نامگذاری هر پدیدهای از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که هویت و ماهیت آن پدیده را به تصویر میکشد. به عبارتی میتوان گفت اهمیت نامگذاری پدیدهها باعث شده این موضوع با دقت و حساسیت بیشتری همراه باشد. باید بدانیم که اسامی نامگذاری شده در برگیرنده صفات و ویژگیهایی است که صاحب نام آن را یدک میکشد و یا میتواند بیان ایدهآل و آروزی یک نامگذار بوده باشد.
رجبعلی لبافخانیکی، پژوهشگر و باستانشناس خراسانی، در گفتگو با ایسنا اظهار کرد: برخی از نویسندگان که آثار و ابنیه خراسان را معرفی و تاریخگذاری کردهاند، ظاهرا آگاهی کافی از تاریخ و فرهنگ خراسان نداشته و احتمالا بدون اینکه آن آثار را دیده باشند، تنها بر اساس نوشتههای غیر کارشناسانه و عامیانه دیگران، آن را معرفی کردهاند که «قلعه بلقیس» یکی از این موارد است.
وی گفت: قلعه بلقیس و شهر بلقیس نامهای جعلی بود که جهت نامیدن «شهر کهن اسفراین» ظاهرا برای نخستین بار توسط «کلنل چارلز ادوارد ییت» انگلیسی در سفرنامهاش به نام «خراسان و سیستان» در سال ۱۸۹۴ میلادی مصادف با ۱۳۱۲ هجری قمری مورد استفاده واقع شده است.
لبافخانیکی اضافه کرد: ۱۲ سال بعد از او نیز سر پرسی سایکس انگلیسی از خرابههای اسفراین کهن به عنوان «شهر بلقیس» نام برده و یادآور شده است که نام بلقیس جدید بوده و او در کتابهای عربی چنین نامی ندیده است؛ این در حالی است که تا آن زمان همواره از شهر کهن اسفراین با عنوانهای «مهرگان»، «اسپر آئین»، «اسبراین» و «اسفراین» نام برده میشد.
وی ادامه داد: البته پس از آخرین ضربههایی که افغانها در سال ۱۱۶۰ هجری قمری به اسفراین وارد و شهر را به ویرانه تبدیل کردند، تا اوایل سده چهاردهم هجری قمری از آن ویرانهها با عنوانهای «خرابههای اسفراین» و «اسفراین قدیم» نام برده شده است.
این باستانشناس خراسانی خاطرنشان کرد: دشت اسفراین چه به لحاظ طبیعی و چه به لحاظ جغرافیایی همواره مورد توجه و با اهمیت بوده است؛ به عنوان مثال رسوبات حاصلخیز کنارههای ۲ رودخانه تقریبا دائمی «بیدواز»، «رویین» و مرتعهای مشرف بر آن که امکانات کشاورزی و دامداری را برای ساکنان فراهم میآورده، یکی از موارد اهمیت این شهر بوده است. همچنین عبور راه ارتباطی شرق به غرب از آن منطقه موجب ارتباطات فرهنگی و شکوفایی فرهنگی میشده است؛ به همین دلیل بر اساس مطالعات باستان شناختی سابقه اقامت در دشت اسفراین به دوران مس سنگی (هزاره ششم پس از میلاد) میرسد.
لبافخانیکی بیان کرد: با آغاز دوران تاریخی در دشت اسفراین که آن زمان جزو قلمرو «پارت» یا «پرثوه» بوده تا ظهور اسلام زیستگاههای متعددی وجود داشته که حاصل انهدام آن اکنون به صورت تپههای باستانی از قبیل «خم تپه» و «قراقول تپه» بر جای مانده است.
وی اضافه کرد:، اما «اسفراین کهن» که گویا در صدر اسلام بنیان گرفته، از توابع نیشابور بوده و همواره از اهمیت برخوردار است که بزرگانی در عرصه علم و ادب مانند «ابو اسحاق ابراهیم ابن محمد اسفراینی» و «عماد الدین ابوالمظفر طاهرین محمد اسفراینی» را به دنیا معرفی کرده است.
لبافخانیکی گفت: اسفراین با همه نام و آوازهای که داشت در سال ۶۱۸ هجری قمری توسط مغولان به ورطه ویرانی افتاد، اما پس از مدتی به همت مردم سختکوش خود دوباره سامان گرفت به گونهای که در دوران ایلخانان مغول بسیار رونق گرفت و در آن سکه ضرب میشد.
وی ادامه داد: شهر اسفراین از گزند تیموریان، ازبکها و شیبانیان نیز در امان نماند و همچنان مقاومت کرد تا اینکه ضربه نهایی را افغانها بر پیکر نحیف اسفراین وارد آوردند و باقی مانده مردم به روستای «میان آباد»، در نزدیکی اسفراین کهن مهاجرت کردند که همان میانآباد هسته اولیه اسفراین کنونی شد. در سال ۱۳۱۶ خورشیدی دوباره میانآباد که مرکز بخش بود، «اسفراین» نامیده و در سال ۱۳۲۹ بخش اسفراین تابع شهرستان بجنورد و از سال ۱۳۳۹ به بعد اسفراین شهرستانی مستقل شد.
لبافخانیکی خاطرنشان کرد: حال با این سابقه درخشانی که اسفراین دارد، چرا باید آثار و نشانههای دوران شکوه و عظمت و سرافرازی آن شهر «قلعه بلقیس» یا «شهر بلقیس» نامیده شود و مثلا نام زیبا و برازندهای، چون «شهر کهن اسفراین» نداشته باشد؟ چرا باید در نامگذاری آن شهر مهم به شخصیتهای افسانهای موهوم و بیگانه متوسل شد؟