اولین نمایش فصل دوم این سریال در هفتهی اول چهار، پنج میلیون بیننده جذب کرد. این اپیزود در روز اکران خود دو میلیون بازدید جهانی به دست آورد و یک رکورد سریال را بهنام خود ثبت کرد. کریس مک کارتی، مدیرعامل شرکت پارامونت گلوبال، خاطرنشان کرد که موفقیت این سریال جذابیت سیلوستر استالونه، استعداد نویسنده تری وینتر و داستانسرایی متمایز تیلور شریدان را برجسته میکند.
به گزارش هممیهن به نقل از پارامونت گلوبال، «پادشاه تالسا» یک مجموعه تلویزیونی درام و جنایی ساختهی تیلور شریدان و ترنس وینتر است که در آن استالونه نقش یک کاپوی مافیایی که بهتازگی از زندان آزاد شده و به تالسا فرستاده شده بازی میکند. او در تلاش است یک سازمان مافیایی را راهاندازی کند. تیلور شرایدن این سریال را در طول همهگیری کووید ایجاد کرد و در مارس ۲۰۲۲ فیلمبرداری آن آغاز شد.
داستان جالب در مورد سریال «پادشاه تالسا»ی تیلور شرایدن و ترنس وینتر این است که فیلمنامهی آزمایشی سریال با حضور سیلوستر استالونه تنها در یک روز کامل شد. شریدان برای نوشتن این اثر با هشت نفر از حرفهایترین مافیاهای آمریکا گفتگو کرده است. او برای نوشتن طرح ایدهی اولیه از شرکت تولیدکننده یک هفته زمان خواست، سپس قسمت اول سریال را بهصورت آزمایشی نوشت تا بتواند نظر شرکت تولیدکننده را جلب کند.
پس از اینکه قسمت اول سریال که بهصورت آزمایشی نوشته شده بود به دست تهیهکننده رسید؛ آنها به استالونه پیشنهاد بازی در این سریال را دادند که او بعد از خواندن قسمتی از فیلمنامه قرارداد بست و به این ترتیب فیلمبرداری این سریال آغاز شد.
استالونه که جوایز متعددی ازجمله یک جایزهی گلدن گلوب و یک جایزه منتخب منتقدان را دریافت کرده و سه نامزدی جایزهی اسکار و دو نامزدی جایزهی بفتا را در کارنامهی هنریاش دارد در «پادشاه تالسا» نقشی متفاوت از نقشهای مرسومش ایفا کرده است، او یکی از دو بازیگر تاریخ سینما (در کنار هریسون فورد) است که در شش دهه متوالی در یک فیلم شمارهی یک باکس آفیس بازی کرده است.
اگرچه داستانهای ارائهشده در «پادشاه تالسا» ممکن است اغراقآمیز یا تخیلی باشند، اما همچنان میتوانند حقایق یا بینشهای خاصی را منعکس کنند. این سریال از ساختار روایی مستقیم و قابل پیشبینی پیروی میکند و دقیقاً به قراردادهای ژانر ثابت پایبند است. این نشان میدهد که سریال ممکن است دسترسی و آشنایی را بر نوآوری اولویت دهد، و اغلب به طنزهای ساده و گاه کلیشهای تکیه میکند.
براساس دو قسمت اول فصل یک «پادشاه تالسا» تردیدی نمیماند که سریال رویکردی سرراست و ساده دارد. درحالیکه نشانههایی از یک سریال بالقوه لذتبخش هم وجود دارد، بهویژه بهدلیل عملکرد جذاب استالونه، بسیاری از آنچه ارائه میشود شبیه یک سریال استاندارد شبکهی ترنر نتورک از سال ۲۰۱۰ یا نسخهی توسعهیافتهی فیلمی است که استالونه میتوانست بین «اسکار» و «ایست! وگرنه مادرم شلیک میکند» بسازد.
استالونه نقش دوایت مانفردی، سردستهی سابق مافیا را بازی میکند که بعد از ۲۵ سال از زندان آزاد شده است. دوایت بخشی به این دلیل زندانی شده بود که از خیانت به رهبر خلاف محلی ای. سی پترسون خودداری کرده بود. او انتظار این را ندارد که بهخاطر این کار برایش رژه بروند، اما امیدوار است قدری نشان قدردانی ببیند، اما با پسر پدرخوانده (دومنیک لومباردوزی) که ریاست را برعهده گرفته، دوایت خود را موجودی اضافی میبیند و برای حل شدن ماجرا به تالسا میرود.
چرا تالسا؟ به نظر این بخشی از ماجراست. ایدهی اصلی این است که فرستادن به این مکان غیرمنتظره مانند نوعی برزخ است. این وضعیت زمانی بدتر میشود که دوایت با خشونت به یک خلافکار جوان کلهشق حمله میکند، که این یک تخلف جدی در دنیای آنهاست.
در اوکلاهما، دوایت بهسرعت با یک راننده تاکسی سیاهپوست جوان (جی ویلز تایسون) دوست میشود و شروع به سازماندهی جرایم سازمانیافته در تالسا میکند، و کارش را با یک فروشگاه ماریجوآنا متعلق به مارتین استارر بودی، شروع میکند. ممکن است تعجب کنید که چرا دوایت در این امر دخالت دارد، زیرا ماری جوانا که در اوکلاهما قانونی است، اما دوایت بیش از دودهه نبوده و چیزهای زیادی در دنیای مدرن از زمان غیبت او عوض شده است که او روحش هم از آنها خبر ندارد. او برای درک جنبههای مختلف سال ۲۰۲۲، مانند اوبر، ماریجوانای قانونی، استفاده از کارتهای اعتباری، شیوههای مدرن کافیشاپ و زبان در حال تکامل که حول ضمایر جنسیت میچرخد تلاش میکند.
دوایت در قسمت دوم میپرسد: «جداً. در کل این روزها در کشور چه میگذره؟» دوایت خود را با ریپ ون وینکل مقایسه میکند. «ریپ ون وینکل» داستان کوتاهی از نویسنده آمریکایی واشینگتن ایروینگ است که اولینبار در سال ۱۸۱۹ منتشر شد. داستان یک روستایی هلندی-آمریکایی در آمریکای مستعمراتی به نام ریپ ون وینکل را دنبال میکند که با هلندیها ۲۰ سال بعد در دنیایی بسیار تغییریافته بیدار میشود و وقوع انقلاب آمریکا را تجربه نکرده است. اما واقعیت این است که دوایت بیشتر مانند شخصیتهای کمدی قدیمیتر است که هنگام تعامل با نسلهای جوانتر گیج یا ناامید میشوند و اغلب شکایتهای خود را روی موضوعاتی مانند «ضمایر» متمرکز میکنند.
از این نظر «پادشاه تالسا» فاقد شوخطبعی و کسلکننده است که نشاندهندهی مهارتهای کمدی محدود نویسندگان بهرغم کارهای قبلی آنهاست. بسیاری امیدوار بودند که واکنشهای گیج و مبهوت دوایت به دنیای مدرن جایی تمام شود، اما حتی قسمت دوم نیز بهشدت بر همان کلیشهها تکیه دارد و حتی بیشتر در موضوع «ماهیهای خارج از آب» گرفتار شده است. اگرچه کمدی ریپ ون وینکل ممکن است عناصری را به نمایش بگذارد که کلیشهای در نظر گرفته میشوند، دو دلیل خاص وجود دارد که مانع از کاهش این عناصر به تجربهی کلی میشود.
اولیاش این است که وجه گانگستری سریال بسیار تقلیدی است. ترنس وینتر که بهخاطر سریال «خانوادهی سوپرانو» شناخته میشود. دیوید چیس سازندهی این سریال بر اساس فیلمنامهی او یکی از مافیاهایی را خلق کرد که استعارههای معمولی مافیا را به چیزی منحصربهفرد تبدیل کرد. درحالیکه «پادشاه تالسا» ممکن است به سطح مشابهی از این نظر رسیده باشد، اما شخصیتهای آن فاقد تمایز و دیالوگهای پر جنب و جوش موجود در «خانوادهی سوپرانو» هستند. درگیری بین دوایت و اوباشهای جدید قابل پیشبینی است، همانطور که خط داستانی آنها که او را به اوکلاهما دنبال میکنند و تمرکز ظاهراً تصادفی او روی فروشگاه «بودی» قابل پیشبینی است.
