
اهداف میتوانند ما را هدایت کنند و مسیرهای جدیدی برای رشد و ارتباط ایجاد کنند، اما نباید اجازه دهیم که آنها تنها عامل خوشبختی و معنای زندگیمان شوند.
فرارو- در دنیای امروز افراد با وسواس زیادی به دنبال هدف هستند و ممکن است فراموش کنیم هدفها تنها ابزارهایی برای راهنمایی ما هستند و نه سرانجام نهایی زندگی ما.
به گزارش فرارو به نقل از سایکولوژی تودی، تنظیم اهداف بدون وسواس نسبت به نتیجه، میتواند به شادی و عمیقتر شدن معنای زندگی منجر شود. ما در فرهنگی زندگی میکنیم که به شدت به هدف وابسته است: موفقیت را باید به دست آورد، آن را تجسم کرد، و نتایج خود را چند برابر کرد. از تابلوهای رؤیا تا فهرستهای آرزو، به ما گفته میشود که موفقیت بستگی به رویای بزرگ و تلاش بیوقفه در تعقیب آنها دارد. اما اگر این طرز فکر در خفا شادی ما را از بین ببرد چه؟
داشتن اهداف مشخص و رویاهای بزرگ در زندگی اصلاً بد نیست، اما وقتی «هدف» را تنها معیار معنا در نظر میگیریم، در خطر این هستیم که بیشتر عمرمان را در انجام کارهایی که از آن لذت نمیبریم، سپری کنیم و امیدوار به پاداشی باشیم که ممکن است هیچگاه نرسد یا زمانی به دست آید که دیگر برایمان کافی نیست. ما نیاز داریم که نسبت به اهداف بیطرف باشیم، نه اینکه از آنها بترسیم. این یعنی اهداف را وارد زندگیمان کنیم، اجازه دهیم هدفها ما را هدایت کنند، اما ما را تعریف نکنند. یعنی اهمیت کمتری به این بدهیم که آیا به خط پایان میرسیم یا نه و بیشتر به این فکر کنیم که آیا از این مسیر لذت میبریم یا نه. در اینجا به برسی سه دلیل خواهیم پرداخت که نشان میدهند اهداف هنوز هم مهم هستند، حتی اگر شادیمان را بر اساس دستیابی به آنها تعریف نکنیم.
در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد اهداف صرفاً برای رسیدن به یک نتیجه خاص تعیین میشوند، اما در واقع، آنها میتوانند نیت فرد را هدایت کنند. در بسیاری از موارد، مانند نوشتن کتاب، فرد ممکن است هدف بزرگی مانند انتشار کتاب را تعیین کند، اما جادوی واقعی در روزمرگی و فرآیندهایی است که در طول مسیر اتفاق میافتند. شخص ممکن است از کارهایی مانند نوشتن، اصلاح پیشنهادات، همکاری با نماینده یا ارسال به ناشران لذت ببرد. افرادی که به فرآیند هدفگذاری توجه میکنند، حتی اگر به نتیجه نهایی نرسند، همچنان از زمان خود لذت خواهند برد. در اینجا هدف تنها بهعنوان یک قطبنما عمل میکند که فرد را به حرکت وا میدارد، بلکه هدف اصلی این است که از فرآیند لذت ببرد، نه صرفاً رسیدن به یک نقطه پایان.
گاهی اوقات بهترین نتایج، آنهایی نیستند که در ابتدا برنامهریزی شدهاند. فردی که به هدفی خاص دست میزند، ممکن است در مسیر به نتایجی برسد که هیچگاه در ذهن نداشته است. مثلاً فردی که به نوشتن کتاب پرداخته، ممکن است در این مسیر با نویسندگان و پادکسترهای جدید ملاقات کند، دعوتهایی برای حضور در برنامههای مختلف دریافت کند، یا حتی فرصتی برای نوشتن برای نشریات معتبر به دست آورد. این اتفاقات نه تنها نتیجهای خوشایند دارند، بلکه روابط و تجربیات جدیدی به فرد میدهند که به مراتب از هدف اولیه، بیشتر او را راضی میکنند. این نوع نتایج جانبی به فرد کمک میکند تا از مسیر لذت ببرد و در عین پیگیری هدف، از خوشیهای کوچک و ناشناخته مسیر بهرهمند شود.
یکی از مهمترین اثرات اهداف این است که میتوانند افراد را به هم نزدیک کنند. فردی که برای رسیدن به هدفی بزرگ تلاش میکند، معمولاً به کمک دیگران نیاز دارد. در مسیر رسیدن به هدف، او با مربیان، همکاران و دیگر افراد مرتبط همکاری میکند. این همکاریها میتوانند به دوستیها و روابط عمیقتری تبدیل شوند. بنابراین، در حالی که افراد به دنبال اهداف خود هستند، همکاری و همبستگیهای جدید شکل میدهند که احساس تعلق ایجاد میکنند. این روند، ارتباطات واقعی و عمیقی ایجاد میکند که در نهایت ارزشهای بیشتری نسبت به خود هدف به همراه میآورند. در واقع، آنچه که فرد در این مسیر به دست میآورد، بیشتر از دستاوردهای خود هدف است و شامل روابط و تجربیات مشترک است که به او احساس ارتباط و تحقق بیشتری میدهند.
حتماً. فقط آنها را تبدیل به هویت خود نکنید. شجاع باشید و رویاهای بزرگ داشته باشید، اما متواضع باشید. تنها کافی است به اندازه کافی متمرکز باشید و به جلو حرکت کنید، اما به اندازه کافی هم انعطافپذیر باشید که از انحرافات لذت ببرید. بیطرف در قبال هدفها باشید، چون هدف مقصد نیست. هدف دعوت است. دعوتی به زندگی با نیت. دعوتی برای لذت بردن از فرایند. دعوتی برای پیدا کردن معنا در لحظه. دعوتی برای اتصال به دیگران. دعوتی برای رشد در شیوههایی که هیچگاه تصور نمیکردید. پس اهداف بزرگ و جسورانه تعیین کنید. فقط مطمئن شوید که در مسیر رسیدن به اهدافتان، لذت میبرید.