شنبه هفته گذشته با آغاز عملیات غافلگیرکننده حماس در مناطق پیرامون نوار تحت محاصره غزه، سرزمین اشغالی فلسطین بار دیگر شاهد آغاز یک جنگ ویرانگر جدید بود؛ جنگی که میتواند سرنوشت بسیاری از پروژههای جاری دیپلماتیک در منطقه را تغییر دهد و معادلات قدرت در غرب آسیا را بار دیگر تغییر دهد.
به گزارش هم میهن، عملیات حماس، موسوم به طوفانالاقصی، با موفقیت زیادی اجرا شد. رهبران سیاسی حماس که تعداد زیادی از آنها در خارج از غزه زندگی میکنند، در مصاحبه با رسانهها گفتهاند که انجام این عملیات آنها را نیز غافلگیر کردهاست، چراکه هرچند از برنامهریزی برای انجام آن مطلع بودهاند، اما به دلایل واضح امنیتی زمان اجرای آن برای هیچکس جز عدهای از فرماندهان نظامی حماس درون نوار غزه روشن نبودهاست.
خالد مشعل، از رهبران حماس در گفتوگو با شبکه تلویزیونی خبر ترک گفتهاست: «بعد از خواندن نماز صبح از رسانهها متوجه حمله هفتم ماه جاری شدم.» موسی ابومرزوق، یکی دیگر از رهبران سیاسی حماس که در خارج از غزه زندگی میکند، در گفتوگو با نشریه نیویورکر میگوید: «نیروهای نظامی هستند که عملیات را برنامهریزی و اجرا میکنند، اما آنها از سیاستهای کلی که توسط دفتر سیاسی تعیین میشود، پیروی میکنند.
ما از تاریخ انجام عملیات و از اقدامات انجامشده غافلگیر نشدیم.» حجم تلفات و تعداد اسرایی که حماس در این عملیات توانست به اسرائیل تحمیل کند، به حدی بالا بود که برخی گمانهزنی میکنند حتی رهبران حماس هم انتظار چنین موفقیتی از عملیاتشان نداشتند. اما هر اندازه موفقیت عملیات حماس بیشتر بود، واکنش اسرائیل هم تندتر و خشونتآمیزتر از همیشه بود.
اسرائیل نهتنها از همان روز به صورت پیوسته مناطق مختلف غزه را بمباران میکند و صدها فلسطینی را تاکنون به خاک و خون کشیدهاست، بلکه فلسطینیان را تهدید کردهاست که سرزمینهای خود را در نیمه شمالی نوار غزه ترک کنند و به جنوب بروند؛ هشداری که به نظر میرسد با هدف حمله زمینی به غزه و ضمیمه کردن بخش شمالی غزه به سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ دادهشدهاست. در صورت آغاز عملیات زمینی اسرائیل در نوار غزه، انتظار میرود که رقم تلفات فلسطینیان به شکل چشمگیری افزایش پیدا کند.
سوالهای زیادی در مورد انگیزههای حماس از انجام این عملیات در طول ۱۰ روز گذشته شکل گرفت؛ بهویژه بعد از آنکه عملیات گسترده اسرائیل در غزه آغاز شد، این سوال پیش آمد که حماس با علم به اینکه چنین انتقام وحشتناکی در انتظار شهروندان غزه خواهد بود، چرا دست به این اقدام زدهاست.
مخیمر ابوسعده، مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه الازهر در غزه به نیویورکر میگوید: «مردم فلسطینی غزه خیلی چیزها برای از دست دادن دارند. بسیاری از آنها دلشان نمیخواهد که بمیرند، دوست ندارند به این شکل وحشتناک بمیرند و زیر آوار جان بدهند. اما سازمانهای ایدئولوژیک مثل حماس باور دارند که کشته شدن برای آرمان بسیار بهتر از این است که زندگی بیمعنی را ادامه دهند.»
فارغ از انگیزههای حماس در اجرای عملیات طوفانالاقصی، اجرای این عملیات و واکنش خشونتبار اسرائیل علیه غزه، آثار ماندگاری بر منطقه غرب آسیا باقی خواهد گذاشت. در ادامه دیدگاههای کارشناسان و تحلیلگران در خصوص برخی احتمالها در خصوص آینده منطقه را بررسی خواهیم کرد.
عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل که از سه سال پیش پس از وقفهای چهاردههای از سر گرفتهشد، از نظر کارشناسان هم یکی از انگیزهها و عوامل جنگی اخیر محسوب میشود و هم یکی از مسائلی است که از این جنگ تاثیر میپذیرد. سال ۲۰۲۰ دولت نتانیاهو با پشتیبانی دولت وقت آمریکا به ریاستجمهوری دونالد ترامپ، توانست تعداد کشورهای عربی را که موجودیت رژیم اسرائیل را به رسمیت شناختهاند به شکل قابلتوجهی افزایش دهد و توافقنامههای عادیسازی روابط را با امارات متحده عربی، بحرین، سودان و مراکش امضا کند.
در ماههای گذشته، آمریکا فشار زیادی اعمال میکرد تا عربستان سعودی هم به این فرآیند بپیوندد و بهعنوان یکی از مهمترین کشورهای جهان اسلام، میزبان مقدسترین اماکن مسلمانان و رهبر خودخوانده جهان عرب، روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کند و این رژیم را بهعنوان یک کشور به رسمیت بشناسد.
پایگاه خبری المانیتور، در نخستین روز جنگ در واکنش به عملیات حماس تیتر زد: «عادیسازی، نخستین تلفات جنگ». صباح زنگنه، تحلیلگر مسائل خاورمیانه در گفتوگو با هممیهن میگوید: «آنچه اتفاق افتاد وضعیت منطقه را به شدت تحت تاثیر قرار داد. با توجه به خشونتی که رژیم صهیونیستی در واکنش به عملیات حماس در پیش گرفت، فضای اجتماعی و سیاسی کل منطقه خاورمیانه و افکار عمومی کشورهای عربی تحت تاثیر قرار گرفتهاند.»
زنگنه معتقد است: «با این وضعیت موضوع عادیسازی، فعلاً در حالت کما قرار میگیرد و کشورهایی هم که عادیسازی را آغاز کردهاند در معرض فشار افکار عمومی منطقه و مردم خودشان قرار میگیرند، بنابراین روند عادیسازی تا مدتها قابل طرح و بحث نخواهد بود.»
این تحلیلگر مسائل منطقه معتقد است: «بهرغم اینکه آمریکا انرژی زیادی مصرف کرد و در نشستها و مذاکرات مختلف برای عادیسازی روابط تعداد بیشتری از کشورهای عربی تلاش کرد و حتی بهدنبال راهاندازی پروژه کریدور اتصال هند از طریق امارات و عربستان به اردن و اسرائیل بود، اما این پروژه فعلاً راه به جایی نخواهد برد.»
صباح زنگنه با اشاره به ادعای همیشگی نتانیاهو که مدعی بود صلح با اعراب به معنای پایان مناقشه در منطقه و ایجاد آرامش و ثبات خواهد بود، میگوید: «اظهارات نتانیاهو یک تلاش حیلهگرانهای بود برای ضایع کردن حقوق فلسطینیها و به فراموشی سپردن کل موضوع فلسطین. کشورهایی هم که وارد عادیسازی شدند یا غفلت کردند یا تغافل. یعنی حاضر شدند با یک رژیم که سرزمینی را اشغال کرده، مردمش را اخراج کرده، هرازگاهی عملیات نظامی انجام میدهد، زندانی میکند و کشتار میکند، روابط خود را عادیسازی کنند. این یک پروژه و ایده ضدانسانی بود و عملاً در تازهترین اقدام این رژیم آن حیله برملا شدهاست.»
تحلیلگران معتقدند علاوه بر اینکه فرآیند عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل دچار اخلال میشود، این احتمال وجود دارد که کشورهای عربی بیش از پیش به ایران بهعنوان بزرگترین دشمن اسرائیل در منطقه نزدیک شوند. یکی از نخستین تحولات مهم پس از آغاز جنگ، نخستین تماس تلفنی سیدابراهیم رئیسی، رئیسجمهور اسلامی ایران با محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی بود.
تهران و ریاض، پس از ۷ سال قطع کامل روابط از اسفندماه سال گذشته روابط خود را از سرگرفتهبودند و بهتازگی سفارت ایران در ریاض بازگشایی شدهاست و نمایندگی دیپلماتیک عربستان در تهران هم در یک مکان موقت برپا شدهاست. اما این احتمال وجود دارد که با دورتر شدن عربستان و متحدانش از اسرائیل، فرآیند عادیسازی روابط ایران و کشورهای عربی از جمله عربستان، امارات متحده عربی و مصر سرعت بیشتری بگیرد.
تا پیش از این مقامهای اسرائیل به این افتخار میکردند که توانستهاند از مرکز توجه اعراب بهعنوان دشمن اصلی خارج شوند و ایران را بهعنوان دشمن اصلی کشورهای عربی معرفی کنند. جنگ اخیر در غزه ممکن است این معادله را بار دیگر به هم بزند. خبرگزاری رویترز، در گزارشی به نقل از منابع آگاه نوشتهاست که عربستان سعودی گفتوگوهای مربوط به عادیسازی روابط با اسرائیل را فعلاً تعلیق کردهاست. این گزارش ادامه میدهد: «این جنگ باعث شدهاست که پادشاهی سعودی به تعامل با ایران رو بیاورد.»
صباح زنگنه، نماینده پیشین ایران در سازمان همکاری اسلامی به هممیهن میگوید: «کشورهایی را که تکلیف خودشان را روشن کردهاند و در تله عادیسازی با اسرائیل افتادهاند، شاید حالت تردیدی پیدا کنند در روابطشان با اسرائیل و نیازمند تجدیدنظر جدی در روابطشان با ایران و اولویت دادن به قضیه فلسطین باشند. اما کشورهایی که هنوز به چنین مرحلهای نرسیدهاند، طبعاً روابطشان با جمهوری اسلامی ایران محکمتر و گستردهتر خواهد شد و نحوه جدیدی از نحوه برخورد با موضوع فلسطین و موضوع توسعهطلبی اسرائیل در دستور کارشان قرار خواهند داد.»
برخی تحلیلگران معتقدند که وقوع یک جنگ تعیینکننده که هم اسرائیل و هم فلسطین را به شدت تضعیف کند، دو طرف را وادار میکند که به یک فرآیند صلح تن بدهند تا از تکرار مجدد چنین جنگی احتناب کنند. پل شم، پژوهشگر اندیشکده مؤسسه خاورمیانه در واشنگتن مینویسد: «مهمترین مشکل این است که چگونه خشم قابل درک جامعه تازهمتحدشده اسرائیل را به سمتی هدایت کنیم که باعث مرگ هزاران نفر نشود.» وی معتقد است که ممکن است بعد از این جنگ شرایط برای صلح فراهم شود، اما به گفته او، سیاستمدار و رهبر لایقی که آماده استفاده از این فرصت برای ایجاد صلح باشد، وجود ندارد.
پل شم مینویسد: «ما در نقطه عطفی قرار داریم که همه چیز میتواند به شکل تاریخی تغییر کند. متاسفانه هیچ هنریکیسینجر یا اتو فن بیسمارکی در صحنه حضور ندارد که بتواند همه اجزای متحرک را درک کند و آنها را به یک ترتیب مشخص قرار دهد.»
عدهای از تحلیلگران هم شرایط امروز را با شرایط جنگ یوم کیپور و سیاست انورسادات مقایسه میکنند. کنت پولاک در فارنپالیسی با مقایسه جنگ اخیر غزه با جنگ ۱۹۷۳ بین کشورهای عربی تاکید میکند که برنامه انورسادات در جنگ ۱۹۷۳ این بود که با وارد کردن ضربهای محدود، اما کاری به اسرائیل، دولت اسرائیل را وادار به مذاکرات صلح کند. وی مینویسد: «بگین یک تندروی واقعی بود که سال ۱۹۷۷ به نخستوزیری رسید، اما فهمید میتواند برای مذاکرات صلح به سادات اعتماد کند.»
این پژوهشگر اندیشکده آمریکن انترپرایز میگوید: «درست مانند بگین، نتانیاهو هم چیزی جز بیاعتمادی نسبت به فلسطینیان نشان ندادهاست و تمایلی واقعی به صلح ندارد. شاید اگر آمریکا همان نقطه واسطهگری که بعد از جنگ ۱۹۷۳ بر عهده گرفت، باز هم بر عهده میگرفت شاید نتانیاهو هم میتوانست مسیر بگین را طی کند و یا شاید همانگونه که بعد از جنگ ۱۹۷۳ رخ داد، دولت نتانیاهو بهخاطر اشتباهاتش سقوط کند و یک رهبر اسرائیلی دیگر جای او را بگیرد که تمایل بیشتری به صلح نشان بدهد.»
این تحلیلگر ادامه میدهد: «در هر صورت، دنیا با یک مسئله بزرگ مواجه خواهد شد؛ آن هم مسئله رهبری در سمت فلسطینیان است. حماس که در غزه حاکم است، خواهان صلح با اسرائیل نیست و به نظر میرسد دنبال این است که انقدر بجنگد تا حکومت یهودی نابود شود. قطعاً این جمله درست است که باید با دشمنان صلح کرد و نه با دوستان، اما تنها در صورتی میتوان صلح کرد که دشمن آماده توقف نبرد باشد. حماس با روشی که در حمله اخیر در پیش گرفت، نشان داد که هیچ تغییری نکردهاست.»
این تحلیلگر آمریکایی با اشاره به اینکه تشکیلات خودگردان فلسطین نمیتواند گزینه مناسبی برای صلح باشد، مینویسد: «شاید دولتهای عربی از نفوذ خود استفاده کنند و با توجه به تمایلشان برای صلح با اسرائیل یک رهبر اصیل برای فلسطینیان پیدا کنند که بتواند نقش سادات را بازی کند و تراژدی حمله حماس را به یک صلح اصیل میان اسرائیل و فلسطین بدل کند.»
یکی دیگر از تلفات این جنگ، شاید تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری باشد. تشکیلات خودگردان در رامالله روز به روز بیشتر جایگاه خود را از دست میدهد و فلسطینیان اعتماد بسیار کمتری به آن دارند. بسیاری از فلسطینیان اعتماد چندانی به تشکیلات خودگردان ندارند. این نهاد در فساد غرق شدهاست و در صورت فوت رهبر مسن آن، محمود عباس، به دلیل اختلافات داخلی انتظار نمیرود که بهسادگی جانشینی برای او پیدا شود.
طارق باکونی، رئیس هیئتمدیره اندیشکده الشبکه در مصاحبه با نیویورکر میگوید: «آنچه با این عملیات و در چند سال منتهی به این عملیات شاهد بودیم، این بود که حماس بیش از پیش خود را به عنوان نماینده فلسطینیان مطرح میکند، نهفقط در نوار غزه، بلکه در سراسر فلسطین و حتی در بین پناهجویان و فلسطینیان خارج از کشور. در برابر تشکیلات خودگردان، بیش از هر زمان دیگری جایگاه خود را از دست دادهاست و بهعنوان همدست ساختار آپارتاید اسرائیل شناخته میشود.
حماس خود را فعالانه در مقابل این رویکرد نشان میدهد. چه فلسطینیها از اسلامگرایی حماس حمایت کنند یا نکنند، وقتی شاهد خشونت اسرائیل علیه فلسطینیان باشیم، حماس بازیگر بسیار فعالتری است. حماس تنها طرف سیاسی و نظامی محسوب میشود که با زبان قاطع صحبت میکند. من معتقدم که این عملیات بیش از هر زمان دیگری نشان داد که تشکیلات خودگردان فلسطین دیگر جایگاهی ندارد.»
یکی از روایتهایی که بلافاصله بعد از شروع عملیات حماس بین محافظهکاران و تندروهای ضدایران در آمریکا و اسرائیل رایج شد، حمله به ایران بهعنوان حامی حماس و ادعای نقش داشتن ایران در این عملیات بود. کار تا جایی پیش رفت که منتقدان دولت بایدن مدعی شدند ۶ میلیارد دلار داراییهای آزادشده ایران از کره جنوبی که در قالب توافق تبادل زندانیان ایران و آمریکا به قطر منتقل شد، از سوی ایران به حماس واگذار شدهاست. انتشار شایعات اینچنینی با هدف فشار بر دولت آمریکا برای قطع تعاملش با ایران برای کاهش تنش انجام میشد.
سوزان ملونی، معاون اندیشکده بروکینگز در مقالهای برای نشریه فارنافرز مینویسد: «واشنگتن باید همان واقعگرایی سختگیرانهای را که در مقابل روسیه و چین در پیش گرفتهاست، در مقابل ایران هم در پیش بگیرد. باید ائتلافهایی بسازد که آمادگی داشتهباشند فشار را به حدی افزایش دهند که شبکه گروههای تروریستی فراملیتی ایران فلج شوند. باید اثرگذاری معنیدار تحریمهای آمریکا علیه اقتصاد ایران دوباره از سر گرفتهشود.
آمریکا باید از طریق دیپلماسی، آرایش نظامی و اقدامهای پیشگرانه و واکنشی به تحریکهای ایران، این پیام را به تهران برساند که آمادگی بازدارندگی در مقابل تعرضهای منطقهای و پیشرفتهای اتمی ایران را دارد. خاورمیانه همیشه راهی پیدا میکند که خودش را در صدر دستورکارهای هر رئیسجمهور آمریکا قرار دهد، بعد از این عملیات [حماس]، کاخ سفید باید نشان دهد که آمادگی رویارویی با این چالش را دارد.»
به نظر میرسد که با ادامه این جنگ فشارها بر دولت آمریکا برای قطع تعامل و گفتوگو با تهران افزایش پیدا کند و پیشرفتهایی که در ماههای گذشته برای کاهش تنش میان دو کشور ایجاد شد، به عقب بازگردد.
این تصور وجود دارد که جنگ غزه ممکن است بر رقابتهای ژئوپلیتیک جهانی بهویژه شکاف میان روسیه و ایالات متحده آمریکا اثر بگذارد. روسیه بهشدت از ایالات متحده آمریکا به دلیل سیاستهایش در خصوص فلسطین انتقاد کردهاست و وزیر خارجه چین هم اسرائیل را به دلیلعدم رعایت قواعد جنگی مورد نقد قرار دادهاست. حسن بهشتیپور، تحلیلگر مسائل اوراسیا معتقد است که موضعگیریهای چین و روسیه، مشابه رفتار همیشگی آنها در خصوص مناقشه فلسطین است و موضعگیری جدیدی محسوب نمیشود.
بهشتیپور میگوید: «سیاست همیشگی روسیه این بوده است که بخشهایی که از نظر سازمان ملل اشغالی است، توسط اسرائیل تخلیه شود و سیاست تشکیل دو دولت را در فلسطین اشغالی دنبال میکند. روسیه معتقد است که یک دولت فلسطینی به پایتختی قدس شرقی یا رامالله و یک دولت اسرائیلی به پایتختی قدس غربی یا تلآویو باید ایجاد شود.
روسیه به آمریکاییها بهعنوان یک متحد استراتژیک به اسرائیل نگاه میکند و در این قالب از آمریکاییها به دلیل حمایتهایشان از اسرائیل، مشابه حمایت از اوکراین، انتقاد میکند، در برابر خودش ترجیح میدهد که روابطش را هم با فلسطینیها و هم با اسرائیلیها حفظ کند.»
بهشتیپور میگوید: «چینیها هم این موضع را قبول دارند و شبیه روسیه موضعگیری میکنند. به همین دلیل هم بود که در اجلاس اخیر شورای امنیت سازمان ملل متحد در واکنش به تحولات غزه، نهتنها قطعنامهای صادر نشد، بلکه به دلیل مخالفت روسیه و چین، بیانیهای هم که در قالب آن حماس محکوم شدهباشد، به تصویب نرسید.» این تحلیلگر مسائل اوراسیا معتقد است: «پکن و مسکو میخواهند به اسرائیل بگویند که راهحل دودولتی را بپذیرد، نتانیاهو اما حاضر به پذیرش این راهحل نیست.»
بهشتیپور اما معتقد نیست که اختلافنظر میان روسیه و چین با غرب در خصوص اسرائیل، بهعنوان یک اختلاف جدید در رقابتهای ژئوپلییتیک شرق و غرب وارد شود.
وی میگوید: «این اختلاف جدید نیست و همیشه وجود داشت. مسئله مسکو این است که آمریکا همزمان میخواهد در صحنه اوکراین مقابل روسیه ایستادگی کند و هم در این قضیه از اسرائیل در برابر فلسطینیها حمایت میکند. روسیه از موضع اسرائیل در حمایت از اوکراین دلخور است اما با اسرائیل درگیر نیست و دنبال درگیری با اسرائیل نیست. اینطور نیست که مسکو به خاطر فلسطین با اسرائیل درگیر شود. روسیه و چین سیاست کجدار و مریزی را در خصوص مناقشه فلسطین دنبال میکنند و این موضوع سرفصلی برای اختلافهای آینده آنها نخواهد بود.»