عليرضا علويتبار آنقدر شناخته شده هست که نيازي به معرفي نداشته باشد و شايد اگر وقت محدودش اين روزها اجازه ميداد، ميشد مصاحبه مفصلتري نه به صورت مکتوب فعلي که به صورت غیرحضوري و شفاهي انجام داد.
به هر روي آنچه در پي ميآيد پاسخ اين استاد دانشگاه به سوالات ارسالي«شرق» درباره شرايط سياسي، اجتماعي فعلي و آنچه که پيش روي جامعه قرار دارد. او در اين پرسش و پاسخ درباره شرايط احتمالي که پس از انتخابات رياستجمهوري سال آتي رخ خواهد داد سخن گفته است و بینصفبنديهاي سياسي قبل و بعد از سال 88 مقايسه کوتاهي دارد.
به گفته او اينک محافظهکاران میانهروتر به دليل آشکارشدن نتايج خطمشيها و عملکردهاي آقاي احمدينژاد، اعتماد به نفس خود را بازيافتهاند و از جناح محافظهکاران تندرو نيز فاصله گرفتهاند.
علويتبار معتقد است که در شرايط فعلي بخشهاي بيشتري از طبقه متوسط (چه جديد و چه قديم)، دغدغه معيشت روزمره برايشان جديتر شده است و به احتمال زياد دولت ميکوشد تا از حربه يارانههاي نقدي براي جلب بيشتر اقشار تهيدست به نامزد مورد نظر خود بهره بگيرد. اين تحليلگر سياسي در ادامه پاسخهاي خود انتقاداتي را به اصلاحطلبان وارد کرده است، به باور وي اصلاحطلبان به دنبال روشهاي متکي بر «شهروندان ايراني» براي ايجاد مردمسالاري هستند. دخالت خارجيان بهويژه حکومتها براي تحقق مردمسالاري مورد قبول هيچ اصلاحطلبي نيست و هرکس از لحاظ نگرش يا روش، اصلاحطلب نيست بايد خود را در مقوله ديگري طبقهبندي کند.
علويتبار همچنين ميگويد: «اصولگرايان (چه محافظهکار و چه تندرو) هر روز بيشتر از ديروز ميکوشند تا در قالب اصطلاحات و مفاهيم به کار گرفته شده توسط اصلاحطلبان سخن بگويند. مفاهيمي چون «مردمسالاري»، «برابري شهروندان»، «منافع ملي»، «آزادي رقابت سياسي»، تاکيد بر «تخصص و کار کارشناسان»، در اساس با مباني ايدئولوژيک اصولگرايان تعارض دارند. به کار گرفته شدن آنها به معناي پذيرش لزوم تغيير در مباني ايدئولوژيک است.»
با توجه به اينکه چند ماهي بيشتر تا انتخابات رياستجمهوري نمانده است به باور شما تفاوت صفبنديهاي سياسي در شرايط فعلي با صفبنديهاي سياسي تا قبل از انتخابات 88 را چطور و چگونه ارزيابي ميکنيد؟
پيش از انتخابات سال 88 جناح راست محافظهکار، کم و بيش سرکردگي جناح راست تندرو را پذيرفته بود و در مقابل تصميمهاي آنها انفعالي عمل ميکرد، در ميان جناح راست تندرو نوعي توافق در مورد کارآمدي جریان احمدينژاد وجود داشت و همه آنها پشت سر این جریان جمع شده و حمايت کامل ميکردند، اما اينک راست محافظهکار به دليل آشکار شدن نتايج خطمشيها و عملکردهاي آقاي احمدينژاد، اعتماد به نفس خود را بازيافته است و از جناح راست تندرو نيز فاصله گرفته است.
به علاوه مشکلات ناشي از خطمشيهاي اقتصادي دولت و سياست خارجي، نوعي نگرانی از افتادن گناه مشکلات بر دوش کليت آنها را ايجاد کرده است که هر يک از این جناحها تلاش ميکنند تا از آن بگريزند. راست تندرو کوشيد تا قدري از جریان احمدينژاد فاصله انتقادي بگيرد (در قالب جبهه پايداري). اما اينک شاهد نزديکي دوباره آنها هستيم و به نظر ميرسد فاصلهگيري قبلي صرفا يک تاکتيک موقت بوده است. تعدادی از مردم پيش از انتخابات 88، دچار توهم در مورد خطمشيهاي اقتصادي دولت شده بودند، اما با آشکار شدن پيامدهاي آن، اينک اين توهم هم از ميان رفته است.
