فرارو- رونالد اچ لیندن پروفسور بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه پیتسبرگ است. او در دانشگاه پیتسبرگ به عنوان مدیر مطالعات روسیه و اروپای شرقی و مدیر مطالعات اروپا فعالیت کرده است. لیندن از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ میلادی به عنوان مدیر تحقیقات رادیو اروپای آزاد در مونیخ آلمان با مسئولیت رصد و تجزیه و تحلیل تغییرات مهم در شرق اروپا فعالیت کرده بود. کار تحقیقاتی دکتر لیندن متمرکز بر روی اروپای مرکزی و جنوب شرقی اروپا از جمله ترکیه و اخیرا مشارکت اقتصادی چین در اروپا بوده است. او یکی از نویسندگان کتاب «دیوار برلین: بیست سال بعد» (چاپ سال ۲۰۰۹ میلادی) بود که توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده منتشر شده است. او از نویسندگان کتب دیگری درباره مشکلات دوره پسا کمونیسم از جمله «معنای ۱۹۸۹ و پس از آن» (چاپ ۲۰۰۹ میلادی) و «پوپولیسم جدید در اروپای مرکزی و جنوب شرقی» (چاپ ۲۰۰۸ میلادی) بوده است.
به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست، در افسانه اسکاتلندی «بریگادون» (که با فیلم موزیکال ساخته شده بر اساس اقتباس از آن افسانه توسط «وینسنت مینه لی» معروف شد) یک دهکده مسحور یک روز در هر صد سال ظاهر میشود اما در مواقع دیگر سال برای جهان خارج ناشناخته است. در جنوب شرقی اروپا مکان کوچکی وجود دارد که توجه جهان را به خود جلب میکند. این کشور مسحور نیست. در واقع، یکی از فقیرترین کشورهای اروپاست. با این وجود، مولداوی برای اروپا و فراتر از آن اهمیت بسیار زیادی دارد.
مولداوی به واسطه تاریخ خود نشانگر قدرت روسیه بوده است و از نظر بسیاری مانند یک مینی اوکراین (اوکراینی کوچک) به نظر میرسد که در صف نوبت بعدی برای دچار شدن به سرنوشت مشابه همسایه خود قرار دارد. مانند بریگادون افسانه ای، مولداوی معاصر نیز در معرض خطر از سوی بیگانگان بوده است.
تا قرن نوزدهم منطقه موسوم به مولداوی خراج گزار امپراتوری عثمانی بود. با این وجود، مردم آنجا اکثرا ارتدوکس شرقی بودند و به زبانی صحبت میکردند که مستقیما از لاتین (نوشته شده با حروف سیریلیک) گرفته شده بود. در طول دو قرن گذشته، این سرزمین تکه تکه شده و بین روسیه و دشمنان آن کشور (معمولا امپراتوریهای دیگر) به عقب و جلو منتقل شده است.
پس از جنگ روسیه و ترکیه در سال ۱۸۱۲ میلادی بخشهایی که عموما به آن «بیسارابیا» گفته میشود تحت قیمومیت امپراتوری تزاری درآمد. سپس زمانی که روسیه در جنگ کریمه در سال ۱۸۵۶ میلادی متحمل شکست شد وضعیت آن منطقه تغییر کرد. اندکی پس از آن، دو حاکمیت نیمه مستقل مولداوی و والاچیا از همه امپراتوریها پیشی گرفتند و یک رهبر را انتخاب کردند و رومانی مدرن را تشکیل دادند.
برای گذاشتن مهر تایید بر ظهور ملی آنان نسخه لاتینی شده زبان جایگزین سیریلیک شد. سپس به دنبال یک جنگ دیگر علیه ترکها در سالهای ۱۸۷۷-۱۸۷۸ میلادی امپراتوری روسیه بیسارابیا را به روسیه بازگرداند جایی که الفبای سیریلیک را دوباره به کار برد و استفاده از زبان رومانیایی را سرکوب کرد.
جنگ جهانی اول باعث فروپاشی امپراتوری روسیه شد و رومانی توانست بیسارابیا (همراه با بوکووینا و ترانسیلوانیا) را به عنوان بهای پیوستن به جنگ در سوی اردوگاه متفقین به دست آورد. اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس که از جنگ خارج شده و در تحولات اجتماعی خود دچار تشنج شده بود در آن زمان نمیتوانست جز حمایت از ایجاد جمهوری خودمختار مولداوی در داخل اتحاد جماهیر شوروی کار دیگری انجام دهد.
با این وجود، به زودی فرصت برای جبران ضررهای گذشته روسیه شوروی فراهم شد. «جوزف استالین» صرف نظر از ادعاهای سوسیالیستیاش تزارها را از طریق یکی از بخشهای مخفی پیمان بدنام منعقد شده مولوتوف - ریبنتروپ در سال ۱۹۳۹ میلادی با آلمان نازی هدایت کرد تا سرزمینهای مولداوی را بازپس گیرند.
نشانگر مولداوی دوباره به نفع روسیه حرکت کرد و یک جمهوری سوسیالیستی شوروی مولداوی جدید متولد شد. در طول اشغال قلمرو جدید پس از جنگ، رهبران شوروی از بازداشت، تبعید و قحطی برای ایجاد وحشت در ساکنان مولداوی و از بین بردن چالشهای احتمالی استفاده کردند.
در تلاش برای جلوگیری از امکان همبستگی قومی، «مولداویایی» که با حروف سیریلیک نوشته شده بود به زبان رسمی تبدیل شد. رهبران شوروی، آن منطقه را از طریق قومیتهای روس و مقامهای روسی زبان مستعمره کردند و اظهار و نمایش هویت رومانیایی را به شدت سرکوب نمودند. هم زبان و هم مردم این جمهوری به عنوان هویتی متمایز از رومانیاییها در آن سوی مرز قلمداد و معرفی شده بودند.
با این وجود، همان طور که افسانه بریگادون نشان میدهد آرزوهای ملی گرایانه و هویت طلبانه اگرچه خاموش هستند اما میتوانند بار دیگر ظاهر شوند. به دنبال اصلاحاتی که در اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی توسط «میخائیل گورباچف» رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت در مولداوی تقاضا برای بازگشت خط لاتینی شده و در نتیجه هویت مولداوی - رومانیایی مطرح شد خواستی که ریشههایی قوی در آن منطقه داشت.
این تغییر در سال ۱۹۸۹ میلادی تصویب شد اما باعث ایجاد نگرانی در میان برخی از اوکراینیها، روسها و گاگاوزها شد که روی هم تقریبا ۳۰ درصد از جمعیت مولداوی را تشکیل میدادند. سپس هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید و مولداوی به عنوان یک کشور مستقل در سال ۱۹۹۱ میلادی ظاهر شد بسیاری از غیر رومانیاییها میترسیدند که موقعیت خود را از دست دهند یا بدتر از آن میترسیدند مولداوی به رومانی تازه متولد شده پس از شوروی بپیوندد.
تقریبا بلافاصله پس از فروپاشی شوروی، مولداوی از جدایی خود متحمل جدایی دیگری شد. یک جنگ کوتاه در سال ۱۹۹۲ میلادی منجر به ظهور دولتی تازه در شرق ترانس نیستریا به عنوان یک دولت مستقل شد اگرچه برسمیت شناخته نشده بود. جنگ با استقرار حدود ۱۵۰۰ نیروی «حافظ صلح» روسیه در منطقه پایان یافت. این نیروها هنوز در آنجا مستقر هستند.
در نگاه اول به نظر میرسد که وضعیت فعلی، مولداوی را به یک «مینی اوکراین» و در نتیجه در نوبت به عنوان گزینه بعدی به منظور الحاق مجدد به امپراتوری تازه ولادیمیر پوتین تبدیل میکند. مانند اوکراین، دولت مولداوی نیز جدید است. مولداوی هرگز به عنوان یک کشور مستقل وجود نداشته و دهههای متمادی از عمر خود را به عنوان یک جمهوری شوروی سپری کرده است. مانند اوکراین، دولت مرکزی مولداوی بخشی از قلمرو خود را به طور موثر اداره نمیکند.
حدود سه چهارم از جمعیت آن کشور (حدود ۲.۶ میلیون نفری) مولداوی - رومانیایی هستند اما در ترانس نیستریا (حدود ۵۰۰ هزار نفر) تقریبا یک سوم جمعیت روس تبار و یک چهارم اوکراینی تبار زندگی میکنند. در آنجا روسی زبان اصلی اداری است و مولداوی - رومانیایی به خط سیریلیک زنده مانده است.
مولداوی نیز مانند اوکراین مشتاق پیوستن به اتحادیه اروپا است. این کشور در سال ۲۰۱۴ میلادی به پیروی از اوکراین یک پیمان تجاری عمیق و جامع با بروکسل امضا کرد و در سال جاری به طور رسمی درخواست پیوستن به اتحادیه اروپا را مطرح نمود. هم چنین، مانند اوکراین اما در شرایط اقتصادی بسیار کمتر امیدوار کننده، مولداوی یک دموکراسی فعال را حفظ کرده است. طبق گزارش خانه آزادی، رتبه مولداوی در شاخص ترکیبی دموکراسی تقریبا بالاتر از همه کشورهای اقمار سابق شوروی غیر عضو اتحادیه اروپا به جز اوکراین بوده است.
البته دقیقا همین موفقیت دموکراتیک مانند اوکراین است که پوتین را بیشتر میترساند. با این وجود، برخلاف مسئله اوکراین، پوتین نمیتواند ادعای وابستگی (یا تسلط) قومیتی را که در قبال اوکراینیها ابراز میکند در مورد مولداوی نیز مطرح نماید. مولداوی هیچ مرز مشترکی با روسیه ندارد و آن کشور دارای یک کشور «مرجع» خارجی هم قومیتی با کشور رومانی از اعضای عضو ناتو و اتحادیه اروپا است. از هر چهار مولداویایی یک نفر دارای پاسپورت رومانیایی است.
همانند اوکراین، نفوذ اقتصادی غرب در مولداوی نیز در یک دهه گذشته افزایش یافته است. اتحادیه اروپا بزرگترین شریک تجاری و بزرگترین سرمایه گذار آن کشور محسوب میشود. مولداویاییها از جمله کسانی که از ترانس نیستریا هستند میتوانند بدون ویزا به قلمروی اتحادیه اروپا سفر کنند.
آخرین انتخابات ریاست جمهوری (۲۰۲۰ میلادی) و پارلمانی (۲۰۲۱ میلادی) برای نامزدهای طرفدار اتحادیه اروپا در مولداوی موفقیت به ارمغان آورد و نظرسنجیهای عمومی نشان میدهند که شهروندان مولداوی به شدت از عضویت آن کشور در اتحادیه اروپا حمایت میکنند. مولداوی که با پیامدهای اقتصادی بحران جنگ در اوکراین از جمله نزدیک به نیم میلیون پناهنده و محاصرههای مرتبط مواجه شده بیش از ۲۰۰ میلیون یورو از بروکسل کمک دریافت کرده است.
با این وجود، داستان در مورد ناتو مشابه نیست. احتمال پیوستن مولداوی به آن پیمان حتی کمتر از احتمال پیوستن اوکراین است. برخلاف اوکراین، قانون اساسی مولداوی بیطرفی را برای آن کشور الزامی ساخته است. پیش از جنگ اخیر اوکراین، نظرسنجیها نشان میداد که کمتر از یک پنجم ساکنان مولداوی با پیوستن به ناتو موافق بودند رقمی که افزایش قابل توجهی نداشته است.
اگرچه ناتو به طور رسمی درهایش را به روی پذیرش اعضای جدید باز گذاشته اما اعلامیه تشویق کننده صادر شده برای پذیرش عضویت گرجستان و اوکراین در سال ۲۰۰۸ میلادی مولداوی را شامل نمیشود. مولداوی از نظر نظامی هیچ مزیتی برای ناتو ندارد. ارتش کوچک آن کشور تجهیزات ضعیفی دارد و لهستان و رومانی مرزهای زمینی و دریایی مهمتری با اوکراین ایجاد میکنند.
