bato-adv
کد خبر: ۸۵۳۳۴۲
شماره صفر

ستون طنز «عینک دودی»؛ نامه به کلی سرّی عراقچی به ظریف

ستون طنز «عینک دودی»؛ نامه به کلی سرّی عراقچی به ظریف

دو ساعت و نیم مذاکره نامه‌ای کردیم. هر بار بوسعیدی می‌رفت، پشت در را صندلی می‌گذاشتیم که یک وقت اینها نیایند تو. این بنده خدا که می‌آمد، چند بار در می‌زد و می‌گفت Abbas it’s me. در را برایش باز می‌کردیم. خلاصه که حسابی مکافات داشتیم.

تاریخ انتشار: ۱۲:۳۷ - ۲۴ فروردين ۱۴۰۴

فرارو – محسن صالحی‌خواه؛ به عنوان یک آدم بی‌نمک، زیادی به طنز می‌پردازم. نمی‌دانم چرا. احتمالاً یک مکانیسم دفاعی برای جلوگیری از دچار شدن به اختلالات روانی ناشی از دنیای سیاست در ایران و بعد جهان باشد. من هم که سیاسی‌نویس هستم؛ اصلا بخواهم هم نمی‌توانم درگیری با این دنیای عجیب و غریب را کنار بگذارم. پس ترجیحم این است به خیلی از مسائل بخندم. سیاه‌نمایی نمی‌کنم، ولی اتفاق‌ها را با عینک دودی می‌بینم.

این شماره صفر عینک دودی است. داشتم به به این فکر می‌کردم چه بنویسم که به طور کاملاً اتفاقی نامه‌ای به کلی سرّی از عباس عراقچی خطاب به محمد جواد ظریف به دستم رسید. متن این نامه به طور اختصاصی در ستون عینک دودی فرارو منتشر شده و کپی‌رایت آن در اختیار ماست.

جواد جان سلام

امیدوارم حالت خوب باشد. از حال من اگر می‌پرسی، ملالی نیست جز دوری شما. جای شما خالی، تازه از عمان برگشتیم. تو که خودت بهتر می‌دانی ما دیپلمات‌ها به جِت‌لَگ شدن عادت داریم. اما خدا را شکر عمان نزدیک بود. برای همین خوابمان به هم نریخت. خیلی نگران بودم که بازی بارسلونا – لگانس را از دست بدهیم که خدا را شکر پروازمان تاخیر نداشت. البته این که هواپیما اختصاصی بود هم در پریدن به موقع ما بی‌تاثیر نبود.

از خدا که پنهان نیست، از تو چه پنهان جواد جان، کلِ بودن ما در عمان به استرس گذشت. نمی‌دانم جواد لاریجانی را می‌شناسی یا نه. این خیرندیده چند روز پیش آمده بود تلویزیون! نمی‌دانم چرا یک هو گفت این آمریکایی‌های لوس و ننر ممکن است در را باز کنند و بیایند داخل. ما هم که نمی‌خواستیم با اینها چشم تو چشم شویم، یک چشم‌مان به در بود یک چشممان به کاغذی که همتای عمانی می‌برد و می‌آورد. هر وقت بدر البوسعیدی در را باز می‌کرد و می‌آمد توی اتاق، منتظر بودم ویتکاف از پشت او بیرون بپرد! دو ساعت و نیم مذاکره نامه‌ای کردیم. هر بار بوسعیدی می‌رفت، پشت در را صندلی می‌گذاشتیم که یک وقت اینها نیایند تو. این بنده خدا که می‌آمد، چند بار در می‌زد و می‌گفت Abbas it’s me. در را برایش باز می‌کردیم. خلاصه که حسابی مکافات داشتیم. خدا ازت نگذرد جواد! تو نه، تو جواد جانی. آن یکی جواد. 

از ویتکاف برایت نگفتم. می‌گویند بنگاه دارد. املاکی است. خرید، فروش، رهن و اجاره. همان چند دقیقه‌ای که موقع رفتن با او رو در رو شدم، وقتی دست دادیم موقع پس کشیدن دستم انگشت‌هایم را شمردم. تو که غریبه نیستی دکتر جان! یکهو همین ویتکاف یک خانه به تو می‌فروشد، جمعه اسباب کشی می‌کنی، وقتی شنبه صبح با صدای جیغ بچه‌های دبستانی از خواب پریدی، می‌فهمی پشت خانه لاکچری که با قیمت مناسب خریدی، دبستان پسرانه بوده. اینها هم که خوش‌انرژی؟! خدا نصیب نکند. البته می‌گویند این بنده خدا در کمیسیون گرفتن منصف است. برویم جلوتر ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. تو هم که برگشتی دانشگاه و وقتت آزاد است. اگر دوست داشتی به ما سر بزن.‌

ای نامه که می‌روی به سویش، از جانب من ببوس رویش.

قربان تو

سیدعباس

ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
وقتی مضحکه دنیا می شویم !
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
ای جان!!!!!
عجب طبع شعری داشتید شما و ما نمی دونستیم!!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
یه کم بی مزه بود
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
بسیار یخ
انتشار یافته: ۴
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
بسیار یخ
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
یه کم بی مزه بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
ای جان!!!!!
عجب طبع شعری داشتید شما و ما نمی دونستیم!!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
وقتی مضحکه دنیا می شویم !
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین