
دولت ترامپ با جنگهای تجاری غیرسنجیده، سیاستهای ناپایدار و رویکردهای افراطی، مشکلات اقتصادی و شکافهای داخلی ایجاد کرده است. این شرایط، ادامه موفقیت او را با خطر مواجه میکند؛ اما اگر ترامپ بتواند رفتار بیثبات خود را تعدیل کرده و به توصیه مشاوران آگاه گوش دهد، هنوز فرصت دارد تا ثبات اقتصادی و اعتبار سیاسی خود را بازیابد. بهرهگیری از تدابیر سنجیده و رعایت محدودیتهای قانونی میتواند مانع سقوط وی در این دوره شود.
فرارو – «راس دوتهت» (Ross Douthat)، ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز و سردبیر سابق مجله آتلانتیک
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه نیویورک تایمز، در ماه مه ۲۰۱۷ (اردیبهشت ۱۳۹۶) تنها چند ماه پس از آغاز نخستین دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ، مقالهای منتشر کردم که در آن استدلال میشد ناتوانی رئیسجمهور چنان آشکار و عیان است که باید با استناد به متمم بیستوپنجم قانون اساسی از قدرت برکنار شود.
این مقاله با استقبال قابلتوجهی مواجه شد، اما استدلال اصلی آن در گذر زمان پایداری خود را از دست داد. هرچند که کاخ سفید در دوره نخست ترامپ بهشکلی غیرمعمول آشفته باقی ماند و ویژگیهای شخصیتی رئیسجمهور نیز تغییر محسوسی نکرد، اما ریاستجمهوری او بهتدریج ثباتی نسبی یافت که دیگر امکان ادامه ادعای ناتوانی و طرح مداخله قانونی را از نظر سیاسی غیرقابل دفاع میکرد.
مقالهام با این ذهنیت نوشته شده بود که «این وضعیت دیگر نمیتواند ادامه یابد»؛ اما نهتنها ادامه یافت، بلکه در حوزههایی نظیر اقتصاد و سیاست خارجی، دستاوردهایی رقم خورد که فراتر از انتظارات اولیه من بود. این روند تا جایی پیش رفت که در فاصلهای کوتاه پس از آغاز ریاستجمهوری جو بایدن؛ بخشی از افکار عمومی نسبت به نتایج دوره ترامپ احساس دلتنگی پیدا کرد.
برای ناظران پدیده ترامپ، چنین لحظاتی بارها تکرار شد؛ لحظاتی که بهنظر میرسید اشتباهات و جنجالهای او به سقوطی غیرقابل بازگشت منتهی خواهد شد یا زمینه را برای خروج کاملش از صحنه سیاسی فراهم میکند. با این حال، این پیشبینیها در عمل بارها نادرست از کار درآمد. ترامپ بارها توانست مسیر خود را از دل بحرانها ادامه دهد و در مواجهه با موانع، خلاف انتظارها عمل کند. به همین دلیل، هنگامی که بار دیگر به قدرت بازگشت، تصمیم گرفتم از داوریهای زودهنگام و هشدارهای قطعی درباره بروز فاجعه خودداری کنم. گرچه انتقاداتم پابرجا بود، اما سعی داشتم آن را به گونهای مطرح کنم که گویی هنوز امکان اصلاح، تغییر و بازگشت وجود دارد.
رویدادهای این هفته بهطور جدی، تردیدهایی را نسبت به آن رویکرد محتاطانه ایجاد کرد. هیچیک از سیاستهای دوره نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ از نظر سطح مخاطرات، با چالشهایی که در چارچوب جنگ تجاری گسترده کنونی مطرح است، قابل مقایسه نیستند؛ از احتمال بروز رکود اقتصادی گرفته تا تهدیدی بالقوه برای جایگاه بینالمللی ایالات متحده و حتی زیرساختهای مالی بنیادی این کشور. حتی در صورت تعلیق موقت تعرفههای دوجانبه، ابعاد فراگیر جنگ تجاری با چین و فضای عدم قطعیت ناشی از سیاستگذاریهای متغیر و پیشبینیناپذیر دولت ترامپ، چشماندازی مبهم و همراه با آسیبهای اقتصادی را ترسیم میکند؛ وضعیتی که راه روشنی برای بازگشت به ثبات و بهبود نیز در آن دیده نمیشود.
این وضعیت برای رئیسجمهوری که همواره بر احساس عمومی مثبت نسبت به عملکرد اقتصادی خود تکیه داشته، چشماندازی نگرانکننده ایجاد میکند؛ آنهم در شرایطی که با سلسلهای از تصمیمات نادرست و ناکامیهای دیگر نیز همراه شده است. در ماه دسامبر (آذر ۱۴۰۳) پیشنهاد کردم که ایجاد نوعی تعادل سازنده میان دو جناح شاخص در ترامپیسم؛ یکی با گرایشهای پوپولیستی (جیدیونس) و دیگری با رویکردی فناورانه (ایلان ماسک) ضروری است.
اما آنچه در عمل شکل گرفته، تعادلی متفاوت است: از یکسو جنگ تجاری تهاجمی و بیملاحظهای که از سوی پوپولیستها هدایت میشود و از سوی دیگر تلاشهای ماسکمحور برای کاهش بدنه دولت بدون توجه کافی به ظرفیتها و کارکردهای ضروری آن. این ترکیب هرچند نوعی همافزایی را رقم زده، اما نوعی همافزایی است که پیامدهای خوشایندی به همراه ندارد.
در همین حال هر اقدام دولت با نشانهای از افراطگرایی در قدرتطلبی همراه است؛ گویی عزم دولت ترامپ جزم شده که هر بخش از ائتلاف سیاسیاش را که بهطور کامل با شعار «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم» (Make America Great Again) همسو نیست، از میدان خارج سازد. تنها اخراج مهاجران کافی تلقی نمیشود، بلکه باید آنها را بدون اثبات جرم، به زندانهایی در السالوادور فرستاد. صرفاً درخواست افزایش سهم مالی متحدان ناتو کفایت نمیکند؛ بلکه این مطالبه باید همراه با سرزنشهای علنی، جنگهای تجاری و حتی اصرار بر تملک جزیره گرینلند باشد. حذف برنامههای مرتبط با تنوع، برابری و شمول نیز بهتنهایی کافی به نظر نمیرسد، بلکه باید حوزههایی چون پژوهشهای علمی و کمکهای بشردوستانه نیز هدف تضعیف قرار گیرند.
این روند نشانهای نگرانکننده از ورود به مسیری پرمخاطره است و این واقعیت که ترامپ در گذشته نیز از مسیرهایی پرچالش عبور کرده، بهتنهایی تضمین نمیکند که این بار نیز همهچیز بهطور خودکار بهبود یابد. ممکن است این بار، او بیش از همیشه در انزوای خود فرو رفته باشد و با رفتاری غیرقابلمهار، در حلقهای محدود از افراد چاپلوس محصور شده باشد و بیش از حد به جایگاه خود در میان رهبران تاریخی قاطع اطمینان یافته باشد؛ در حالی که شاید کسی باید یادآور شود که پایان کار بسیاری از آن چهرهها، برخلاف ظاهر قدرتمندشان چندان خوشایند نبوده است. چنین شرایطی، چشمانداز بازگشت به ثبات و کسب محبوبیت را دشوارتر از گذشته میسازد.
با این حال اگر ترامپ یا مشاورانش تصمیم به اتخاذ رویکردی متفاوت بگیرند، هنوز فرصت برای اصلاح مسیر وجود دارد؛ فرصتی که در شرایط کنونی میتوان آن را تا حدودی قابل دستیابی توصیف کرد. اقتصاد آمریکا هنوز وارد مرحله رکود نشده و سطح محبوبیت رئیسجمهور بهطور کامل فرو نریخته است. این وضعیت به معنای آن است که او همچنان از گزینههایی برخوردار است که در صورت وخامت اوضاع، دیگر در دسترس نخواهد بود. در چنین شرایطی، ترامپ هنوز میتواند دستورکار سیاسی مدنظر خود را پیش ببرد؛ بهشرط آنکه این مسیر را با احتیاط و مسئولیتپذیری بیشتری دنبال کند.
او همچنان میتواند سیاست اعمال تعرفهها را دنبال کند؛ اما این تعرفهها نباید سنگین، نسنجیده و فاقد چارچوب مشخصی باشند که بار مضاعفی بر اقتصاد وارد کنند. اخراج مهاجران نیز میتواند ادامه یابد؛ با این حال لازم است در چارچوب محدودیتهایی صورت گیرد که از سوی موازین اخلاقی و احکام دیوان عالی تعریف شدهاند. طرحهایی نظیر «وزارت کارآمدی دولت» نیز میتوانند با نسخهای مؤثرتر دنبال شوند؛ بهشرط آنکه از ابتدا تمرکز آنها بر آزادسازی هوشمندانه مقررات قرار گیرد. او میتواند حلقه اطراف خود را با چهرههای وفادار تقویت کند؛ اما در عین حال باید افرادی در کابینه حضور داشته باشند که در مواقع لازم جسارت آن را داشته باشند که بگویند: «جناب رئیسجمهور، شاید بهتر باشد این کار انجام نشود.» حتی در موضوعی همچون گرینلند، او میتواند مسیر اقدام را دنبال کند و برای جلب رضایت ساکنان آن منطقه تلاش نماید؛ اما این رویکرد به جای استفاده از زبان تهدید و ادعای تصرف، باید مبتنی بر دیپلماسی و تعامل باشد.
در طول دورهای که بر سیاست ایالات متحده سایه افکنده، دونالد ترامپ بارها نشان داده که برخوردار از نوعی توانایی برای اعمال انضباط موقت است؛ انضباطی که ریشه در غریزه بقا و درک حساسیتهای سیاسی و جهتگیریهای غالب دارد. اگر این غریزهها همچنان در کنار او باقی ماندهاند، اکنون زمان آن فرارسیده که به آنها توجه کند و مسیر خود را با دقت بیشتری تنظیم نماید؛ چرا که، هرچند سرنوشت گاه با علاقهمندان خود همراهی میکند، اما دشمن نیز همواره در کمین است.