اگر بخواهيد تحولات رخ داده در ميان طبقات اجتماعي و بدنه جامعه دراين سال را با سال 88 مقايسه کنيد چه تغييراتي شاهد هستيم و اين تغييرات چه تاثيراتي در صفبنديهاي سياسي داشته است؟
چند تحول قابل توجه رخ داده است. از يکسو با برخورداري از رانتهاي اقتصادي يک قشر تازه ثروتمند پديد آمده است. اين قشر قرار بوده تا به عنوان تکيهگاه و پايگاه دولت عمل کنند، اما در وفاداري آنها به جریان دولت شک وجود دارد. بخشهايي از طبقه کارگر به دليل تورم و بيکاري به زير خط فقر رانده شدهاند. وابستگي و اتکا اقشار بسيار پايين جامعه به دولت و به طور خاص «يارانه نقدي» افزايش يافته و يارانه نقدي جاي کمبودهای متنوع آنها را گرفته است.
از اين رو آنها نگران وضعيت يارانههاي نقدي و تداوم آن هستند و به علاوه تا حدودي از تلاش براي کاريابي و کارکردن با درآمد پايين را رها کردهاند. بخشهايی از طبقه متوسط (چه جديد و چه قديم) به اقشار فقير تبديل شدهاند و دغدغه معيشت روزمره براي آنها جديتر شده است. به احتمال زياد دولت ميکوشد تا از حربه يارانههاي نقدي براي جلب بيشتر اقشار تهيدست به نامزد مورد نظر خود بهره بگيرد.
اوضاع و شرايط احزاب چگونه است و به نظر شما چه فرجامی خواهد یافت؟
متاسفانه در ميان احزاب موجود، احزاب اصلي اصلاحطلب امکان فعاليت خود را از دست دادهاند. انجمنهاي دانشجويي نيز محدود شده و فاقد امکان فعاليت گستردهاند. جالب است که تنها شکل گفتوگو با دانشجويان به شرکت در مناظرههاي طراحي شده خلاصه شده است! مشکل موجود اين است که احزاب طرفدار روندهاي موجود به برخورداري از حمايتهاي خاص عادت کردهاند و نميتوانند بدون تکيه به اين حمايت در جامعه نقش فعال بازي کنند. به طور مثال شما اگر رسانههاي متعلق به عموم (مانند برخی روزنامهها) و رسانههاي متکي بر نهادهاي خاص (مانند بعضی خبرگزاريها) و همينطور تشکلهاي وابسته به محافظهکاران را ببینید آنها قادر به حضور اجتماعي جدي نخواهند بود و صرفا در محافل خود باقي خواهند ماند.
به احزاب اصلاحطلب اشاره کرديد اين روزها درباره وجود و عدموجود اصلاحطلبان صحبتهايي ميشود. آيا در حال حاضر با توجه به اينکه اصلاحطلبان فاقد امکاناتي از جمله رسانه و تشکل رسمي هستند، ميتوان گفت که پديدهاي به نام اصلاحطلبان وجود خارجي دارند؟
خاستگاه و تکيهگاه اجتماعي اصلاحطلبان همه، اقشاري هستند که خواهان تحول يکشبه و توام با درهم ريختگي نظم عمومي و برخوردهاي خشونتآميز نيستند. به نظر ميرسد بيش از 60 درصد مردم در اين طبقهبندي قرار ميگيرند. اما براي اقدام جمعي اصلاحطلبان احتياج به سازماندهي و رسانه عمومي دارند. فقدان اقدام جمعي به معناي از ميان رفتن نيروي اجتماعي نیست، حتی در اين شرايط نيز فشار مداوم محافظهکاران به اصلاحطلبان نشان از درک آنها از نيروي بالقوه تعيينکننده اصلاحطلبان دارد.
از درک نيروي بالقوه اصلاحطلبان سخن گفتيد اما، به نظر ميرسد طیفی از اصلاحطلبان اين نيروي بالقوه را درک نکردند. با توجه به اينکه اين گروه سياسي در سالهاي پيش، پيروزيهاي متعددی داشتهاند، چرا در حال حاضر به اين نقطه رسيدهاند؟ انتقاداتي که به عملکرد اين گروه ميتوان وارد کرد چيست؟
اگر بخواهم فهرستي از انتقادات وارد به اصلاحطلبان را در دوران موفقيت و حضور در قدرت ارایه کنم به چند مورد ميتوان اشاره کرد: 1- شکل نگرفتن يک مدیریت جمعي که داراي اقتدار کافي براي مهار و در صورت لزوم حذف افراد و جمعهاي «تندرو» و «کندرو» باشد. 2- وجود ابهام در ديدگاهها به طوري که گاه مرز «اصلاحطلبي» با «انقلابيگري» و «محافظهکاري» مخدوش ميشد. 3- وجود نوعي تقليلگرايي سياسي که موجب بيتوجهي اصلاحطلبان به اقدامات اجتماعي و مواجهه با مشکلات اجتماعي مردم ميشد. 4- جهتگيري براي برآوردن مطالبات اقشار متوسط و بالاي جامعه و بيتوجهي به مطالبات ساير اقشار. البته بايد تاکيد کنم که آمارها نشان ميدهد که خطمشيهاي اقتصادي اصلاحطلبان در ايجاد رشد اقتصادي و بهبود فضاي کسب و کار بسيار موفق بوده است. 5- بسته شدن باب گفتوگوي سازنده ميان جريانهاي سنتگرا با اصلاحطلبان و پيدايش نوعي بدبینی و واهمه غيرموجه در ميان سنتگرايان به همين دلیل .
يعني اين موارد مانع توفيق آنها در سالهاي بعد از اصلاحات شد؟
همان مشکلات ذهني و عيني پديدآورنده عدم توفيق، موانع توفيق نيز هستند.
بسياري سعي بر تظاهر به اصلاحطلبي ميکنند و حتي گاه در جهت ايجاد اصلاحطلبان بدلی گام برميدارند؟
شايد همين باشد. معيارهاي تمايزبخش اصلاحطلبان از ساير نگرشها و گرايشها، برخي در زمينه نگرشاند و برخي در زمينه روش. از نظر نگرش يعني ترکيبي از ديدگاه و گرايش اصلاحطلب چند ويژگي اصلي دارد. اولين ويژگي نگرشي اصلاحطلبان «منتقد وضع موجود» بودن است. فرد يا جرياني که نسبت به وضع موجود انتقاد ندارد نميتواند خود را اصلاحطلب بداند. اين انتقاد نيز بايد بيان شده و تصريح شود وگرنه در درون انتقاد داشتن تنها به درد آرام کردن و جدال ميخورد و نه سياست. دومين ويژگي پذيرش «جمهوريت» است. سومين ويژگي تاکيد بر يکپارچگي و تماميت ارضي ايران است. بدون دفاع از تداوم ظرفي به نام ايران نميتوان از اصلاحات سياسي دفاع کرد. از همه مهمتر پذيرش اصول انديشه مردمسالار است. با رعايت حقوق اقليت؛ از لحاظ روشی هم اصلاحطلب اولا مخالف هرگونه روش قهرآميز و مبتني بر خشونت است. ثانيا اصلاحطلبان به دنبال روشهاي متکي بر «شهروندان ايراني» براي ايجاد مردمسالاري هستند. دخالت خارجيان بهويژه حکومتها براي تحقق مردمسالاري مورد قبول هيچ اصلاحطلبي نيست. هرکس از لحاظ نگرش يا روش، اصلاحطلب نيست بايد خود را در مقوله ديگري طبقهبندي کند.
همانطور که خودتان هم گفتيد انتقاداتي برعملکرد اصلاحطلبان وارد است، اما اين روزها شاهد اين هستيم که با گذشت هشت سال بسياري از اصولگرايان هم همان حرفهايي را بر زبان ميآورند که اصلاحطلبان ميگفتند. به اين ترتيب بايد پرسيد انديشهها و عملکرد اصلاحطلبان چه تاثيري بر رقبا و اردوگاهشان داشته است؟
در فعالیت سياسي ميان اصلاحطلبان و رقبايشان، اصلاحطلبان از نظر کسب و حفظ قدرت حکومتي ناکام ماندند. اما از نظر «اخلاقي» پيروز شدند. اصولگرايان (چه محافظهکار و چه تندرو) هر روز بيشتر از ديروز ميکوشند تا در قالب اصطلاحات و مفاهيم به کار گرفته شده توسط اصلاحطلبان سخن بگويند. مفاهيمي چون «مردمسالاري»، «برابري شهروندان»، «منافع ملي»، «آزادي رقابت سياسي»، تاکيد بر «تخصص و کار کارشناسان»، در اساس با مباني ايدئولوژيک اصولگرايان تعارض دارند. به کار گرفته شدن آنها به معناي پذيرش لزوم تغيير در مباني ايدئولوژيک است. تکرار حرفهاي اصلاحطلبان در برخي از اصولگرايان صرفا يک تاکتيک است اما، در برخي ديگر نه. اصلاحطلبي آثاري ماندگار بر انديشه و عمل سياسي در ايران خواهد داشت و با انکار آن نميتوان اين اثر را انکار کرد. اصلاحطلبان علاوه بر محافظهکاران بر براندازان نيز تاثيري غيرقابل انکار خواهند داشت.
خروج اصلاحطلبان از شرايط فعلي چه الزاماتي را ميطلبد؟
مهمترين الزام مدیریت جمعی است. مجموعهاي از تشکلهاي اصلاحطلب وجود دارند که در عمل پايبندي خود را به ويژگيهاي اصلاحطلبي ثابت کردهاند. نمايندگان آنها بهعلاوه برخي از جريانهاي سياسي داراي اعتبار و اصلاحطلب ديگر در کنار رفتار برخي شخصيتها ميتوانند يک شوراي تصميمگيري براي اصلاحطلبان را شکل دهند. اين شورا نيز ميتواند راهبر تاکتيکهاي اصلاحطلبان در مقاطع مختلف را مشخص کند و با تکروي مقابله کند. اين شورا بايد بهطور جدي با حاکميت و عناصر فعال در آن وارد گفتوگو شود. شرايط اقتصادي و بينالمللي کشور اقتضا ميکند که برخی از مصالح و منافع اصلاحطلبان با هدف حفظ کليت کشور و نظم آن فدا شوند. درک اين واقعيت را باید به جناحهاي ميهندوست اصولگرايان گوشزد کرد. اصلاحطلبان براي دفاع از امنيت ملي و حاکميت ملي حاضر به فداکاري هستند. البته بايد به طرف مقابل نشان داد که به دنبال نگاه حذفی نیستيم. هرکس به تناسب و وزن اجتماعياش در آينده از قدرت سياسي برخوردار خواهد بود. اصلاحطلبان بايد خود را براي يک اقدام سياسي دستهجمعي آماده کنند. هيچ فرصتي را نبايد از دست داد.
در مقابل به نظر شما اصولگرايان چه خواهند کرد و شرايط فعلي را چگونه پشت سر خواهند گذاشت؟
بخشی از جناح راست در قالب «جبهه پايداري» به توافق رسيده و يک نامزد معرفي ميکند. آنها تمام تلاش خود را به کار خواهند بست تا با رقيب اصلاحطلب مواجه نشوند. از نظر آنها شکست دادن نامزد راست محافظهکار بسيار ساده خواهد بود؛ بنابراين ميکوشند تا اصلاحطلبان را از حضور در رقابتهاي انتخاباتي محروم کنند. جریان احمدینژاد ميکوشد تا امکان نامزدي افراد موردنظر خود را فراهم کند. راست محافظهکار به دنبال شخصيتي جذاب ميگردد که توان رقابت با نماينده جبهه پایداری را داشته باشد.