bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۴۰۸۱۸
اشپیگل گزارش می‌دهد؛

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!

"الکساندر دالگوپولوف" ۳۶ ساله اهل کی‌یف، زمانی سیزدهمین تنیسور برتر جهان بود. در سال ۲۰۱۱، او به یک چهارم نهایی مسابقات تنیس آزاد استرالیا راه یافت و بعدا توانست رافائل نادال ستاره تنیس اسپانیا را شکست دهد. وی به علت جراحت در ناحیه کمر، به دوران حرفه‌ای خود در بهار سال ۲۰۲۱ خاتمه داد. ۱۰ ماه بعد، روسیه به اوکراین حمله کرد و او به صورت داوطلبانه به خدمت نظامی به نفع کشورش پرداخت.

تاریخ انتشار: ۱۴:۳۶ - ۱۸ اسفند ۱۴۰۳

فرارو؛ "من نمی‌توانم بگویم"، الکساندر دالگوپولوف پشت خط تلفن در پاسخ به این سوال که اکنون کجاست و چه می‌کند، جواب می‌دهد. او پیشتر برقراری تماس ویدئویی را به دلایل امنیتی رد کرده است. او فقط می‌گوید که یک اتاق در اختیار دارد که در آن یک وسیله گرمایشی و البته یک دوش تعبیه شده است. قهرمان سابق تنیس اوکراین که در سه سال گذشته در جبهه‌های جنگ کشورش با روسیه بود می‌گوید که این امکانات در زمان جنگ، چندان مورد انتظار نیست. 

به گزارش فرارو به نقل از اشپیگل؛ این مردِ ۳۶ ساله اهل کی‌یف، زمانی سیزدهمین تنیسور برتر جهان بود. در سال ۲۰۱۱، او به یک چهارم نهایی مسابقات تنیس آزاد استرالیا راه یافت و بعدا توانست رافائل نادال ستاره تنیس اسپانیا را شکست دهد. وی به علت جراحت در ناحیه کمر، به دوران حرفه‌ای خود در بهار سال ۲۰۲۱ خاتمه داد. ۱۰ ماه بعد، روسیه به اوکراین حمله کرد و دالگوپولوف به صورت داوطلبانه به خدمت نظامی به نفع کشورش پرداخت. وی به عنوان یک هدایتگرِ پهپاد‌های اوکراینی، بار‌ها تحت حملات توپخانه‌ای روس‌ها قرار گرفته و جانش با تهدید رو به رو بوده است.

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!

در جریان صحبت‌هایمان با او، وی حتی برای یک مرتبه هم اسم ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه را به زبان نیاورد. 

*آقای دالگوپولوف، جنگ در کشور شما به زودی وارد سال چهارم خود می‌شود. جنگی که چشم‌انداز‌های پایان آن نیز چندان روشن نیستند. چه چیزی از الکساندر دالگوپولوف قهرمان سابق تنیس اوکراین که در جنگ شرکت دارد، باقی مانده است؟ 

چیز زیادی باقی نمانده است. زندگی من تا حد زیادی از زندگی یک ورزشکار حرفه‌ای فاصله گرفته است. البته که دلیل این مساله تنها جنگ نبوده است. من عاشق رقابت کردن و بازی مقابل سیل جمعیت بودم. من آموزش، سفر‌های مدام و حتی جراحت را نمی‌توانم از دست بدهم و دلم برای همه آن‌ها تنگ شده است. 

* دالگوپولوف، در جریان یک عملیات در منطقه خارکیف اوکراین (سال ۲۰۲۴)

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!
* دالگوپولوف، در جریان دوره آموزشی خود در کی‌یف در سال ۲۰۲۴

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!

*دلتان برای چه چیز‌های دیگری تنگ شده است؟ 

برای صلح در داخل اوکراین و تماشای روزی که در آن دیگر خبری از کشته شدن بچه‌ها، غیرنظامیان و سربازان اوکراینی منتشر نمی‌شود، دلتنگ هستم. خیلی سخت است که دلتان برای صلح تنگ شود وقتی قبل از آن هیچ تصوری در مورد از دست دادنش نداشتید. اکنون من هیچ چیزی را بیشتر از صلح نمی‌خواهم. 

*آیا روز‌هایی را که با بی‌خیالی سر می‌کردید و صرفا یک طرفدار ورزش تنیس بودید، به یاد می‌آورید؟ 

بله گاهی اوقات چنین رویابافی‌هایی را دارم. با این حال، این رویابافی ها، واقعیت امروز مرا تغییر نمی‌دهند. اینطور نیست که من از خواب بیدار شوم و بخواهم جای دیگری باشم. یا اینکه ناراحت باشم که چرا فقط شاهد یک رویا بوده‌ام. شما باید با لحظات سخت رو به رو شوید. من از صمیم قلب خوشحالم که می‌توانم در روند دفاع از کشورم مشارکت فعال داشته باشم. 

*صد‌ها نفر از ورزشکاران و مربیان اوکراینی، از الگوی برادران بوکسور یعنی ویتالی و ولادیمیر کلیتچکو پیروی کرده‌اند و از نیرو‌های مسلح اوکراین حمایت می‌کنند و حتی بسیاری از آن‌ها در خطوط مقدم جنگ حضور دارند. آیا برادران کلیتچکو برای شما نیز الگو بودند؟ 

بله آن‌ها در زمره اوکراینی‌ها معروف و شناخته شده هستند. بوکسور‌های بزرگی که اتفاقا ویتالی، شهردارِ شهری که من اهل آن هستم نیز است. آن‌ها از شهرت و نفوذ خود برای صحبت کردن در مورد اوکراین استفاده می‌کنند و هر کاری که از دستشان بربیاید، برای حفاظت از اوکراین انجام می‌دهند. 

*زمانی که روسیه به اوکراین حمله کرد، شما ۱۰ ماه بود که به حضور خود در میادین ورزشی خاتمه داده بودید. شما در ترکیه با خانواده خودتان بودید. چقدر به بازگشت به کشور و پیوستن به نیرو‌های مسلح اوکراین در جریان جنگ فکر کردید؟ 

چندان طولانی نبود. وجدانم مرا به حرکت درآورد و به من می‌گفت: این کاری است که اکنون باید انجام دهی. با این حال من کاملا با تسلیحات غریبه بودم. از این رو، من به دنبال نزدیکترین باشگاه تیراندازی در آنتالیای ترکیه گشتم. از شانس من، یک سرباز سابق واحد نیرو‌های ویژه ترکیه را ملاقات کردم. زمانی که او متوجه شد من می‌خواهم به اوکراین برگردم، وی یک هفته وقت گذاشت تا به من یاد بدهد که چگونه باید تیراندازی کنم. 

*دالگوپولوف، در جریان یک مسابقه در رُم ایتالیا

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!
 *سپس شما مستقیما به کی‌یف سفر کردید؟ 

بله این حرکت سخت‌تر از آن چیزی بود که فکر می‌کردم، زیرا در آن زمان نیمی از شهر توسط روس‌ها محاصره شده بود. من یک اسلحه AT-۱۵ خریدم و در عین حال یک لباس استتار و جلیقه ضدگلوله هم پوشیدم و به شماری از دوستان نظامی پیوستم که پبشتر در منطقه خرسون خدمت می‌کردند. آن‌ها اصول اولیه تاکتیک‌های نظامی را به من آموزش دادند. اینکه چطور بدون ایجاد حساسیت روی زمین پیشروی کنیم یا نارجک پرتاب کنیم و مسائلی از این دست. 

*نظر خانواده شما در مورد این اقدامتان چیست؟ 

آن‌ها به شدت نگران بودند و سعی کردند من را از این ایده منصرف کنند. با این حال، وقتی من روی چیزی متمرکز می‌شوم، سخت است که کسی مرا از آن دور کند. 

*آیا خودتان هیچ شکی در مورد کاری که می‌کردید نداشتید؟ 

البته که این شک سراغم آمد. من مضطرب بودم و از برخی تحولات منفی جنگی شنیده بودم. با این حال، حضور در میدان‌های جنگ نظرم را عوض کرد. وضعیت در اوکراین به شدت مخاطره آمیز بود با این حال، باید به آن عادت می‌کردم. 

