
مذاکرات آمریکا و ایران در برهه حساسی قرار دارد. در حالیکه اتحادیه اروپا در انفعال فرو رفته و دیپلماسی فعال گذشته خود را از دست داده است، سوسیالدموکراتها باید به این رکود پایان داده و ابتکار عمل را در دست گیرند. با رویکردی جامع، اتحادیه اروپا میتواند با گسترش تعاملات غیرهستهای، مذاکرات تجاری و همکاریهای اقلیمی، بازسازی سازوکار اینستکس و تقویت تبادلات فرهنگی، علمی و دانشجویی، نقش خود را در تحولات ایران بازتعریف و از حاشیهنشینی جلوگیری کند.
فرارو – «الدار ممدوف» (Eldar Mamedov)، دیپلمات سابق لتونی در مادرید و مشاور سیاسی سابق کمیته امور خارجی پارلمان اروپا
به گزارش فرارو به نقل از پایگاه «سوشال یوروپ» (Social Europe)، مذاکرات جاری میان ایالات متحده و ایران در نقطهای حساس و سرنوشتساز قرار دارد، در حالیکه اتحادیه اروپا به شکلی نگرانکننده در رکود دیپلماتیک فرو رفته، اکنون نقش تعیین کننده این اتحادیه به حضور منفعلانه یک ناظر تنزل یافته است. این بیتحرکی بهویژه برای سوسیالدموکراتهایی که شالوده سیاسیشان با دیپلماسی فعال اروپا در قبال ایران گره خورده، باید بهمثابه زنگ خطری جدی تلقی شود. چهرههایی چون کاترین اشتون که با مهارتی تحسینبرانگیز مذاکرات گروه ۱+۵ را رهبری کردند؛ فدریکا موگرینی، معمار توافق هستهای سال ۲۰۱۵ و «هانس سووبودا» که با سفر پیشگامانهاش به تهران در سال ۲۰۱۳ بر گفتوگو بهجای انزوا تأکید ورزید، نمادهای برجسته این میراث دیپلماتیک بهشمار میروند.
با این حال امروز این میراث دیپلماتیک پیشرو در معرض تهدیدی جدی ناشی از بیعملی و عقبنشینی قرار گرفته است. سوسیالدموکراتها دیگر نقشی راهبری را در شکلدهی به سیاست اتحادیه اروپا در قبال ایران را ایفا نمیکنند. «کایا کالاس»، نماینده عالی کنونی اتحادیه اروپا در امور خارجی بهنظر میرسد بیش از آنکه ادامهدهنده مسیر گفتوگو و تعامل باشد، پژواک لفاظیهای تند و رادیکال اسرائیل را منعکس میکند؛ موضعی که هرگز بهطور رسمی با سیاستهای سنتی اتحادیه اروپا همراستا نبوده است. در همین حال، ریاست هیئت نمایندگی پارلمان اروپا در امور ایران نیز بهدست یک سیاستمدار حزب سبز آلمانی افتاده که ظاهراً از این جایگاه بیشتر برای ترویج ایده تغییر نظام در ایران بهره میبرد تا تقویت گفتوگو و یافتن راهحلهای دیپلماتیک.
با این حال هنوز فرصت احیای نقش دیپلماتیک اروپا از دست نرفته است. اتحادیه اروپا باید بار دیگر خود را برای بازیابی صدای مستقل و مؤثرش در صحنه جهانی آماده سازد و در این میان، سوسیالدموکراتها بیش از دیگران در موقعیتی ممتاز قرار دارند تا ابتکار عمل را بهدست گیرند. اکنون زمان آن است که آنان با قاطعیت وارد عمل شوند تا اروپا بتواند نقشی فعال در ترسیم مسیر آینده روابطش با ایران ایفا کند؛ نه آنکه صرفاً به تماشای تحولات و پیروی از جریانهای موجود بسنده کند.
خطرات ناشی از بیعملی اروپا نهتنها جدی، بلکه رو به افزایش است. اگر مذاکرات میان ایالات متحده و ایران به احیای [یک] برجام [دیگر] منجر شود، شرکتهای آمریکایی رها از محدودیتهایی که رویکرد محتاطانه اروپا را در قبال تحریمها تحمیل میکند، میتوانند به سرعت بازارهای در حال رشد ایران را از حوزه انرژی گرفته تا فناوری در قبضه خود درآورند. در چنین سناریویی، بازیگران اروپایی نظیر شرکتهای رپسول و ایرباس ناگزیر به حاشیه رانده شده و این روند مستقیماً به زیان اشتغال و رشد اقتصادی اروپا تمام خواهد شد.
در نقطه مقابل، شکست مذاکرات میتواند شعلههای تنش منطقهای را برافروزد و مسیر را بهسوی یک ایران برخوردار از توانایی هستهای یا حتی یک رویارویی نظامی هموار کند. چنین تحولی، با پیامدهایی چون بحران انرژی، موجهای جدید پناهجویی و افزایش تهدیدات امنیتی در مرزهای اروپا، بیش از همه دامنگیر خود اتحادیه خواهد شد. در غیاب یک راهبرد روشن و فعال از سوی اروپا، خطر آن میرود که این بلوک در معادلات کلیدی سیاست جهانی بهویژه در قبال ایران، بهطور فزایندهای از صحنه بیرون رانده شود.
آنچه بیش از همه جای نگرانی دارد، چشمانداز فروکاستن نقش اتحادیه اروپا به یک بازیگر صرفاً مخرب در معادله ایران است. در چنین شرایطی، تنها ابزار باقیمانده در دست اروپا، تهدید به بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت خواهد بود؛ اهرم فشاری منفی که نهتنها چشمانداز پیشرفت را تیره میکند، بلکه میتواند ایران را بیش از پیش به مسیر تقابل سوق دهد؛ بیآنکه منافع راهبردی اروپا را پیش ببرد.
فقدان یک فشار دیپلماتیک سازنده و قوی، بهویژه از سوی سوسیالدموکراتها که طی دههها برای ساختن سرمایهای دیپلماتیک در قبال ایران تلاش کردهاند، این دستاورد تاریخی را در معرض زوال قرار میدهد. در نتیجه، اتحادیه اروپا نهتنها قدرت تأثیرگذاری خود را از دست میدهد، بلکه در برابر ابتکارات یکجانبه ایالات متحده یا گرفتار شدن در مسیر یک فرایند دیپلماتیک عقیم، بیش از پیش آسیبپذیر خواهد شد.
پدرو سانچز، نخستوزیر اسپانیا و تنها رهبر سوسیالدموکرات در میان قدرتهای بزرگ اروپا، در موقعیتی ممتاز قرار دارد تا جان تازهای به دیپلماسی اتحادیه اروپا ببخشد. سانچز بارها نشان داده که درک درستی از الزامات زمانه دارد و میتواند میان ایدهآلگرایی و واقعگرایی تعادل برقرار کند. مواضع بیپردهاش در قبال حملات اسرائیل به غزه و رویکرد بازش نسبت به تجارت با چین، گویای نگاهی عملگرایانه برای عبور از رقابتهای ژئوپلیتیک پیچیده امروز است.
در کنار این، تردید او نسبت به فراخوانها برای تسریع در روند «بازآرایی نظامی اروپا» و مشارکتش در ائتلافهایی با احزاب ضدجنگ نشان میدهد که او گفتوگو را بر تنش ترجیح میدهد. این مجموعه ویژگیها، سانچز را به چهرهای شاخص برای هدایت تغییری واقعبینانه و هدفمند در سیاست اتحادیه اروپا در قبال ایران تبدیل میسازد؛ تغییری که منافع استراتژیک اروپا را در کانون توجه قرار میدهد؛ بیآنکه از ارزشهای پیشرو چشم بپوشد.
اما یک رویکرد بازطراحیشده چه مؤلفههایی میتواند در بر داشته باشد؟ در گام نخست، پدرو سانچز میتواند خواستار برگزاری یک نشست اختصاصی در شورای اروپا با محوریت ایران شود. تاکنون، سیاستگذاری در قبال ایران عمدتاً در چارچوب مثلث (آلمان، فرانسه و بریتانیا) پیش رفته است؛ کشورهایی که اغلب گرایشهایی تندتر از میانگین اتحادیه اروپا دارند. این در حالی است که تبعات چنین سیاستهایی از جمله بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت، تمام اعضای اتحادیه را در معرض آسیب قرار میدهد، بدون آنکه لزوماً منافع جمعی را تأمین کند.
از سوی دیگر، کایا کالاس بهوضوح فاقد پشتوانه سیاسی و رویکرد مناسب برای هدایت یک سیاست متوازن و مؤثر در قبال ایران است. در این چارچوب، بهویژه با توجه به اهمیت راهبردی و نزدیکی جغرافیایی ایران به اتحادیه اروپا، شورای اروپا میتواند با تعیین یک نماینده ویژه برای پرونده ایران یا گسترش اختیارات لوئیجی دی مایو، نماینده ویژه اتحادیه اروپا در امور کشورهای حوزه خلیج فارس، گام بلندی در مسیر بازتعریف دیپلماسی خود بردارد.
دوم، اتحادیه اروپا باید مسیر دیپلماتیک موازی را در پیش گیرد و دامنه تعامل خود با ایران را از چارچوب صرفاً هستهای فراتر ببرد. این مسیر میتواند شامل مذاکرات تجاری برای تضمین دسترسی شرکتهای اروپایی به بازار ایران، همکاریهای اقلیمی با تمرکز بر پایداری زیستمحیطی در منطقه خلیج فارس و همچنین گفتوگوهای امنیتی منطقهای با هدف کاهش تنشها باشد. در این میان، کشورهایی، چون اسپانیا، ایتالیا، اتریش و ایرلند که در مقایسه با آلمان و فرانسه از سابقهای معتبرتر در این حوزهها برخوردارند، باید نقشی فعال و کامل در این گفتوگوهای فراگیر ایفا کنند.
سوم، در شرایطی که گزارشها از بررسی احتمال لغو بخشی از تحریمهای اولیه آمریکا علیه ایران در ازای توقف برنامه هستهای تهران حکایت دارند، اتحادیه اروپا باید بهطور فعال از اهرم نفوذ اقتصادی خود بهره گیرد. با در نظر گرفتن این فرض که حتی در صورت حصول توافقی میان واشنگتن و تهران، تحریمهای ثانویه آمریکا همچنان پابرجا خواهند ماند و بهاحتمال زیاد با هدف محدود کردن نقش رقابتی شرکتهای اروپایی در بازار ایران حفظ خواهند شد، اتحادیه اروپا ناگزیر است سازوکارهایی برای بیاثر ساختن این تحریمهای ثانویه طراحی و اجرا کند.
احیای سازوکار اینستکس باید بهطور جدی مورد بازنگری قرار گیرد. اکنون که ترامپ بار دیگر بیاعتنایی خود به همپیمانان اروپاییاش را آشکار کرده، لحظه آن فرا رسیده که اروپا گامهای قاطعتری برای تثبیت استقلال استراتژیک خود بردارد. در واقع، بسیاری از ناظران در همان سال ۲۰۱۸، زمانی که ترامپ نخستینبار از توافق هستهای خارج شد، خواستار اتخاذ چنین رویکردی بودند؛ درخواستی که در بروکسل و سایر پایتختهای اروپایی عملاً نادیده گرفته شد.
اتحادیه اروپا همچنان در تهران از سرمایهای دیپلماتیک برخوردار است که ایالات متحده از آن محروم مانده است. ۲۲ کشور از مجموع ۲۷ عضو اتحادیه، نمایندگیهای دیپلماتیک خود را در ایران حفظ کردهاند. چرا باید این دارایی گرانبها، قربانی تندرویهای متکبرانهای شود که از چهرههایی چون «اورسولا فون در لاین» و «کایا کالاس» سر میزند؟
چهارم، اولویت دادن به تبادلات فرهنگی، دانشجویی و علمی باید جایگاهی محوری در سیاستهای اتحادیه داشته باشد. سوسیال دموکراتها همواره ارزش دیپلماسی میان ملتها را درک کردهاند؛ چنانکه سفر هانس سووبودا به تهران در سال ۲۰۱۳ نمونهای بارز از این رویکرد بود. تقویت این زیرساخت ارتباطی، نه نشانی از آرمانگرایی خام، بلکه سرمایهگذاری هوشمندانهای برای تفاهم و همکاری در آیندهای بلندمدت است.