
«اینکه نویسنده و هنرمند اظهارنظر سیاسی کند ایرادی ندارد، اما نباید وارد عرصهای شود که همجنس با آنها نیست، وگرنه یکی از مهمترین جنبههای هنر، نقد قدرت است، کاری که یوسا آن را به بهترین نحو انجام میدهد و در نتیجهاش با بیشماری از شاهکارهای بجا مانده از او مواجه میشویم. هرچند از یوسا هم نظیر دیگر نویسندگان مطرح جهان کارهای ضعیفی مانده که تعدادشان کم است.»
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبیات، با آثاری که تلفیقی از تاریخ، سیاست و نقد قدرتاند، جایگاهی ماندگار در ادبیات جهانی یافته است. مهدی غبرایی، مترجم شناختهشده ایرانی، دو کتاب غیرداستانی یوسا را با نامهای «موجآفرینی» و «واقعیت نویسنده» به فارسی ترجمه کرده است.
به گزارش ایران، او، درباره انتخاب آثار یوسا معتقد است که جهانبینی منحصربهفرد این نویسنده در واکاوی فساد و تمامیتخواهی، مخاطبان را به تأمل و چالش دعوت میکند. یوسا که بر خلاف دیگر نویسندگان بزرگ آمریکای لاتین، همچون گابریل گارسیا مارکز، به سبک سوررئالیسم تاریخی نزدیک شده، توانست فراتر از جغرافیای زادگاهش، دغدغههای انسانی را به تصویر بکشد و قلب میلیونها خواننده را فتح کند. با مرگ این نویسنده، ادبیات جهان یکی از غولهای بزرگ خود را از دست داد.
در میان ترجمههای شما دو کتاب از یوسا هم دیده میشود؛ چطور شد که سراغ این نویسنده پرویی رفتید؟
از یوسا دو کتاب غیر داستانی ترجمه کردهام؛ کتابهای «موج آفرینی» و «واقعیت نویسنده». موج آفرینی دربردارنده مجموعهای از مقالههای او به شمار میآید. هر دو کتاب سالها قبل از سوی نشر مرکز منتشر شده بود که به تازگی توسط نشر خزه انجام شده است.
نگفتید چرا سراغ یوسا رفتید؟ مضمون و ساختار آثارش درمیان بود یا شخصیت ادبی و سیاسیاش؟
ویژگیهای شخصی را میتوان مشوقی برای ترجمه دانست، اما اغلب اصل اثر است که من را به سوی ترجمه اثری میکشاند. درباره یوسا هم چنین است؛ به سبب آثار ارزشمندی که از خود به یادگار گذاشته تصمیم به ترجمه این دو کتاب گرفتم. با مرگ یوسا، جهان ادبیات یکی از بازماندههای غولهای ادبی قرن بیستم را که به قرن حاضر هم کشیده شد از دست داد. یوسا بعد از مارکز محبوبترین نویسنده آمریکای لاتین در سراسر جهان و حتی برای مخاطبان ایرانی بود.
به خصوص که این دو نفر دوستانی نزدیک، هم بودند.
بله. البته برای مدتی هم قهر بودند، بابت ماجرایی که داستان مفصل آن در فضای مجازی آمده و شرح آن بماند برای جستوجوی خود مخاطبان در فضای مجازی.
البته فوئنتس هم در ادبیات اسپانیایی چهره محبوبی است!
بله، فوئنتس هم محبوب بوده و هست. اما مارکز و یوسا محبوبیتی به مراتب بیشتر از او دارند. نه از جهت ارزشگذاری، بلکه به سبب علاقهمندی مخاطبان.
سکونت و تحصیل یوسا در فرانسه و آشنایی بیواسطه با آثار و نویسندگان مطرح فرانسوی چه تأثیری در آثارش به جای گذاشته است؟
یوسا از ادبیات غنی اسپانیولی برخوردار بود، این زبان در هر یک از حدود بیست کشور آمریکای لاتین از ویژگیهای منحصر به فرد آن منطقه برخوردار شده است؛ مسألهای که نقش مهمی در آثار یوسا هم ایفا کرده است. یوسا خیلی هم کتابخوان بوده و از مطالعه آثار کمتر نویسندهای میگذشته است. او تجربه سکونت در پاریس را هم داشته، سرزمینی که به نوعی یکی از مهدهای هنر جهان است.
آنجا زبان فرانسه میآموزد و آثار سارتر و کامو را بدون نیاز به ترجمه میخواند. مواجهه یوسا با این تنوع زبانی و فرهنگی برای او در خلق آثارش یک امتیاز ویژه به شمار میآید. بعدتر انگلیسی یاد میگیرد و شاهکارهایی از فاکنر و همینگوی را به زبان اصلی میخواند. این آشناییها در نهایت دستاوردهای زیادی برای او دارد که نمود همهشان در آثار یوسا دیده میشود.
آنچه به دردش میخورد از این آشناییها میگیرد و مابقی را کنار میگذارد. درباره آنها مقالههای متعددی هم نوشته و توضیح داده که چرا فلان نویسنده را به دیگری ترجیح میدهد. مواردی از این دست است که یک نویسنده را به جایگاهی جهانی میرساند. در نتیجه ما در آثار یوسا با آمیزهای از تاریخ زادگاهش با هر آنچه از مطالعات و تجربیات بسیار کسب کرده است میبینیم.
ادبیات آمریکای لاتین را بیش از همه مدیون سه نفر میدانند، فوئنتس، مارکز و یوسا. تأثیری که یوسا بر ادبیات آمریکای لاتین گذاشته بیشتر از جهت مضامین آزادیخواهانه آثار است یا به جهت ساختاری که به کار برده؟
تلفیقی از همه اینها مؤثر بودهاند. از طرفی تجربههای مشترکی که در آثارش به تصویر کشیده هم در افزایش این محبوبیت مؤثر بوده است. به عنوان نمونه ما ایرانیان نیز از قرن بیستم به این سو با مسائل مشابهی دست و پنجه نرم کردهایم؛ از کودتایی که در کشورمان سبب بروز ناآرامیهایی میشود تا دخالت کشورهای آمریکایی و غربی در امور کشورمان. همه اینها مواردی است که تجربیات مشابهی به شمار میآیند. یوسا در کتابش میگوید اگر فلان کودتا رخ نمیداد آمریکای لاتین سرنوشت دیگری پیدا میکرد، خب ما هم اگر دخالتهای خارجی سبب حذف مصدق نمیشد بیشک با روزگار متفاوتی روبهرو میشدیم. بنابراین آنچه بیش از همه توجه مخاطبان را در آثار یوسا به خود جلب میکند، نقد بیپروایی است که به قدرت دارد.
هرچند تلاشی که برای نقد قدرت انجام میدهد خواهناخواه تبعاتی هم برای او داشته است. افرادی که با قدرت درمیافتند به ناچار باید منتظر نتایج منفی آن نیز باشند. یوسا ناقد قدرت است. به خصوص در کشورهایی که نظام تمامیتخواه دارند!
بله. همینطور است. یوسا البته این شانس را داشته که نه مغضوب و نه اخراج میشود.
البته کتاب «عصر قهرمان» او را ارتش پرو به اعتراض آتش میزند!
بله، اما این نهایت تبعاتی است که با آن روبهرو میشود؛ اتفاقی که در نهایت محبوبیت بیشتر یوسا را به دنبال دارد. او در سیاست هم دخالت میکند که خب به نظر من این اشتباه بزرگی بوده است. او در برابر «آلبرتو فوجیموری»، کاندیدای ریاستجمهوری میشود، هرچند که خوشبختانه به موفقیت دست پیدا نمیکند وگرنه چه بسا که به سرنوشتی مشابه واتسلاف هاول دچار میشد. اینکه نویسنده و هنرمند اظهارنظر سیاسی کند ایرادی ندارد اما نباید وارد عرصهای شود که همجنس با آنها نیست، وگرنه یکی از مهمترین جنبههای هنر، نقد قدرت است، کاری که یوسا آن را به بهترین نحو انجام میدهد و در نتیجهاش با بیشماری از شاهکارهای بجا مانده از او مواجه میشویم. هرچند از یوسا هم نظیر دیگر نویسندگان مطرح جهان کارهای ضعیفی مانده که تعدادشان کم است.
یوسا را یکی از معدود غولهای ادبی زمانهمان میدانستند؛ چه ویژگی خاصی در کتابها و فعالیتهای او دیده میشود که یوسا را به چنین جایگاهی رسانده است؟
با آنکه عصر غولهای ادبی و هنر مدتهاست که تمام شده اما همچنان افرادی نظیر یوسا را میتوان غول ادبی دانست. زمانه و افرادی که هرگز مشابه آنها تکرار نمیشود. خواه ناخواه افراد دیگری میآیند و جای آنها را میگیرند منتهی هریک از این افراد یک آن دیگری دارند. نمونهاش در ادبیات خودمان نیز هست، بعد از حافظ هرگز با غزلسرایی نظیر او روبهرو نشدیم. هرچند که ابتهاج و شهریار غزلهای ماندگاری به یادگار گذاشتهاند، چراکه زمانه عوض شده است. بساط غولهای ادبی در حال برچیده شدن است.
همه آن ویژگیهایی که درباره یوسا اشاره شد سبب شده که او دست به خلق رمانهایی بزند که مخاطب قادر نیست آنها را تا به انتها نرسانده، زمین بگذارد. این خصوصیتی نیست که در هر نویسندهای دیده شود. حتی فوئنتس با آن که نویسنده بسیار بزرگی است، گاه آنقدر دشوار نوشته که شاید هر مخاطبی قادر به برقراری ارتباط با کتابهای او نباشد. درباره فاکنر هم اینگونه است.
همچنان برخی رمانهای ترجمه نشده فاکنر برای من که از کودکی با رمان و داستان بزرگ شدهام قدری دشوار است. البته فوئنتس هم از جمله غولهای ادبی به شمار میآید اما از جهاتی متفاوت از یوساست. یوسا آثاری غنی منتهی به شیوهای خوشخوان نوشته که امتیازی مهم به شمار میآید. نویسندگانی همچون همینگوی به گونهای دست به خلق آثار مختلف زدهاند که کتابهای آنان در عین آن که دربردارنده مضامینی غنی و بدیع است اما خوشخوان نیز هستند.
البته در میان آثار یوسا هم کتابهایی هست که مطالعه آنها را به هر کسی پیشنهاد نمیدهم؛ به عنوان مثال حداقل باید چند کتاب از او بخوانند و بعد سراغ کتابی نظیر «گفتوگو در کاتدرال» بروند. «خانه سبز» که از آرزوهای من برای ترجمه است هم چنین وضعیتی دارد، هرچند از آنجایی که ماجرای کتاب درخانهای بدنام سپری میشود امکان ترجمهاش به جهت ممیزی وجود ندارد.
اگر ترجمه شود هم سرنوشتی نظیر «خاطره دلبرکان غمگین من» مارکز که کاوه میرعباسی ترجمه کرد، پیدا میکند. به محض انتشار در اواخر دهه هشتاد، جمعآوری و بعد هم ممنوع اعلام شد.
حالا آن کتاب کمحجمی بود اما «خانه سبز» رمانی حدود ۴۰۰ صفحه است، ترجمهاش به ریسک آن نمیارزد. زبان بسیار دشواری هم دارد. یوسا هر چقدر از سنش میگذرد بیشتر به خوشخواننویسی روی میآورد. در میان کتابهای یوسا، رمان «سوربز» به ترجمه عبدالله کوثری عزیز بیشترین تأثیر را برخود من داشته است. از این کتاب موفق اقتباس سینمایی هم انجام شده است. همه اینها، به اضافه تعدد آثاری که از یوسا، هم در ادبیات داستانی و هم غیرداستانی منتشر شده است در محبوبیت او مؤثر بودهاند. از طرفی در عرصه فیلم هم نویسنده باسوادی به شمار میآید، حتی در دورهای از داوران جشنواره فیلم برلین بوده است.
او در کتاب «واقعیت نویسنده» اقدام به کاری کرده که کمتر نویسندهای قادر به انجامش است؛ او دست به نقد خود و آثارش زده است. یوسا در این کتاب، هفت، هشت رمان خودش را از زوایای مختلف نقد و بررسی کرده وحتی درباره چگونگی شکلگیری آنها نوشته است. آنطور که در تاریخ ادبیات آمده گویا یوسا دومین نفری است که بعد از هنری جیمز چنین کاری کرده و توانسته درباره ریشه آثارش بنویسد. در واقع او نویسنده جامعالاطرافی است که فقط به رماننویسی اکتفا نکرده است.
چرا از میان آثار یوسا به سراغ کتابهای غیرداستانیاش رفتید؟
راستش من هر وقت قرار به ترجمه اثری از یوسا داشته باشم حتماً ابتدا با دوست و استاد عزیزم، عبدالله کوثری تماس میگیرم که دراین زمینه پیشکسوت به شمار میآید. طبیعی است که نیاز نبینم سراغ ترجمه دوباره کتابهایی که به ترجمه ایشان منتشر شده است، بروم. حتی با دوست عزیز دیگرم، اسدالله امرایی هم چنین رویهای را در پیش گرفتهایم. هروقت بنا به ترجمهای داشته باشیم حتماً هماهنگ میکنیم که دوباره کاری نشود.
و حالا که جهان ادبیات داستانی، یوسا را از دست داده است فکر میکنید نویسندگان جوانتر بتوانند جای خالی او را پرکنند؟
راستش برخی آدمها تکرارنشدنی هستند. اصلاً قرار نیست کسی جای دیگری را پر کند. با وجود این، من به آینده ادبیات داستانی و در ابعاد کلیتر، فرهنگ و هنر جهانی امیدوار هستم. همین حالا هم با استعدادهای خوبی در این زمینه روبهرو هستیم. هرچند که باز هم تکرار میکنم بزرگانی همچون یوسا هرگز تکرار نخواهند شد.
شما دلیل محبوبیت یوسا را در مقایسه با دیگر نویسندگان قاره در چه میدانید؟
من آن را در چند عامل میدانم. اول آن که یوسا برخلاف مارکز چندان سراغ رئالیسم جادویی نرفته، شاید هم بهتر است بگویم خیلی کم از آن بهره گرفته است. کارهای یوسا سوررئالیستی هستند، شکست زمان، یعنی رفت و برگشتهای مداوم به گذشته و آینده در آثارش دیده میشود، منتهی نه آنطور که مارکز از رئالیسم جادویی استفاده کرده و واقعیت را با جادو درآمیخته است. اولین و مهمترین مشخصه بهرهمندیاش از تاریخ به همراه استفاده از تجربیات تاریخی است. شما به کتاب «عصر قهرمان» این نویسنده که نگاه کنید، ردپای پررنگی از تجربه حضورش در دانشکده نظامی «لئونسیو پرادو» دیده میشود که در آن تحصیل کرده بود.
او از آن طریق با فساد در نهادی اجتماعی روبهرو شده، زد و بندهای پشت پرده و بیتوجهی به اخلاق را دیده است؛ در نهایت هم فساد، دروغگویی و تسلط اینچنینی بر جامعه را به کلیت نظام حاکم بر پرو تعمیم داده است. بر همین اساس چند رمان او در پرو میگذرد. حتی آنهایی که نظیر «جنگ آخر زمان» _که بر سر اسمش با دوست عزیزم عبدالله کوثری اختلاف نظر کوچکی دارم_ در جغرافیای دیگری سپری میشود نیز با چنین نگاهی تألیف شدهاند.
هرچند که آقای کوثری را میتوان یکی از بهترین مترجمان آثار یوسا در کشورمان دانست؛ به خصوص درباره کتاب «گفتوگو در کاتدرال». «جنگ آخر زمان» در برزیل میگذرد، «سور بز» هم که درباره «رافائل تروخیلو» است در جغرافیای جمهوری دومینیکن روایت میشود. عمده فعالیت ادبی یوسا بر نقد قدرت متمرکز شده است که این مسأله تأثیر زیادی در جلب توجه مخاطبان داشته است؛ البته این محبوبیت دلایل دیگری هم دارد که خب این ویژگی از مهمترین موارد بود.