*در مقایسه با زندگی گذشته شما که یک تنیسور حرفه‌ای بودید، چه چیزی‌هایی به نحوی بنیادین برایتان تغییر کردند؟ 

من دیگر آسایشی نداشتم. من به یک خانه دنج، هتل‌های لوکس در جریان تورنمنت‌های گوناگون، پیام‌های محبت آمیز و غذای سالم عادت داشتم. من قصد داشتم همین مسیر را پس از پایان عمر ورزش حرفه‌ای خود نیز ادامه دهم. من هیچ قصدی برای تبدیل شدن به یک سرباز نداشتم. اکنون من گاهی اوقات در خانه‌های ویران شده و یا روستا‌های متروک می‌خوابم. جایی که باید از یک چاله به عنوان دستشویی استفاده کرد و البته جایی که سوسک‌ها و موش‌ها نیز به وفور یافت می‌شوند. در یکچنین لحظاتی، من به خاطر هر نعمت کوچکی سپاسگزار هستم. زمانی یک پیره‌زن به ما در خیابان انگور داد. خدایا! آن انگور به شدت لذیذ بود. 

* دالگوپولوف، در مسابقه با راجر فدرر در تورنمنت ویمبلدون در سال ۲۰۱۷

قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد!
 *مشکلات قبلی زندگی شما، اکنون چه معنایی برایتان دارند؟ 

خیلی بی اهمیت. اگرچه این مساله به هیچ عنوان شگفت انگیز نیست. من پیشتر وقتی در یک مسابقه تنیس شکست می‌خوردم خیلی ناراحت می‌شدم. البته که تنیس شغل من بود و برایم مهم بود. با این حال، ورزش چندان هم مهم نیست. تنیس فقط یک بازی و ورزش است. وقتی دوست شما در جنگ پای خود را از دست می‌دهد، نگاه شما به زندگی به کل تغییر می‌کند. من این تجربه را برای هیچکس آرزو نمی‌کنم. 

*شما به مدت بیش از یک سال در نقش هدایتگر پهپادی ظاهر شدید. شما در واحدی خدمت کردید که مستقیما به سرویس اطلاعات نظامی اوکراین گزارش می‌داد. شغل خود را چطور دیدی؟ 

شغل من جمع آوری اطلاعات بود. من در مورد مواضع نیرو‌های روسیه و وضعیت میدان‌های جنگ گزارش تهیه می‌کردم. این اطلاعات به فرماندهان اجازه می‌داد بفهمند در مناطق درگیری چه اتفاقی می‌افتد و البته اینکه توپخانه باید چه اهدافی را نابود کند. 

*شبیه به یک بازی کامپیوتری است.

دشمن اغلب نامرئی است و در جایی که در فاصله با شما قرار دارد پنهان شده است. با این حال، شما باز هم می‌خواهید دشمن را بکُشید، زیرا او به دنبال کشتن شماست. 

*آیا شما از پهپاد‌ها برای حمل مواد منفجره هم استفاده می‌کنید؟ 

بله مثلا این پهپاد‌ها نارنجک حمل می‌کنند. گاهی اوقات ما مجبور می‌شویم خودمان پهپادهایمان را نابود کنیم، زیرا در غیر اینصورت به دست روس‌ها می‌افتند. چند مرتبه پیش آمده که جانِ خود من به خطر افتاده است. 

*چه اتفاقی افتاده است؟ 

در تابستان سال ۲۰۲۳، واحد من به منطقه زاپاروژیا سفر کرد. ما در حال استفاده از پهپاد‌ها بودیم که ناگهان با خمپاره‌های ۱۲۰ میلی متری هدف قرار گرفتیم. ما داخل یک خندق پریدیم با این حال انفجار‌ها مدام به ما نزدیکتر می‌شدند. باید بدانید که اگر این خمپار‌ها در فاصله کمتر از هشت متری شما منفجر شوند می‌توانند روده‌های شما را نابود کنند. 

*شما چه کردید؟ 

در ابتدا، شوخی کردیم و به روس‌ها بد و بیراه گفتیم. سپس می‌خواستیم که به ماشین خودمان برگردیم با این حال این حرکت خیلی خطرناک بود. از این رو، فاصله میان انفجار‌ها را شمردیم و متوجه شدیم که چقدر طول می‌کشد تا خمپاره بعدی شلیک شود. در پایان، امید داشتیم که مورد اصابت قرار نگیریم. ترسیده بودیم. پس از شلیک ۲۰ خمپاره، حملات متوقف شدند. 

*و بعد چه شد؟ 

ما به خودروی خود بازگشتیم. چند پرواز شناسایی دیگر انجام دادیم. واقعا عجیب است وقتی این اتفاقات را مرور می‌کنم. 

*زخمی نشدید؟

نه زیاد. همه ما از امواج انفجار تاثیر گرفته بودیم. من سردرد‌ها و گوش درد‌های بدی را تجربه کرده‌ام و یک هفته در بیمارستان بستری بودم. با این همه، ما خیلی خوش‌شانس بودیم. 

*در یکچنین موقعیت‌هایی، از خود شده بپرسید که در جنگ چه می‌کنید؟ 

نه من می‌دانستم که امکان دارد مجروح یا حتی کشته شوم. 

*چقدر از مرگ می‌ترسید؟ 

صادقانه بگویم من بیش از همه از مجروح شدن و اینکه این مساله زندگی‌ام را مختل کند می‌ترسم. اگر بخواهم یکی را انتخاب کنم، ترجیح می‌دهم بمیرم. 

* دالگوپولوف، در کنار والدین خود در دهه ۱۹۹۰ میلادی
قهرمان تنیس از میدان جنگ سردرآورد! 

*چرا؟

من در شغل خودم فرد موفقی بوده‌ام و زندگی خوبی داشته‌ام. من همیشه فعال بوده‌ام و هنوز نیز از نظر فیزیکی سرحال هستم. اینکه به نحوی مجروح شوم که دیگر نتوانم عادی زندگی کنم، تا حد زیادی زندگی من را مختل می‌کند و در نقطه مقابل ایده‌های من برای داشتن یک زندگی موفق است. 

*آیا آماده‌سازی‌های خاصی را برای خود داشته‌اید اگر ناگهان اتفاقی بیفتد؟ 

من در مورد همه چیز با خانواده‌ام صحبت کرده‌ام. وضعیت اموال من هم که مشخص است. 

*آیا پول اکنون که هر لحظه امکان دارد جان خود را از دست بدهید، ارزشش برای شما کمتر شده است؟ 

پول هنوز مهم است و حتی در زمان جنگ مهمتر هم می‌شود. پول می‌تواند زندگی را تحمل‌پذیرتر کند. شما می‌توانید یک آپارتمان بهتر اجاره کنید. شما می‌توانید پهپاد‌های بهتر و بنزین بهتر برای خودروی خود داشته باشید. 

*شما سال‌ها در بالاترین سطح تنیس جهان حضور داشته‌اید. این تجربه اکنون در مقام یک سرباز چه کمکی به شما کرده است؟

تنیس مرا برای جنگ آماده کرد. مهارت‌هایی که شما به عنوان یک ورزشکار و یا سرباز نیاز دارید شبیه به هم هستند. شما باید به سرعت واکنش نشان دهید، تمرکز کنید و با موقعیت‌های جدید سازگار شوید. 

*شما دو مرتبه رافائل نادال را شکست دادید. آیا از این دو رویداد چیزی یاد گرفته‌اید که امروز به کارتان بیاید؟ 

آنچه یاد گرفته‌ام این بود که اعصابم را در موقعیت‌های سخت آرام نگه دارم. در مسابقه‌هایی که با نادال داشتم، بزرگترین چالش این بود که آرام بمانم و کارم را تا پایان درست انجام دهم و آدرنالین خونم را تا جای ممکن کنترل کنم. برای تحقق این مساله شما به حدی از اعتماد به نفس نیاز دارید و نباید مضطرب شوید. 

*چه چیز شما را سرخورده می‌کند؟ 

رکود. وقتی شما هفته‌ها دشمن را رصد می‌کنید و اطلاعات جمع می‌کنید و صبر می‌کنید و توقع دارید که به زودی ضدحمله شروع شود. با این حال در پایان، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. وقتی می‌بینید دوستان شما کشته می‌شوند. این مساله واقعا سرخوردگی ایجاد می‌کند. 

*چه تعداد از دوستان شما تاکنون کشته شده‌اند؟ 

کمتر از ۱۰۰ نفر. افرادی که من با آن‌ها کار می‌کردم و آن‌ها را دوست داشتم.

bato-adv
پر بحث ترین
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین