شکاف بزرگ در روابط خارجی آمریکا
«در بحبوحه محققنشدن پیش بینیها در مورد رشد اقتصادی چین، دولت این کشور که یکی از بنیانهای اصلی مشروعیت خود را در طی سالهای گذشته همواره از رشد و توسعه اقتصادی چین گرفته، اکنون با یک بحران جدی رو به رو شده است. بحرانی که با آمدن ترامپ به قدرت میتواند وخیمتر هم شود. حال در این وضعیت، هیچ بعید نیست که نظام حکمرانی چین به این جمعبندی برسد که با آغاز یک جنگ خارجی، تا حدی بر ضعفهای خود در زمینه محققنکردن هدفگذاریهای رشد و توسعه اقتصادیاش سرپوش بگذارد.»
فروپاشی نظم لیبرال و شروع رنسانس اقتدارگرایی؛
نظم جهانی لیبرال که پس از جنگ جهانی دوم با محوریت آمریکا شکل گرفت، امروز با افولی درونی از دل خود ایالات متحده و ظهور قدرتهای اقتدارگرا مانند چین و روسیه مواجه است. بیثباتی سیاسی، افول دموکراسی و گرایش به ملیگرایی، نهتنها جایگاه رهبری واشنگتن را تضعیف کرده، بلکه جهان را بهسوی نظمی پراکنده، مبتنی بر زور و فاقد قواعد مشترک سوق داده است؛ نظمی که در آن، قدرت جای قانون مینشیند.
فاصله گرفتن آمریکا از دموکراسیهای غربی؛
دونالد ترامپ با تغییر رویکرد سنتی سیاست خارجی آمریکا، تعهد به ناتو را زیر سؤال برده، کمکهای نظامی به اوکراین را قطع کرده و در سطح جهانی، از مواضع دموکراسیهای لیبرال فاصله گرفته است. سیاستهای او که با تمجید از رهبران مستبد همراه است، تقویت اقتدارگرایی در داخل و خارج از آمریکا را دنبال میکند. این رویکرد نهتنها نظم جهانی را متزلزل میکند، بلکه تنشها و رقابت میان رژیمهای دموکراتیک و استبدادی را تشدید کرده است.
سایه واپسگرایی بر کاخ سفید؛
ترامپ با پیروی از روشهای مستبدانه، به جای نوآوری انقلابی، گذشتهای واپسگرا را احیا میکند. سیاستهای او از تعرفههای تجاری تا برتری نژادی و خروج از همکاریهای بینالمللی، رویکردی خلاف آرمانهای انقلابی آمریکا در ۲۵۰ سال پیش است. با وجود این که رهبر انقلابی کلاسیکی نیست، تأثیر سیاستهایش در تغییر نهادهای دموکراتیک و ارزشهای اساسی آمریکا مشهود است.
از نظم جهانی تا آشوب بینالمللی؛
حامیان ترامپ او را منجی آمریکا میدانند، اما سیاستهای او، از ملیگرایی پوپولیستی تا حمایت از اکثریت سفیدپوست، بر تشدید شکافهای داخلی و تضعیف جایگاه جهانی آمریکا دامن زده است. درحالیکه چین نفوذ اقتصادی و نظامی خود را گسترش میدهد، ترامپ با کاهش تعهدات بینالمللی، متحدان را به سوی قدرتهای نوظهور سوق داده است. این قمار، نهتنها نظم جهانی را تضعیف میکند، بلکه در بلندمدت به زیان خود آمریکا تمام خواهد شد.
چتر امنیتی آمریکا زیر باران تعرفههای ترامپ!
سیاستهای ترامپ پراکنده، غیرمنسجم و تحت تأثیر منافع شخصیاش است. از تعرفههای تجاری و روابط خارجی تا سیاستهای داخلی، همه چیز بر محور وفاداری به او میچرخد، نه اصول اقتصادی یا امنیت ملی. او ساختارهای سنتی نظم جهانی را تخریب کرده و با بیثباتی، رکود تورمی و بحران اقتصادی، ایالات متحده را به دشمن بالقوه متحدانش بدل ساخته است. برخلاف کندی، ترامپ سودجویی شخصی را جایگزین رهبری جهانی کرده و آمریکا را از یک قدرت پایدار به یک «دزد ژئوپلیتیکی» تنزل داده است.
آیا نظم جهانی جدیدی در راه است؟
حمله روسیه به اوکراین، ژئوپلیتیک جهانی را به رقابت قدرتمحور بازگردانده و حوزههای نفوذ را احیا کرده است. ایالات متحده، چین و روسیه به دنبال تثبیت موقعیت خود هستند، درحالیکه اروپا و متحدان آسیایی آمریکا با نااطمینانیهای راهبردی مواجهاند. بازگشت به سیاست قدرت، نظام بینالمللی مبتنی بر قوانین را تضعیف کرده و خطر بیثباتی را افزایش داده است. جهان میان چندقطبی شدن، تقابل بلوکی و امکان بازگشت به چندجانبهگرایی در نوسان است.
ترامپ و بازگشت دکترین مونرو؛
سیاستهای ترامپ نظم جهانی را متزلزل کرده و جایگاه آمریکا را به عنوان یک قدرت باثبات به خطر انداخته است. از توقف کمک به اوکراین و اعمال تعرفه بر متحدان تا تمایل به روسیه و ادعاهای توسعهطلبانه، ترامپ رویکردی بیسابقه اتخاذ کرده است. اروپا در حال تجدیدنظر در امنیت خود است و سیاستهای نئو-مرکانتیلیستی و امپریالیستی او، جهان را به سمت بیثباتی و احتمالاً یک بحران بینالمللی جدید سوق میدهد.
دلار در لبه پرتگاه؛ اروپا به دنبال پایان امپراتوری مالی آمریکا
سیاستهای ترامپ، نظم جهانی را به چالش کشیده و اعتماد متحدان آمریکا را تضعیف کرده است. اروپا به دنبال استقلال نظامی و کاهش وابستگی به چتر امنیتی و اقتصادی آمریکا است. آلمان خواهان گسترش چتر هستهای فرانسه و بریتانیا شده و برخی کشورها احتمال تسلیح هستهای را بررسی میکنند. خروج آمریکا از تعهدات بینالمللی، دلار را در معرض خطر قرار داده و رقابت اقتصادی با چین و روسیه را تشدید کرده است.
پراجکت سیندیکیت گزارش میدهد؛
سوال اصلی این است که آیا ما به یک دور جدید از افول موقعیت آمریکا وارد میشویم یا حملات دولت دومِ ترامپ به اتحادها و نهادهای "قرن آمریکایی"، نمودهای عینی یک گذار جدید در عرصه بین المللی را نمایندگی میکنند. ما احتمالا پاسخ این پرسش را تا سال ۲۰۲۹ نخواهیم دانست.
آیا ترامپ به نظام جهانی پس از جنگ جهانی دوم پایان میدهد؟
ترامپ با تضعیف دموکراسیهای سنتی و نزدیکی به مستبدان، آمریکا را از اتحادهای باثبات و ارزشمند اروپایی و آسیایی دور کرده است. این سیاست کوتاهبینانه، روابط با همسایگان شمالی و جنوبی را به خطر میاندازد و منافع درازمدت کشور را قربانی منافع آنی و غیرشفاف میکند. برخلاف نظامهای دموکراتیک که با اعتماد، شفافیت و همکاری پایدار همراه هستند، تعامل با مستبدان نه تنها پرهزینه و نامطمئن است، بلکه نظم جهانی را شکنندهتر و غیرقابل پیشبینیتر میسازد.
قلب تاریک سیاست خارجی آمریکا؛
با آغاز دور دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، دکترینی تازه مطرح شده که نظم بینالمللی را به چالش میکشد. ترامپ این نظم را برای آمریکا ناعادلانه میداند و با اتخاذ رویکردی معاملهمحور و ملیگرایانه، در تلاش است قواعد موجود را بازنگری کند. این نگرش او، ضمن فرسایش اتحادهای سنتی، منجر به تغییرات ژرف در سیاست خارجی آمریکا شده است.
پایان نظم لیبرال؛ بازگشت جهان به قدرتمحوری
نظم جهانی پس از ۱۹۴۵ دچار تغییرات عمیقی شده است. ترامپ با رویکردی معاملهمحور، تلاش دارد تا نقش ایالات متحده را بازتعریف کند، اما این رویکرد بهجای ایجاد صلح، ناامنی و کاهش قدرت چانهزنی آمریکا را به همراه داشته است. در این میان، قدرتهای نوظهور نظیر چین و روسیه، به دنبال تثبیت جایگاه خود هستند و نظم نوین جهانی به سمت توافقات قدرتمحور پیش میرود. در نتیجه، آمریکا با تهدیدهای تازه و چالشهای استراتژیک روبهرو است.
پراجکت سیندیکیت گزارش میدهد؛
«جهان قدیمی میمیرد و جهان جدید در حال تولد است. اکنون زمان هیولاها است. این جمله معروف که اغلب به آنتونیو گرامشی نسبت داده میشود، در شرایط کنونی جهان خیلی محسوس به نظر میرسد. در شرایط فعلی، نظم بین المللی که قرن گذشته را تعریف میکرد، تغییرات جدی را متحمل شده است.»
بحران در حکمرانی جهانی
دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، چالشی جدی برای نظم جهانی است. خروج از معاهدات اقلیمی، سازمان جهانی بهداشت و فشار بر سازمانهای بینالمللی، نشان از تغییر بنیادین در سیاست خارجی آمریکا دارد. در این خلأ، چین به دنبال افزایش نفوذ خود است، اما تمایل و توان کافی برای رهبری کامل ندارد. رقابت میان آمریکا و پکن، آینده حکمرانی جهانی را نامشخص کرده و پرسش اساسی این است که چه بخشی از نظم جهانی پس از جنگ سرد حفظ خواهد شد.
دونالد ترامپ؛ معامله گر موفق یا تهدید کننده میراث بین المللی آمریکا
دیدگاه ترامپ مبنی بر اینکه آمریکا قربانی سوءاستفاده جهانی است، برای بسیاری از رهبران جهانی عجیب است، زیرا ایالات متحده همواره از قدرت و نفوذ خود برای منافع ملی بهره برده است. سیاستهای معاملهمحور ترامپ، هرچند ممکن است امتیازاتی کسب کند، اما حسن نیت و اعتماد دیرینه جهانی به آمریکا را تضعیف میکند و ممکن است نظم جهانی ای که آمریکا نقش کلیدی در ایجاد آن داشته، آسیب ببیند.
پایان دوران هژمونی تکقطبی؛ آغاز عصر چندقطبی
نظم جهانی پس از ۱۹۴۵، تحت سیطره آمریکا، اکنون با چالشهای چندبعدی از سوی ظهور قدرتهای جدید مانند چین، تنشهای منطقهای و تحولات جهانی روبهروست. ایالات متحده با تناقضات داخلی و خارجی در تلاش برای حفظ جایگاه خود است، اما مسیر تغییرات ساختاری بهسوی نظمی جدید، همراه با بیثباتی و رقابت، پیش میرود.
جهان در آستانه نظم نوین
انتخاب مجدد دونالد ترامپ و رویکرد او در سیاست خارجی، به ویژه گرایش به ملیگرایی و فاصلهگیری از تعهدات جهانی، میتواند پایههای نظم بینالمللی به رهبری آمریکا را بهطور جدی تضعیف کند. این تغییر رویکرد، با تمرکز بر مسائل داخلی به بهای نادیده گرفتن منافع متحدان، نه تنها احتمال بروز درگیریهای منطقهای و بیثباتی در نقاط حساس جهان را افزایش میدهد، بلکه زمینهساز فرصتهایی برای کشورهایی مانند چین و روسیه است تا نقش رهبری جهانی را بر عهده بگیرند.
چین سالهاست که در عرصه روابط خارجی خود، جنس خاصی از رفتار و کنش را نشان میدهد که دقیقا در نقطه مقابل رویههای استعماری قدرتهای غربی است. در این چهارچوب تئوریسینهای سیاست خارجی چین تاکید دارند که چین برخلاف قدرتهای غربی، در ارتباط با کشورهای در حال توسعه، پیش شرط قرار نمیدهد و به دنبال روابط برابر با آنها است
فرارو بررسی میکند
یکی از نشانههایی کهاندیشمندان حوزه روابط بین الملل با استناد به آن از نزدیک بودن جنگ جهانی سوم خبر میدهند، افزایش شمار بحرانهای بین المللی در جهان است. بحران بین المللی به معنای پدیدهای است که در آن طیفهای متنوعی از کنشگران درگیر بوده و حائز منافع هستند. در این راستا، جنگهای اوکراین و غزه و حالا حمله آمریکا به یمن نمودهای عینی از بحرانهای بین المللی در وضعیت کنونی هستند.