دومین مورد این است که مهم نیست که شما از تاریخچهی پارامونت شرایدن یا روشی که پارامونت پلاس این سریال را تبلیغ میکند چه انتظاری داشته باشید، «پادشاه تالسا» قطعاً در درجهی اول یک کمدی است. در آن اکشنی نیست، خشونت و مخاطرات دراماتیک بسیار بسیار کم است. راهحل اینکه سریال خودش را بالا بکشد این نیست که سعی کند طنز و بامزه بودن را کنار بگذارد بلکه بهجای آن باید طنز بیشتر و بامزهتری داشته باشد.
بهترین لحظات این سریال ناشی از تلاش واقعی آن برای نشان دادن فضای واقعی آن است. فیلمبرداری در تالسا و اطراف آن به طعم محلی فیلم میافزاید و عناصر خاصی در قسمتهای اولیه، مانند مرکز جهان و یک دیلر بومی برای تأمینکنندهی ماریجوانا، به تجربهای منحصربهفرد کمک میکنند.
دوایت بدون اینکه پیچیده باشد متناقض است. معمولاً، فیلم میخواهد که او در هر شوخیای نقش آفرینی کند، سپس از اینرو به آنرو میشود و صحنهای را میبینیم که او ناگهان یک نابغهی تجاری است. معمولاً سریال میخواهد با او مانند یک دایناسور ایدئولوژیک رفتار کند، سپس او ناگهان زیر و رو میشود و یک دلال ماشین را بهخاطر اینکه تایسون را نژادپرستانه نشان میدهد تهدید میکند، کسی که تقریباً بلافاصله راننده و دستیار دوایت میشود. استالونه ناهماهنگیها را بهخوبی مدیریت میکند و اینکه «ابراز سردرگمی» در بازی او نقطهضعف نیست. او از اعتمادبهنفس و شدت لازم برخوردار است و با وجود نوشتن ضعیف، لب مطلب را بهراحتی ارائه میدهد.
سازندگان «پادشاه تالسا» در توسعهی شخصیتهای خاص با چالشهایی مواجه هستند. شخصیت دوایت به دلیل ناهماهنگیاش مورد توجه است، درحالیکه در مورد نقش تایسون تردید وجود دارد. شخصیت ویل بهعنوان فاقد جهت و صدای متمایز است و اغلب احساس بیهدفی میکند. در مقابل، استار بهعنوان یک شخصیت دائماً سرگرمکننده برجسته میشود.
آندریا ساویج و گرت هدلاند در نقشهای فرعی کوچک، اما باارزش ایفای نقش میکنند. با خط داستانی این سریال مشخص نیست که هدلاند تا چه اندازه بخشی از سریال خواهد بود، اما واقعیت این است که به سریال عمق احساسی میبخشد. حضور افتخاری او در «سگهای ولگرد» یکی از نقشهای به یاد ماندنی است.
در فصل دوم، شخصیت دوایت به رشد امپراتوری جنایتکاران خود در تالسا ادامه میدهد. ایده «سیلوستر استالونه بهعنوان یک تبهکار نیویورکی در جنوب غربی» امیدوارکننده است و پتانسیل بالایی دارد. با این حال، توسعهی لازم برای تحقق کامل این مفهوم باید در حین پیشتولید اتفاق میافتاد و اکنون باید در طول پیشرفت نمایش آشکار شود.
سیلوستر استالونه وقتی برای اولینباری با عوامل فیلم ملاقات کرد، گفت که مردم او را با نام راکی یا رمبو میشناسند و «فکر نمیکنم که حتی بدانند که من واقعاً میتوانم صحبت کنم»، بنابراین اینکه حالا او دارد مونولوگهای بلند میگوید و تکههای کمدی دارد، برای خودش لذتبخش است.