با این وجود، برای ناتو و غرب مسدود کردن طرحهای سرزمینی روسیه در مولداوی مهم خواهد بود. زمانی که یک ژنرال روس اظهار داشت که تصرف جنوب اوکراین «راهی برای خروج از ترانس نیستریا» خواهد بود سیاستگذاران روسیه مدعی شدند که روس زبانان در آنجا تحت ظلم و ستم قرار میگرفته اند. سازمانهای تبلیغاتی وابسته به روسیه «مایا ساندو» رئیسجمهور مولداوی را «نازی» نامیدند. ادعاهایی از این دست به طرز شومی یادآور ادعاهای مطرح شده از سوی روسیه در مورد منطقه دونباس در اوکراین است.
این اظهارات، همراه با انفجارهای غیرقابل توضیح اخیر در تیراسپول پایتخت ترانس نیستریا میتواند بهانههای احتمالی برای مداخله روسیه باشد. از نظر نظامی، کنترل روسیه بر ترانس نیستریا به طور قابل توجهی از موقعیت روسیه در جنوب اوکراین سود میبرد و هدف اصلی در آنجا اودسا ۶۴ کیلومتری دورتر از آن منطقه را بسیار آسیب پذیرتر میسازد. تسلط بر کل آن کشور مرزی ۶۴۳ کیلومتری با رومانی ایجاد میکند امکانی که از سال ۱۹۹۱ میلادی به این سو وجود نداشت.
با این وجود، در حال حاضر تهدید نظامی برای مولداوی غیرقابل قبول به نظر میرسد. روسها اکنون تمام انرژی خود را صرف جنگ در اوکراین میکنند. روسها توانایی انتقال نیروهای گسترده در سراسر کشور را برای اهداف موثر از خود نشان ندادهاند و برخلاف اوکراین، روسیه مرز مشترکی با مولداوی ندارد. به نظر نمیرسد که رهبری سیاسی نه در مولداوی و نه در ترانس نیستریا مشتاق تکرار درگیری داخلی خونین مشابه آن چیزی باشد که در اوکراین دیده میشود.
با این وجود، مولداوی کشوری کوچک، فقیر و آسیبپذیر در برابر فشار اقتصادی روسیه است. این کشور بخش اعظم نیاز خود به انرژی را از طریق گاز دریافتی از گازپروم روسیه تامین میکند. این گاز برای ترانس نیستریا تقریبا رایگان صادر میشود جایی که نیروگاه اصلی مولد برق کشور اما با قیمتی پیوسته در حال افزایش برای خود مولداوی در آنجا واقع شده است.
برخی تلاشها از سوی مولداوی برای یافتن تامین کنندگان دیگر انرژی انجام شده اما جنگ در کشور همسایه (اوکراین) این امکان را محدودتر از گذشته کرده است. حوالههای ارسالی از خارج از کشور به مولداوی که بیش از ۱۶ درصد تولید ناخالص داخلی آن کشور را تامین میکنند از زمان آغاز جنگ اوکراین کاهش یافته است. بانک جهانی در سال جاری تقریبا هیچ رشدی را برای اقتصاد مولداوی پیش بینی نکرده است.
مانند بریگادون که هر صد سال یک بار آشکار میشود وجود سیساله مولداوی مستقل و دموکراتیک دارای اهمیتی است که بیشتر نمادین به نظر میرسد تا ملموس. با توجه به گذشته، ترکیب ناهمگون، میراث اقتصادی ضعیف و موقعیت مکانی آن کشور در منطقهای آشفته استقامت مولداوی معجزه آسا به نظر میرسد. این که مولداوی در آینده چگونه خواهد بود تا حد زیادی به نیروهایی که آن کشور را احاطه کردهاند بستگی دارد. مانند آن دهکده افسانهای مولداوی معاصر نمونهای از آن چیزی است که شجاعت و تخیل میتواند بیافریند البته اگر سایر کشورها آن را به حال خود رها کنند.