جوانی و پس از تحصیل در حوزه علوم قدیم و صرف و نحو، خیلی زود به عنوان یک شاعر در جهان ادبیات شناخته شد. سهیلی که علاوه بر شعر مشغولیتهای دیگری نیز داشت، رفتهرفته به یکی از چهرههای مطرح زمانه خودش تبدیل شد. سهیلی، صاحبامتیاز روزنامه بود؛ آن هم نه یکی که دو تا. سالهای سال مجری و سازنده چندین برنامه رادیویی در حوزههای مختلف و مخصوصا در حوزه ادبیات بود. نمایشنامه مینوشت. شاعر بود و خلاصه این که از هر دری سخنی برای گفتن داشت.
بین سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰ کمتر شاعری را میتوان یافت که به اندازه مهدی سهیلی به شهرت دست یافته باشد و کتابهایش تا این حد معروف و پرفروش شده باشند. نقل است که در این سالها کتابهای مهدی سهیلی مانند دیوان حافظ زینت کتابخانه بسیاری از مردم ایران بود و کمتر کسی را از قاطبه مردم میشد یافت که سوادی برای خواندن و نوشتن داشته باشد و دفتری از سهیلی نخوانده باشد.
با وجود اینها، سهیلی هرگز در میان اهالی ادبیات وجاهتی را که در میان عموم مردم داشت پیدا نکرد. شاید همین مسائل بود که باعت شد در ادامه «آن که غربال دارد» چندان برای نگهداشتن سهیلی بر غربالش اشتیاقی نداشته باشد. سهیلی انسان دونپایهای نبود، اما عامه مردم به تنهایی نمیتوانند شاعری را از مسیرهای پرپیچ و تاب روزگاران عبور بدهند و او را به دست آیندگان بسپارند.
به هر حال خیلی زود دوران شکوه و شهرت مهدی سهیلی رو به افول گذاشت و سهیلی اگر چه که کاملا فراموش نشد، اما برای همیشه به جرگه شاعرانی پیوست که بیشتر از آن که مردم و اهالی ادبیات او را به یاد داشته باشند، تذکرهنویسان از او یاد میکنند. درست معلوم نیست که «آن که غربال دارد» کیست، اما قطعا کسی هست که روی غربالش حافظ را هفتصد سال نگاه داشته و سهیلی را پس از بیست سال فرو گذاشته است.
نگاهت را نمیخوانم نه با مایی نه بی مایی
ز کارت حیرتی دارم نه با جمعی نه تنهایی
گهی از خنده گلریزی مگرای غنچه گلزاری؟
گهی از گریه لبریزی، مگرای ماه دریایی؟
چه میکوشی به طنازی که بر ابرو گره بندی
به هر حالت که بنشینی میان جمع زیبایی
درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر
چرا پنهان کنیای جان! بهشت آرزوهایی؟
گهی با من هم آغوشی، گهی از ما گریزانی
بدین افسونگری در خاطرم، چون نقش رویایی
لبت گر بی سخن باشد نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدنها نه خاموشی نه گویایی
گهی از دیده پنهانی، پریزادی پریرویی
گهی در جان هویدایی فرح بخشی فریبایی
به رخ گیسو فرو ریزی که دلها را برانگیزی
از این بازیگری بگذر، به هر صورت دلارایی
چرا زلف سیاهت را حجاب چهره میسازی؟
تو ماهی در دل شبها نه پنهانی که پیدایی
زبانت را نمیدانم نه بی شوقی نه مشتاقی
نگاهت را نمیخوانم نه با مایی نه بی مایی
نویسنده: مهدی دهقان