چندی قبل خبری به پلیس رسید که تعدادی مرد مسلح وارد بیمارستانی در تهران شدند و با تهدید اسلحه و تیراندازی هوایی وارد یکی از بخشها شده و بعد از ضرب و شتم پاسیار زندان و سرقت اسلحه او، مرد زندانی که برای درمان به بیمارستان آمده بود را با خود به بیرون از بیمارستان برده و فرار کرده اند.
به گزارش جام جم، در حالیکه پلیس تحقیقاتش را برای دستگیری این افراد و زندانی فراری آغاز کرده بود، آنها مسلحانه به خانهای در شمال تهران رفتند تا نقشه سرقت از آنجا را اجرایی کنند، اما گشت پلیس به محل حادثه رسید.
به دلیل اینکه نیروهای پلیس کمتر از دزدان بودند بین آنها درگیری مسلحانه رخ میدهد و یک مامور پلیس مجروح میشود. دزدان بار دیگر موفق به فرار شدند.
اما بالاخره مخفیگاه آنها شناسایی و ماموران ۵ مرد را که یکی از آنها متهم فراری از بیمارستان همراه ۵ زن زاغ زن آنها، دستگیر کنند. این هفته در رو در رو، سرکرده این باند مسلح و یکی از زنان عضو این باند خشن از جرایمشان گفتند.
خودت را معرفی کن؟
حامد ۲۹ ساله هستم.
شغلت چیست؟
چند سال قبل مواد فروش بودم که به زندان افتادم، الان هم بیکار هستم.
سابقه داری؟
چهار پرونده درگیری، فروش مواد مخدر، چاقو کشی و سرقت دارم که ۸ سال به خاطرش زندان بودم.
معتادی؟
خیر. فقط مواد میفروختم و خودم مصرف نمیکردم. آن پرونده برای ۱۲ سال قبل بود که با ۷.۵ گرم کراک دستگیر شدم.
چه کسی پیشنهاد داد مواد بفروشی؟
شرایط مالی و بی پولی باعث شد تا خودم تصمیم بگیرم مواد فروش شوم.
چند خواهر و برادر داری؟
هفت برادر و ۴ خواهر از دو ازدواج پدرم هستیم. او نگهبان بود و دو ماه یکبار به خانه میآمد.
چه شد بعد از ۸ سال زندان تصمیم گرفتی دوباره سمت جرم بروی؟
میدانستم که بازهم دستگیر میشوم، اما مجبور بودم. من نمیخواستم دستم جلوی کسی دراز باشد به همین خاطر تصمیم گرفتم سرقت کنم وباند را تشکیل دادم. وقتی زندانی و سابقه دار باشی کسی به تو کاری نمیدهد و مجبوری دوباره با ارتکاب جرم برای خودت درآمد درست کنی.
اسلحه را از کجا خریدی؟
از شهرستانهای غربی. یک کلت کمری بود که دو خشاب تیر داشت.
چند سرقت مسلحانه انجام دادی؟
یکبار به خانهای در میرداماد مسلحانه دستبرد زدیم و یک بار هم در بیمارستان تیراندازی کردیم.
برای چه به بیمارستان حمله کردید؟
برادرم به جرم درگیری دستگیر شده بود و من میخواستم برادرم را نجات دهم، به همین خاطر نقشه کشیدیم او به بهانه بیماری به بیمارستان بیاید و من و برادران دیگرم و دو دوستم او را فراری دهیم.
چند نفر بودید؟
۶ نفر با دو خودرو برای نجات او به بیمارستان رفتیم.
نقشه تان چه بود؟
من و یکی از دوستانم مسلح بودیم. او را فراری دادیم و به خانه آوردیم، دستبند و پا بند را باز کردیم. او، چون هنوز بیمار بود در خانه استراحت میکرد.
با عاطفه چگونه آشنا شدی؟
در اینستاگرام.
او در سرقتها همراه شما بود؟
در سرقتها نه، فقط گاهی چکهای من را نقد میکرد.
زیاد به خانواده ات سر میزدی؟
نه. چون تحت تعقیب بودم میترسیدم به خانواده سر بزنم.
چند برادرت همراه تو بودند ومرتکب جرم شدند؟
دو برادرم همدست من بودند. آنها تازه آزاد شده بوند و سابقه سرقت دارند.
چه کسی برادران دیگرت را به سمت خلاف برد؟
اول من با رفقا خلاف کردم و بعد برادرانم را تشویق کردم که سرقت از بیکاری بهتر است و آنها هم همکار و همدست من شدند.
نترسیدی در بیمارستان به بیماران آسیب بزنی؟
نه. ما در حیاط بودیم و داخل بخشها نرفتیم.
چگونه از خانه میرداماد سرقت کردید؟
دوستانم آن خانه را شناسایی کردند که طلا و دلار دارد. به آنجا رفتیم که وسط سرقت متوجه شدیم پلیس آمده است. مقداری طلا و ارز برداشتیم و آمدیم که فرار کنیم با ماموران رو در رو شدیم. برای دستگیر نشدن به سمتشان شلیک کردیم و با زخمی شدن یه مامور فرار کردیم.
عاطفه دیگر عضو باند است که از سوی پلیس دستگیر شدهاست و از جرایمش میگوید.
چند سال داری؟
۲۲ ساله هستم.
مجردی؟
بله. قبلا نامزد کردم که به خاطر تفاهم نداشتن جدا شدیم.
شغلت چیست؟
من دانشجو هستم.
سابقهداری؟
نه
پس چرا دستگیر شدی؟
من را در شب تولدم به جرم اینکه پسر مورد علاقهام سرکرده باند سرقت مسلحانه بود، دستگیر کردند.
چند وقت است با سرکرده باند در ارتباط هستی؟
من شش ماه است او را میشناسم و همیشه با او بودم. من پیش از این سر کار میرفتم، اما وقتی با او آشنا شدم دیگر اجازه نداد سر کار بروم و گفت خودم هزینههایت را میدهم.
چه زمانی فهمیدی حامد خلافکار است؟
همان روزهای اول گفت خلافکار است و، چون دوستش داشتم، این مورد را نادیده گرفتم.
در سرقتها همراه حامد و برادرانش بودی؟
من به هیچ عنوان همدست آنها نبودم. دخترهای دیگر هم نمیدانستند. فقط میدانستیم خلافکار هستند و اسلحه دارند. من بارها اسلحه حامد را دیدهبودم. من فقط چند چک برای آنها نقد کردم.
چرا با حامد ادامه دادی؟
من ابتدا خام حرفهای او شدم. بعد کار به تهدید کشید، حامد گفت اگر از من جدا شوی برادرت را میکشم.
فقط به خاطر ترس با او همکاری میکردی؟
بله. میترسیدم بلایی سر برادرم بیاورد.