bato-adv

آفرین به نقی معمولی با این سکانس؛ پایتخت، هم شادی می‌آفریند، هم اشک غم بر چشم می‌نشاند

آفرین به نقی معمولی با این سکانس؛ پایتخت، هم شادی می‌آفریند، هم اشک غم بر چشم می‌نشاند

«در قسمت هجدهم، کارگردان با حرکات موزون رقص محلی مازنی و به تصویر کشیدن فرهنگ عامه، اوج شادی را در خانه‌ها و خنده را بر لب و اشک شادی را بر چشمان مخاطب طنزپسند ایرانی آورد. اما در اواخر قسمت نوزدهم، تلخ‌ترین سکانس به اجرا درآمد که اینها همگی رسالت یک طنز خوب اجتماعی است.  در این سکانس که چنگ به روح مخاطب می‌زد، در تأملی دردناک، این‌بار اشکِ حیرانی بر گونه مخاطب جاری می‌شود که به‌راستی حق با کیست؛ با بهتاشی که نقی منتِ کرده‌ها را بر سرش گذاشته و می‌گذارد؟»

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۰ - ۲۶ فروردين ۱۴۰۴

روزنامه هم میهن در مطلبی نوشت: چندی پیش انیمیشن تاثیرگذاری دیدم که به زیبایی ابعاد واقعیت را روایت می‌کرد. در این انیمیشن کودکی در حال افتادن از پله‌هاست و سگ خانگی به سمت او می‌دود تا از این فاجعه جلوگیری کند که موفق هم می‌شود کودک را از خطر نجات دهد؛ اما دست کودک اندکی با دندان سگ آسیب می‌بیند و به گریه کودک، پدر و مادر هراسان به سمت صدا می‌دوند و با صحنه‌ای مواجه می‌شوند که سگ دست کودک را گاز گرفته و کودک ترسیده و دارد گریه می‌کند. 

این انیمیشن تأمل‌برانگیز، پایان تلخ و دردناکی برای سگ دارد چون او را از خانه بیرون‌می‌کنند و ما در انت‌ها شاهد دیالوگ اندوهبار آن سگ با سگ دیگری هستیم. سگ از او می‌پرسد: «پشیمونی از کاری که برای آن دختربچه کردی» و سگ طردشده می‌گوید: «نه.» سگ می‌گوید: «ولی اونا بیرونت کردن»، سگ رانده‌شده پاسخ می‌دهد: «من اونا رو سرزنش نمی‌کنم. اونا داشتن از بچه‌شون محافظت می‌کردن.» سگ تکرار می‌کند: «ولی تو نجاتش دادی.» سگ رانده‌شده می‌گوید: «بدترین روز زندگیم بود ولی اگر به عقب برگردم، باز همین کار را می‌کنم.» 

سگ می‌پرسد: «چرا؟» سگ رانده‌شده می‌گوید: «وقتی عاشق کسی باشی، البته اگر عشق واقعی باشه، باید هر کاری می‌تونی براش بکنی.» یعنی مهم نیست که تو طرد می‌شوی، برچسب می‌خوری، متهم می‌شوی و… مهم این است که عافیت‌طلبانه دریغ نکنی! انیمیشن‌ها، گاهی از زبان حیوانات و شخصیت‌های غیرانسانی به‌شکل نمادین به نکات مهمی در روابط انسانی می‌پردازند. 

سریال «پایتخت» به‌واسطه طنز دلنشین، بازی خوب بازیگران و نقد برخی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مثل چشم و هم‌چشمی، طمع، تحقیر و تخریب دیگران، پدرسالاری و حتی «فرزند ذکورسالاری»، همچنین فرهنگ‌سازی در زمینه‌های مختلف ازجمله آموزه‌هایی چون رعایت شأن انسان‌ها در هر جایگاهی، حمایتگری، کمک‌گرفتن از روان‌شناسان در هنگام بروز مشکلات، رعایت حریم خانواده، سرپرستی کودکان بی‌سرپرست، تا مسائل به‌ظاهر پیش‌پاافتاده‌ای چون استفاده خصوصی از سرویس بهداشتی خصوصی و… با اقبال و استقبال خوبی روبه‌رو شد. 

در قسمت هجدهم، کارگردان با حرکات موزون رقص محلی مازنی و به تصویر کشیدن فرهنگ عامه، اوج شادی را در خانه‌ها و خنده را بر لب و اشک شادی را بر چشمان مخاطب طنزپسند ایرانی آورد. اما در اواخر قسمت نوزدهم، تلخ‌ترین سکانس به اجرا درآمد که این‌ها همگی رسالت یک طنز خوب اجتماعی است. 

در این سکانس که چنگ به روح مخاطب می‌زد، در تأملی دردناک، این‌بار اشکِ حیرانی بر گونه مخاطب جاری می‌شود که به‌راستی حق با کیست؛ با بهتاشی که نقی منتِ کرده‌ها را بر سرش گذاشته و می‌گذارد؟ با بهتاشی که می‌خواهد پول خدمات بی‌دریغ دایی‌اش را بدهد و بی‌مزدش کند و شعار می‌دهد که «کار، خوبه بی‌مزد باشه!»، یا با نقی؟ باید از بهتاش که نماینده نسل جوان است، پرسید: قیمت لگن گذاشتن‌های نقی چند؟ قیمت به دوش‌کشیدن یک خانواده وقتی باید بزرگی کنی و از آرزوهایت بزنی، چند؟ قیمت عشق به خانواده چند؟ اما آیا رفتارهای نقی خالی از اشکال است؟ خیر. 

آنجا که تحقیر و توهین می‌کند، آنجا که یکی را «دانشمندبچه» و دیگری را «پاندابچه» خطاب می‌کند، آنجا که داماد آینده را به هر شیوه که می‌تواند ضربه فنی می‌کند، آنجا که به رحمت می‌گوید: «تو حتماً بیا عروسی چون برای پذیرایی به کمک احتیاج داریم» و به مهمان‌های تاجیکی می‌گوید: «دست به چمدان‌ها نزنید. ارسطو می‌آورد» و آنجا که کودک درونش به سالار هفت‌ساله حسادت می‌کند، بر نقی نقد وارد است؛ اما به‌قول خود نقی، مگر نقی معمولی که بوده؟ بچه دکتر بوده یا مهندس؟ تازه مگر دکتر و مهندس‌های ما مهارت‌های زندگی، ارتباطی، سواد عاطفی و فرزندپروری دارند؟ نه. 

درصد بالایی از آن‌ها هم فقط درس خوانده‌اند تا غول کنکور را پشت‌سر بگذارند؛ مگر کم آمار خودکشی از دانشگاه پزشکی و دانشگاه‌های مهم دیگر کشور داریم؟! یا پدر و مادرهای ما مگر بیش از این بلد بودند که از ما دریغ کردند؟ خودِ ما با انفجار اطلاعات دنیای تکنولوژی چقدر بلدیم؟ و سوال دیگر این‌که اگر بزرگ‌تر را باید بزرگ داشت، آیا به کوچک‌ترها نباید احترام گذاشت؟! و در جامعه متمدن امروز آیا هنوز انسانی حق دارد انسانی دیگر را بزند؟ حتی فرزند خود را؟! آدم‌ها مسائل را از نگاه خود و با فیلترهای ذهنی خود می‌بینند. حال آن‌که واقعیت سه وجه دارد؛ آنچه تو از زندگی می‌بینی و درک می‌کنی، آنچه دیگری می‌بیند و درک می‌کند و آنچه به‌راستی واقع شده ‎است. درست مثل انیمیشن سگ و کودک.

نویسنده: مینا نبئی، مدرس مهارت‌‏های زندگی

برچسب ها: پایتخت تلویزیون
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین