
لیبرالیسم غربی که پس از جنگ سرد بهعنوان نظم غالب شناخته میشد، اکنون با چالشهای جدی از سوی جریانهای پوپولیستی راستگرا، سیاستهای حمایتی ترامپ و قدرتیابی مدلهای غیردموکراتیک مانند چین مواجه است. در حالی که کاهش دموکراسی جهانی، بحران اقتصادی ۲۰۰۸ و جنگ تعرفهای آمریکا ضربههایی اساسی به آن وارد کرده، برخی کشورها مانند اسپانیا و ایرلند همچنان مدل لیبرالی را پیش میبرند. با این حال، بازگشت ترامپ نظم لیبرال را در موقعیت شکنندهای قرار داده است.
فرارو– کریستوفر فیلیپس، استاد روابط بین الملل دانشگاه کوئین مری لندن و نویسنده کتاب «نبرد برای سوریه»
به گزارش فرارو به نقل از پایگاه تحلیلی المجله، آیا لیبرالیسم غربی در حال عقبنشینی است؟ پس از پایان جنگ سرد، زمانی که به نظر میرسید لیبرالیسم به الگوی جهانی تبدیل خواهد شد، اکنون حتی در کانون خود یعنی اروپا و آمریکای شمالی با چالشهای جدی روبهرو شده است.
ظهور جریانهای پوپولیستی راستگرا، اجماع لیبرالی پس از جنگ سرد را شکسته و موجب شده است هر دو بخش اجتماعی و اقتصادی این نظام فکری زیر سوال بروند. بازگشت دونالد ترامپ به ریاست جمهوری نیز به نظر میرسد که این روند را سرعت بخشیده و وضعیت لیبرالیسم را بیش از پیش متزلزل کرده است. با قرار گرفتن لیبرالیسم غربی در حالت دفاعی، شانس بقا برای آن چقدر است؟
لیبرالیسم، ریشه در فلسفههای شرقی و یونانی دارد، اما بسیاری از مورخان معتقدند شکل مدرن آن در قرن هفدهم با آثاری از متفکرانی مانند جان لاک و جانشینان او شکل گرفت. بریتانیا یکی از نخستین کشورهایی بود که این اندیشهها را پذیرفت، اما در قرن نوزدهم، ایدههای لیبرالیستی به اروپا، خاورمیانه و آمریکا گسترش یافتند. در قرن بیستم، ظهور فاشیسم و کمونیسم بهعنوان جایگزینهایی محبوب، لیبرالیسم را با چالشهای جدی مواجه کرد. با این حال، شکست نازیسم در جنگ جهانی دوم باعث شد لیبرالیسم در اروپای غربی احیا شود و در ایالات متحده و بریتانیا نیز همچنان پایدار بماند. در این دوره، محافظهکاران و سوسیالیستها اغلب در چارچوبهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال با یکدیگر همکاری داشتند.
اما نقطه عطف واقعی لیبرالیسم غربی پس از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ و زوال کمونیسم رخ داد. در پی این رویداد، بسیاری از کشورهای اروپای شرقی لیبرالیسم را پذیرفتند و به اتحادیه اروپا و ناتو پیوستند. فرانسیس فوکویاما در سال ۱۹۹۲ این دوره را بهطور نمادین «پایان تاریخ» نامید.
در اوج دوران لیبرالیسم، گسترش سیاستهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال در بسیاری از نقاط جهان به وضوح قابل مشاهده بود. دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ شاهد تسلط «اجماع واشنگتن» بودند، چارچوبی که کشورهای غربی از آن برای ترغیب کشورهای در حال توسعه به پذیرش سیاستهایی مانند کاهش موانع تجاری، خصوصیسازی شرکتهای دولتی و ادغام در روند جهانیسازی استفاده کردند. برخی حتی معتقدند که این سیاستها بهشدت به این کشورها تحمیل شد.
در زمینه اجتماعی نیز، لیبرالیسم از اواخر دهه ۱۹۵۰ در غرب با تصویب قوانینی که حقوق گروههای متفاوت، حق سقط جنین و لغو مجازات اعدام را تضمین میکرد، رشد چشمگیری داشت. این تحولات در کشورهای غیرغربی نیز در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ ادامه یافت و بسیاری از این کشورها قوانین مشابهی را هرچند به شکل تدریجی به اجرا درآوردند. در همین زمان، کشورهای غربی حقوق اجتماعی را بیشتر گسترش دادند، بهگونهای که ازدواج متفاوت برای نخستین بار در سال ۲۰۰۰ در هلند قانونی شد و در دو دهه بعد، این حق در ۳۸ کشور دیگر عمدتاً در غرب به رسمیت شناخته شد.
تا سال ۲۰۲۵، لیبرالیسم که زمانی در مسیر صعود قرار داشت، بهنظر میرسد که جایگاه گذشتهاش را از دست داده است. اگرچه چهرههای پوپولیستی مانند دونالد ترامپ، ویکتور اوربان و جورجیا ملونی توجه رسانهها را به خود جلب کردهاند، اما شواهد آماری نشان میدهند که لیبرالیسم سیاسی در سراسر جهان در حال عقبنشینی است. گزارشهای مؤسسه فریدم هاوس و شاخص دموکراسی اکونومیست نشان میدهند که سطح دموکراسی جهانی از اوایل دهه ۲۰۱۰ کاهش یافته است. علاوه بر این، بنیاد کارنگی از ۲۷ کشور از جمله ایالات متحده نام میبرد که از سال ۲۰۰۵ تاکنون شاهد «پسرفت دموکراتیک» بودهاند.
در دهههای اخیر، لیبرالیسم اقتصادی با کاهش مداوم تعرفههای جهانی تقویت شد و تجارت آزاد به اصل پذیرفتهشدهای تبدیل گشت. در نیمه دوم قرن بیستم، میانگین تعرفههای تجاری جهانی بهطور پیوسته کاهش یافت و در دهههای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ به پایینترین سطح خود یعنی حدود ۳ درصد رسید. این روند نشاندهنده اجماعی جهانی حول سیاستهای اقتصادی لیبرال و آزادسازی تجارت بود.
اما سیاستهای حمایتی دولت ترامپ این اجماع را با چالشهای جدیدی مواجه کرده است. بر اساس گزارش اکونومیست، تعرفههای جدید آمریکا میتوانند میانگین تعرفههای ایالات متحده را به سطوح دهه ۱۹۴۰ بازگردانند و میانگین جهانی را نیز بهطور چشمگیری افزایش دهند. در صورت واکنش تلافیجویانه سایر کشورها، نظام تجارت آزاد جهانی که پایه و اساس اجماع واشنگتن را تشکیل میداد، ضربه جدی دیگری خواهد خورد.
علت اصلی افول لیبرالیسم همچنان موضوع بحث و بررسیهای گسترده است. عدهای معتقدند که بحران مالی ۲۰۰۸ و پیامدهای ناشی از آن نقطه آغاز این روند بود. این بحران نه تنها کاستیها و محدودیتهای نظام اقتصاد نئولیبرال را بهوضوح نمایان کرد، بلکه فضای مناسبی برای ظهور و رشد پوپولیستهای راستگرا فراهم آورد. این رهبران سیاسی، با مقصر دانستن مهاجران و نخبگان اقتصادی برای رکود و رشد ضعیف توانستند حمایت گستردهای به دست آورند.
در همین حال، ظهور قدرتهای رقیب همچون چین و روسیه نیز در محدود کردن گسترش لیبرالیسم نقش مهمی ایفا کرد. چین با عرضه مدلی از «سرمایهداری اقتدارگرایانه» که در بسیاری از کشورهای غیرغربی مورد استقبال قرار گرفت، بهطور مؤثری مانع انتشار گستردهتر لیبرالیسم در سطح جهانی شد. روسیه نیز با کنار گذاشتن تدریجی دموکراسی لیبرال پس از به قدرت رسیدن پوتین در سال ۲۰۰۰، الگویی ارائه داد که به برخی از رهبران جهان نشان داد لیبرالیسم تنها گزینه ممکن نیست.
در کنار تحولات بینالمللی، عواملی داخلی نیز در کشورهای غربی نقش مهمی در تضعیف لیبرالیسم ایفا کردهاند. ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی به گروههای ضدلیبرال که پیشتر پراکنده بودند، امکان داد تا به شکلی مؤثرتر در برابر اجماعهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال متحد شوند. این پلتفرمها به آنها ابزار و صدایی دادند که از طریق آن میتوانستند مخالفت خود را سازماندهی و ترویج کنند.
صرف نظر از اینکه علت دقیق این روند چه باشد، نتایج مشخص است: لیبرالیسم نه تنها در سطح جهان، بلکه حتی در پایگاههای اصلی خود در غرب نیز در حال عقبنشینی است. در ایالات متحده، حزب دموکرات دو بار از سوی جمهوریخواهانی شکست خورده است که به گفته برخی گزارشها، ارزشهایشان بیش از آنکه با احزاب جریان اصلی غربی همخوانی داشته باشد، به ارزشهای روسیه تحت رهبری پوتین یا ترکیه تحت رهبری اردوغان شباهت دارد.
افول لیبرالیسم تنها به شکستهای انتخاباتی محدود نیست؛ حتی احزاب و رهبرانی که به ظاهر از اصول لیبرالیسم حمایت میکنند، تحت فشار پوپولیسم ناچار شدهاند رویکردها و سیاستهای خود را تغییر دهند. در آلمان، هرچند حزب اتحاد دموکرات مسیحی آلمان که گرایشهای اقتصادی لیبرال دارد در انتخابات اخیر به پیروزی رسید، حضور قوی حزب پوپولیست آلترناتیو برای آلمان به عنوان حزب دوم نشاندهنده شکاف عمیق در عرصه سیاسی این کشور است. این در حالی است که امانوئل ماکرون، که زمانی بهعنوان نماد احیای لیبرالیسم غربی شناخته میشد، در انتخابات پارلمانی و اروپایی سال گذشته با شکستهای تحقیرآمیز در برابر پوپولیستها مواجه شد.
در کانادا نیز جاستین ترودو، یکی از چهرههای برجسته لیبرالیسم به دلیل کاهش شدید محبوبیت مجبور به استعفا شد. فشار پوپولیسم نه تنها به ظهور احزاب مخالف بلکه به تغییرات اساسی در سیاستهای احزاب لیبرال و میانهرو نیز منجر شده است. برای مثال، حزب کارگر بریتانیا، بهرغم سابقه حمایت از کمکهای بینالمللی، وعدههای انتخاباتی در این زمینه را کنار گذاشته تا منابع بیشتری را به هزینههای دفاعی اختصاص دهد، امری که در واکنش به کاهش تضمینهای امنیتی اروپا توسط ترامپ رخ داده است. احزاب راستمرکز و چپمرکز اروپا نیز به سیاستهای ضدمهاجرتی روی آوردهاند تا رشد راست پوپولیست را مهار کنند.
در حالی که لیبرالیسم غربی در بسیاری از نقاط جهان با چالش مواجه است، هنوز هم نشانههایی از موفقیت و رشد آن به چشم میخورد. برای مثال، اسپانیا از سال ۲۰۱۸ تحت رهبری حزب سوسیالیست کارگری (PSOE) توانسته سریعترین رشد اقتصادی را در بین کشورهای بزرگ اروپا تجربه کند. این کشور برخلاف بسیاری از همسایگان اروپایی، سیاستهای مهاجرتی لیبرالتری اتخاذ کرده و همچنان به گسترش این رویکرد ادامه میدهد.
ایرلند نیز مثالی دیگر از موفقیت لیبرالیسم است. اقتصاد این کشور، بهخصوص تحت رهبری مداوم لیبرالهای راستمرکز، رشد سریعی را تجربه کرده است. همزمان، این کشور در حوزههای اجتماعی نیز پیشرفتهای چشمگیری داشته است. در لهستان نیز، از سال ۲۰۲۳ دولت راستمرکز لیبرال-محافظهکار بر سر کار آمده و تلاش میکند تا برخی از آثار سیاستهای پوپولیستی گذشته را اصلاح کند.
چنین مثالهایی میتوانند به لیبرالها امید ببخشند، اما آنها نمیتوانند این تصور را داشته باشند که به دوران اوج دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ بازخواهند گشت. با قدرت گرفتن پوپولیستهای راستگرا در قدرتمندترین کشور غربی؛ لیبرالها در سالهای پیش رو به سختی تلاش خواهند کرد تا در داخل همچنان تاثیرگذار بمانند و از پسرفتهای بیشتر در زمینههای اجتماعی، دموکراتیک و اقتصادی جلوگیری کنند. اما این کاری بس دشوار خواهد بود. اجماع لیبرال غربی پیش از این هم تحت فشارهای جدی قرار داشت و با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، این اجماع به نظر میرسد که شکسته شده است. اکنون لیبرالها باید راهی پیدا کنند که لیبرالیسم به خودی خود در اثر این شرایط شکسته نشود.