
به گفتهی کسبه بازار مولوی، میزان فروش خیلی پایین است و همین موضوع کافی است تا مشتری را روی هوا بزنند!
«بازار خیلی خرابه، جنسها گرونن» جملات کلیدی فروشندهها و مشتریها هستند. قدرت خرید مردم طبق گفتهی حدود ۴۰ نفر کسبه و مشتریان، به وضوح نسبت به سالهای قبل کاهش پیدا کرده است.
به گزارش انصاف نیوز، جنسهای بازار مولوی مصداق «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» است.
این چه وضعِ گرونیه؟ وزیر اقتصاد هم که برکنار شد.
حالا کی میآد جاش؟
نمیدونم. ولی از یه جا میرن یه جای دیگه! بازم تو همون دولتن. ممکنه بره بانک مرکزی، بعد رئیس بانک مرکزی رو بذارن وزیر اقتصاد! از اینا بعید نیست.
یکیشان پیاده شد، اما دیگری رو به خبرنگار گفت «من کتابهای تاریخی رو خیلی دوست دارم و زیاد میخونم. یه جا نوشته بود آلمان تو زمان هیتلر اینقدر گرونی بوده که به وزن سکهها میتونستن خرید کنن!
الآن ایران هم همونطوری شده. لوبیا چیتی که یه چیز معمولیه و ربطی هم به خارج نداره شده کیلویی ۳۰۰ و خردهای. چه خبره واقعا؟»
قطار در ایستگاه مولوی توقف میکند. دستفروشها حوالی مترو بساط کردهاند. پاساژ روحی یا همان پاساژ مخصوص به پرده و پارچه و…، اولین جایی است که خبرنگار در آن گشت میزند.
ساعت ۱۲ ظهر است و سرِ فروشندههای طبقهی زیرزمین بهقدری خلوت است که فرصت دارند با هم گپ بزنند. سه نفرشان دربارهی «آخوندا و طلاب» حرف میزنند.
به محض اینکه خبرنگار ازشان دربارهی بحثهای سیاسیشان میپرسد، بحث را عوض میکنند و میگویند «بیشتر دربارهی قیمت دلار حرف میزنیم. هزار تومان گران شود، بعضی از فروشندهها ۲۰ درصد روی قیمتها میکشند. برج ۱۲ نباید این وضع بازار باشد. خودتان که میبینید، مشتری نیست!»
بحث «گرانی، بیبازاری و سر رسیدن چکها، بازار چه خبر؟ چی فروختی؟ چکات پاس نشد؟ چند تا چکت برگشت خورده؟» جزو موضوعاتی است که فروشندهها با هم دربارهشان حرف میزنند.
مشتریهای مولوی، عمدتا خانم، با پوشش روسری و جزو قشر متوسط هستند.
چند مغازهدار که بعضیهایشان هم خیلی جوان هستند، لوازم آشپزخانه میفروشند. آنها میگویند برای آنکه مشتری متوجه حرفهایشان نشود، اصطلاحات خاصی را استفاده میکنند و یکجورهایی «زبان مخفی و رمزی» دارند!
«قالب شافوئه» یعنی «مشتری خریدار نیست و اذیت میکند. یعنی قیمت میپرسد و میرود مغازهی بعدی!» اینها را دو سه نفر از مغازهدارها میگویند.
«دَستَرآباد» به معنی «مشتری نَخر» است! یکی از فروشندهها میگوید «خانومه اومده میگه از ۷ جا قیمت کردم از شما ارزونتر میداد! خب زن حسابی چه خبره این همه قیمت کردی. خب بخر دیگه!»
«شُله ماقیسِ امید» یعنی مشتریِ امید خریدار نیست! خبرنگار این عبارتها را برای اولینبار میشنود و از گویندهشان میخواهد املای آنها را چک کند!
پسری که دهه هشتادی است میگوید «اگه از مغازههای دیگه اصطلاحاتی رو نوشتی به ما هم بگو یاد بگیریم!» بعد با بقیهی فروشندهها میخندند.
آنها خیابانهای محدودهشان را شمارهگذاری کردهاند و وقتی میگویند «تیرِ یک» یعنی مشتری از جای مشخصی دارد میآید که شکل و شمایلش شبیه مشتریهایی است که قصد خرید دارد!
بعد آنها متوجه میشوند که باید مشتری را «بکشند تو (توی مغازه)» زوجهایی که قصد خرید جهیزیه دارند هم جزو همین مشتریهای «بِخر» به حساب میآیند.
یکیشان میگوید «اگه ببینیم فروشندهای از رفقامون خوب فروخته، بهش میگیم نخوری ایشالا!»
برخی از خیابانها روی مغازهشان نوشتهاند: حراج به دلیل تغییر شغل
«فروش افتضاحه» و «هرسال بدتر از پارساله» جملههایی هستند که یکی از کاسبها به زبان میآورد و حرفش را اینطور ادامه میدهد:
«سال ۸۰ چهار کارگر داشتم. تا چند وقت پیش یک کارگر داشتم که ماهی ۱۲ میلیون به او حقوق میدادم ولی، چون دخل و خرجها با هم نمیخواند و اجارهها هم بالا است، به او هم گفتم نیاید.
در ماه حدود ۲۰-۲۵ میلیون عقب هستم. این برج باید بفروشیم ولی وضع خرابه. اگر نتوانم ادامه بدهم مغازه را جمع میکنم میروم اسنپ!» کارگر داشتن برای بیشترشان نمیصرفد. مثلا یکیشان دو سه ماه پیش به کارگرش با حقوق ۱۰ میلیون گفته بود نیاید.
خیاطی که در حال دوخت پارچه است با خنده به همکارش میگوید «گشنهم شد، روزهم باطل شد! برم یه چیزی بخورم!»
به گفتهی کسبه، میزان فروش خیلی پایین است و همین موضوع کافیست تا مشتری را روی هوا بزنند! مثلا یکی از فروشندهها به خانم میگوید «چند متر میخوای؟ بیا من بهت میدم.» البته بعضیهایشان با هر ترفندی مشتری را برای خرید ترغیب میکنند، اما موقع کارت کشیدن، حاضر نیستند کمی تخفیف بدهند!
مثل وقتی که خانمی از ته توپ ۵متر و نیم متر پرده خرید، اما فروشنده که گفته بود ۶ متر را کامل ببر نیممتر اضافه را حساب نمیکنم، موقع کارت کشیدن همان را هم حساب کرد.
او با گفتن اینکه «قبلا متری ۱۳۰ بوده و الآن متری ۱۰۰ میدم» به مشتری این حس را القا کرد که همین حالا هم به او تخفیف داده است! پردهی نخی خانم با دوخت ساده و نوار پرده ۸۹۰ هزار تومان شد.
تقریبا تمام فروشندههایی که با خبرنگار صحبت کردند از میزان فروش ناراضی بودند. یکیشان «مایه» میفروخت تا چکاش پاس شود.
ساعت ۲ ظهر، فروشنده تا میفهمد خبرنگار در حال تهیهی گزارش است با صدای بلند میگوید «بنویسید وضع بازار شب عید خرابه. از صبح تا الآن یک میلیون هم دشت نکردم!» قیمت پارچههای چینی مخصوص شومیز متری ۲۳۰ هزار است.
فروشندهها باعث و بانی وضع موجود بازار را «گرانی سرسامآور»ی میدانند که باعث شده مشتریانی که تا ۲-۳ سال پیش چند قواره پارچه میخریدند، الآن نهایت یک قواره بخرند!
خانم «میم» با پالتوی بلند و بدون روسری مشغول خرید است. او در خیابان فرشته مزون دارد و هر بار یک طاقه میخرد. او که ماه گذشته یک طاقه را ۱۱ میلیون خریده بود، بعد از گران شدن دلار (از ۸۵ به ۹۰ هزار) برای همان طاقه ۱۷ میلیون پول داده بود.
او خیاط حرفهای است و لباسی که از گوشیاش به خبرنگار نشان داد، جزئیات زیبایی داشت و یک لباس لاکچری به حساب میآمد. به قول خودش «سطح لباسهای ما بالاست!»
از آن جایی که مشتریهای او «پولدار» هستند، با گرانیها مشکلی ندارند و، چون معمولا فامیلهای درجهیک عروس و داماد به او لباس سفارش میدهند، هر چقدر پول لازم باشد، برای لباسشان میپردازند.
او میگوید مادرم برای خانوادهی «آیتاللهها» هم لباس دوخته است و معمولا لباسهای شیک، اما پوشیدهای را سفارش میدهند.
به گفتهی یک فروشنده، از همه قشر و پوششی برای دوخت لباس پارچه میبرند. دو خانم که چادر ملی پوشیدهاند، میگویند «مانتوهای بیرون کوتاهاند، دکمه ندارند و یقههایشان باز است، برای همین چارهای نداریم جز اینکه خودمان پارچه بخریم و همانطوری که میخواهیم بدوزیم یا بدهیم خیاط.»
آنها سالی ۲-۳ بار برای خرید پارچهی کتی و مانتویی، پارچهی آشپزخانه، حوله و ملحفه به مولوی میآیند. به نظرشان قیمت مولوی هم بالاست، اما تنوع خیلی خوبی دارد. خرید هر کدامشان حدود ۴-۵ میلیون شده بود.
آقایی ۳۷ ساله که ۲۰ سال است پارچه میفروشد، دربارهی بهصرفه بودن «تیکه پارچه» برای مشتریها میگوید «اگر به پنجرهشان بخورد خوب است.
ما ته طاقه را زیر قیمت میدهیم. اگر قیمت تیکهها بیشتر ۸۰۰ هزار باشد نمیبرند. میانگین قیمت تیکه پارچهها ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار است. مثلا ۵ متر تیکه به حساب نمیآید.»
فروشنده، خانمی را که در حال دیدن مغازههاست، صدا میزند که «بفرمایید. دیدن که ضرر نداره!» خانم، اما اعتنایی نمیکند و راهش را ادامه میدهد!
قیمت یک حولهی سادهی استخری ۲۵۰ هزار تومان است. پارچههای تمام نخی که برای آشپزخانه کاربرد دارند، متری ۳۷۰ هزار و طبق گفتهی فروشنده ترک هستند.
خانمی چادری با پوشیه دنبال کرپ مشکی میگردد.
خانمی که سرپرست خانوار است، ۱۱ سال است که در مولوی غذای خانگی میفروشد. آش (کاسهای ۸۰ هزار)، عدس پلو (۱۱۰ هزار) و سوسیس بندی (۱۰۰ هزار) است.
فروش اصلی او موقع افطار است «اما به بعضیها که شهرستان آمدهاند یا عادت ماهانه هستند» غذا میفروشد. او میگوید به بچههای کار رایگان غذا میدهد تا خیرات شوهرش باشد. با گفتن این جمله که «همین که دستم جلوی نامرد دراز نیست و خودم روی پای خودم ایستادم» خدا را شکر میکند.
آقای فروشنده حدود ۲۲ سال است ترمهی یزد و کارهای سنتی میفروشد. به نظرش چند سالی است که بازار ترمه فروش خوبی ندارد. مردم بیشتر سمت کارهای مدرن، گیپور، دانتل و رنگهای طوسی، کرم روشن، صورتی و گلبهی رفتهاند.
او میگوید «قبلا عروس و دامادها سجاده میبردند، اما الآن کمتر شده است. یا کمتر از قبل نماز میخوانند یا گرانی تاثیر گذاشته است که کمتر سجاده میخرند!» مشتریهای او از هند و تایلند هم هستند و برای هدیه یا سوغاتی ترمه میخرند.
دو خانم که از بیرون پاساژ شکلات و لواشک خریدهاند، قیمتهای مولوی را شبیه بیرون میدانند. خرید آنها برای چند کیلو «خردهریز» حدود یک میلیون و خردهای شده است. به نظرشان فقط لواشکها قیمت مناسبی دارند.
مغازههایی هستند که با چسباندن کاغذ «حراج» روی مغازهشان سعی میکنند مشتریها را برای خرید ترغیب کنند، اما الزاما به این معنی نیست که جنسهای با کیفیتشان را با قیمت مناسبی حراج کردهاند!
کاغذ «حراج واقعی» بهانهای است تا خبرنگار با دو فروشنده با سابقهی ۱۴ و ۳۰ سال کار در بازار پارچه و سرویس خواب صحبت کند.
آنها میگویند بیشتر کارها ایرانیها هستند و اینکه بعضیها میگویند کارها ترکاند دقیق و درست نیست. سرویس خواب «ضعیف» حدود ۲-۳ میلیون و سرویس خواب «قوی» که ایرانی است حدود ۷-۸ میلیون است!
آنها کارهایی که تک شدهاند را ارزانتر میدهند. مثلا کارِ ۴/۸۰۰ را ۴ میلیون میفروشند.
یکیشان دربارهی قیمت جهیزیه میگوید «برای سرویس خواب از ۳ تا ۱۰ میلیون میشود هزینه کرد.» او طبق قیمتهای روز جهیزیهی «کامل و خوب» را حدود ۷۰۰-۸۰۰ میلیون و جهیزیهی «ارزان» را حدود ۲۰۰-۳۰۰ میلیون تومان میدانند.
مغازهدار میگوید «کتان سیمدوزی و حریر شاین» جزو پردههای پرفروش هستند. بعضیها هم میگویند پرده «کالای لوکس» به حساب میآید.
البته برخلاف حرفهای آن فروشنده، هرکسی میتواند متناسب بودجهاش پرده بخرد. کارهای حریر حراجی، از متری ۷۰ هزار شروع میشوند. پارچههای نخی ۱۰۰ هزار و کارهای ساتن ۱۳۰ هزار تومان هستند. کارهای مخمل گرانترند و اگر بودجهی بیشتری داشته باشید میتوانید کارهای شیک و گرانتری را بخرید.
فروشندهی مُسن وقتی متوجه میشود خبرنگار برای تهیهی گزارش آمده است، میگوید «از این گزارش چه نتیجهای میگیرید؟ چه فایده؟ ارزونی میشه؟ هنوز حقوق بازنشستهها را ندادند. قبلا حرف همسانسازی بود ولی اتفاق خوبی نیفتاد!»
پتوهای ایرانی او از ۶۰۰ هزار شروع میشوند و تا یک میلیون و ۱۰۰ هزار قیمتشان است.
آقایی که حدود ۵۵ ساله است و مغازهی لوازم آشپزخانه (بیشتر قابلمه) دارد، میگوید «مشتریها به جای خرید ناله و نفرین میکنند! پیرمردی آمده بود میگفت دو میلیون عیدی گرفته است!»
او دربارهی یک هرم حرف میزد و به نظر منظورش هرم مازلو بود. طبق گفتههایش مردم در همان طبقهی غذا گیر کردهاند و پول توی جیبشان نیست.
آقای فروشنده از اول اسفند تا سیزدهم فقط ۴ روز فروش خوبی داشته است و پیشبینی خوبی هم از آینده نداشت. سودشان از ۲۰-۳۰ درصد به ۵-۱۰ درصد رسیده است.
فروشنده از طرفداران احمد زیدآبادی بود. موقع حرف زدن به متن او در کانال تلگرام ارجاع میداد. در جواب خبرنگار که پرسید طرفدار آقای زیدآبادی هستید، میگوید «آره کارش خیلی درسته. اصلاحطلبه ولی از طرف براندازها و بقیه فحش میخوره! خدا خیرش بده از درد مردم میگه. یه چیزی درباره ربع کیلو برنج نوشته که مشتری نفرین میکرده. حتما بخونیدش!»
همان موقع همکارش که مُسنتر است میگوید «دیگه انقلابیتر از بهزاد نبوی که نداریم. ولی ببین به کجا رسیدیم! بهش میگن چریک پیر.»
این دو نفر که روبهروی هم نشستهاند، خطاب به هم میگویند «یادته قبلا دلار گرون میشد یه شوکی وارد میشد و مشتری میومد خرید. ولی الآن گرونی طوری اوج گرفته که… میدونید چیه خانوم؟ گرونی در یه حدی مثل چک میمونه که میتونه بازار رو بیدار کنه. ولی از یه حدی بیشتر قدرت خرید مردم رو میگیره.
الآن قدرت خرید مردم مُرده از بس که جون نداره! چک که هیچی، چاقو هم بزنی فایده نداره! طرف میخواد برای جهیزیه خرید کنه، میآد اینجا گریه میکنه! ما داریم به ابرتورم میرسیم.»
قیمت دمپاییهایی که دستفروش گذاشته است، از ۲۸۰ تا ۵۸۰ هزار قیمتشان است.
فروشندهی افغانستانی در پاسخ به این سوال خبرنگار که با توجه به کاهش قدرت خرید مردم، به مشتریها تخفیف میدهید یا نه، میگوید «آره تخفیف میدیم.»
کار در ایران برای او «خوب» است و جزو مهاجران مجاز به حساب میآید. فروشندهی دیگری، اما دربارهی تخفیف میگوید «نه. قیمتا مناسبن. ما که حمال بقیه نیستیم!»
یکی از مغازهدارهای لوازم آشپزخانه درباره کارگران افغان میگوید «معمولا بیشترشون کارت دارند، چون کسی سرمایهش رو دستِ کارگر بیمدرک و غیرمجاز نمیده. البته برای افغانها ایران خیلی خوبه.
مدرسه که رایگان، بیمارستان که رایگان. کلا انگار مملکت برای اوناس. اشکالی نداره، بذار بشن ارباب ما! امکانات ایرانیها شده مال افغانها. ناراحتیم از این وضع. امتیاز مال اوناس. مرزها رو هم باید ببندن که افغانها نیان.»
او حرفهایش را اینطور ادامه میدهد «البته نیروی انتظامی صبح به صبح میآد اینجا، افغانیهای غیرمجاز رو میبره. کارتنخوابها و معتادها هم ۵-۶ ماهه که دیگه اطراف اینجا نیستن. میگن کارتنخوابها و معتادها رو بردن تو شورآباد، یه جای خوبی رو هم براشون درست کردن. قبلا تو هر سطل آشغال سه چهارتا معتاد میدیدی، اما الآن نه.»
خانم قیمت کارد و چنگالها را میپرسد و میرود. او دربارهی علت خرید نکردنش اینطور توضیح میدهد «نخریدم، چون گرونه. افتضاحه. دستی ۴۵۰-۵۰۰ هزاره! قیمتهای مولوی هم مثل بیرونه فقط خوبیش اینه که تنوع داره.»
پسر جوانی الیاف میفروشد. وقتی خبرنگار دربارهی رضایتش از فروش میپرسد، با کلمهی «شکر» جواب میدهد. الیاف ژلهای: ۱۸۰ هزار | الیاف توپی: ۱۲۰ هزار به بالا | الیاف ساده: ۱۲۰ هزار به بالا قیمتشان است.
پیرمردی که ۵۰ سال است تشک درست میکند، در یکی از کوچههای مولوی میگوید «از ۱۵ زار تشک درست کردم تا ۵۰۰ هزار تومان. اگه روزی یک میلیون هم کار کنم، نمیتونم یک کیلو گوشت بخرم. اینو به مسئولین کشور بگو. سالی به ۱۲ ماه زن و بچهی من رنگ گوشت نمیبینن. گرونی شده. این شد مملکت ما! عزت زیاد دخترم. برو به بزرگان مملکت بگو. بیان منو ببرن اعدام کنن!»
سه خواهر ساعت ۳ بعد از ظهر منتظر اسنپ هستند. یکیشان برای جهیزیه روتختی ۸ میلیونی خریده است. هر سهشان از قیمتها شاکیاند.
یکیشان رنده استیل را ۴۸۰ هزار تومان خریده است. خواهرش میگوید «هرچی خریدیم لازم بوده. وسیلههای سرویس بهداشتی یا مثلا رختخوابمون دیگه از بین رفته! نمیتونیم سالی یکبار هم بیایم. چه خبره جنس پلاستیکی رو میدن ۸۰۰ تومن!»
آنها برای «خردهریز» آشپزخانه و سرویس بهداشتی نفری یک و دو میلیون خرید کردهاند که به قول خودشان برایشان «گران» تمام شده است!