مهدی مطهرنیا در اعتماد نوشت: صحبتهای اخیر علیاکبر صالحی و آنچه اکنون در صحنه سیاسی ایران دیده میشود، محصول تحولات گوناگونی است که در ارتباط با پرونده هستهای و پیامدهای ناشی از رویارویی ایران با امریکا شکل گرفته است. قبل از هر تحلیلی باید میان برجام و پرونده هستهای تفاوت قائل شد. برجام برنامه جامعی بود که بر اساس آن باید زمینههایی ایجاد میشدند تا چالشهای ایران با نظام بینالملل (با محوریت امریکا) حل شود. بر اساس این معناست که دکتر علیاکبر صالحی در زمان زعامت بر وزارت امور خارجه در دولت دهم احمدینژاد در عمان مذاکراتی انجام داد که خروجی آن در دولت یازدهم حسن روحانی منجر به شکلگیری برجام شد.
در ادامه حسن روحانی از برجام ۲ و برجام ۳ نیز صحبت کرد تا چشماندازی از گفتگوهای مستمر میان دو طرف شکل بگیرد. در نقطه مقابل هم طبیعی بود که بر اساس دکترین اوباما، مذاکره در باب پرونده هستهای آغازی برای حل و فصل مسائل ایران و امریکا محسوب شود. اما ایران در ادامه این مسیر را نپذیرفت و برجام را به پرونده هستهای محدود کرد، در واقع ایران تعریفی محدود از برجام و تعریفی موسع در ارتباط با برداشتن همه تحریمها داشت. اما حسن روحانی نتوانست همه شروط مدنظر رهبر انقلاب را محقق کند؛ لذا گروهی که ذیل عنوان دلواپسها از آنها یاد میشد در پهنه سیاسی ایران ظهور و بر سر اجرای مفاد برجام مانعتراشی کردند.
خروج ترامپ از برجام و متعاقب آن حضور بایدن در راس دولت امریکا باعث شد تا در ماههای پایانی عمر دولت حسن روحانی مذاکرات دیگری آغاز شود؛ اما بنا به دلایل گوناگون از جمله مسائل سیاست داخلی این مذاکرات در حالی که به نقطه پایان نزدیک بود، عینیت نیافت. دولت رییسی در ادامه روی کار آمد و گفتمان متفاوتی را شکل داد؛ نمایندگان تهران با رویکردهایی تهاجمی در مذاکرات وین حضور پیدا کرده و پیشنهادات صریح و آشکاری را مطرح کردند. مطالبات طرف ایرانی، اما با پاسخ منفی امریکا مواجه شد تا چشمانداز پیش روی برجام دوباره مبهم شود.
اکنون دوباره صحبت از توافق ایران و امریکا در زمانهایی است که ایران مواضع تازهای را در رابطه با عربستان و سایر کشورهای عربی اتخاذ کرده است. بهرغم روابط خاص کشورهای حاشیه خلیج فارس در منطقه، ایران به دنبال کاهش سوءتفاهمها در منطقه است. این روند حتی با وجود ادعاهای امارات در خصوص جزایر ۳ گانه دنبال میشود. صحبتهای شنبه صالحی، اما با توجه به اینکه او یکی ازچهرههای مهم در کنار ظریف و عراقچی در مذاکرات برجامی بوده است، بازگشت ژنرالهای برجامی در پرونده هستهای را نوید میدهد. این اظهارات و این تغییرات پیام آشکاری به ایالات متحده امریکا مخابره خواهد کرد. امریکا با توجه به اوضاع و احوال منطقه و جهان، همچنین سناریوهای مطرح شده در باب آینده ایران، در پی حل و فصل مسائل خود و تبادل زندانیان است. امریکا تلاش میکند همه زندانیان خود در تهران را آزاد سازد تا در صورت نیاز بدون فشار خاصی به مذاکره نهایی با ایران اقدام کند.
این راهبرد این فرصت را در اختیار بایدن قرار میدهد تا سبد خالی دولت خود در حوزه سیاست خارجی را با برخی توفیقات حداقلی سنگینتر سازد. به نظر میرسد، امریکاییها بدون اینکه بخواهند امتیاز خاصی به تهران بدهند با گزارههایی، چون آزادی داراییهای مسدودی و برخی انعطافات دیگر، زمینه آزادی زندانیان خود را فراهم میسازند. صحبتهای صالحی، اما این پیام را دارد که ایران آمادگی لازم برای تبادل زندانی و انجام مذاکره را دارد. راهبرد تازهای که مبتنی بر آن تنازعی صورت نخواهد گرفت و در این صورت امکان دستیابی به توافق هم افزونتر خواهد بود. از این منظر میتوان صحبتهای دیروز صالحی را در امتداد اظهاراتی دانست که اخیرا محمدجواد ظریف انجام داده و محتوای آن در راستای این مفهوم کلی است که ایران آماده مذاکره احتمالی با غرب است. اظهاراتی که طی دهههای قبلی، برخی نمونههای آن از سوی موسویگرمارودی و عطاءالله مهاجرانی باعث حذف این افراد از دایره سیاسی شده بود. اما امروز که جمهوری اسلامی پنجمین دهه فعالیتهای خود را پشت سر میگذارد، چهرههایی، چون محمدجواد ظریف و علیاکبر صالحی اظهاراتی را مطرح میکنند که خروجی این پیامها، منجر به ایجاد فضایی میشود که بر اثر آن بخشی از دستاوردهای کشور (حداکثر حداقلهای قبلی) در مواجهه با غرب امکان تحقق پیدا میکنند.
واقع آن است که راهبردهای دولت رییسی نه تنها منجر به دستاورد خاصی برای کشور نشده، بلکه بخشی از دستاوردهای قبلی را نیز از میان برده است. مذاکرات وین با مدیریت محمد باقریکنی به گونهای پیش رفت که نه تنها امریکا از تحریمهای مرتبط با پرونده هستهای دست بر نداشت، بلکه تحریمهای دوران پساترامپ را نیز نهادینه ساخت. با طی این مسیر است که امروز نه تنها ژنرالهای برجامی بلکه مذاکره کنندگان دولت رییسی هم از نوعی نرمش در خصوص انجام توافقی کمتر از برجام صحبت میکنند تا بخشی از مشکلات کشور حل و فصل شود.
مجموعه این تحولات نشاندهنده آن است که به هر تقدیر زمینههای جدیدی در ادبیات سیاسی ایران شکل گرفته که قبلا امکان طرح آنها در فضای سیاسی کشور وجود نداشت. باید دید آنچه محمدجواد ظریف، علیاکبر صالحی و سایرین میگویند عملی میشود و گفتمان انقلابی حاضر است، زمینه آغاز گفتوگوی مستقیم ایران با امریکا را فراهم سازد یا نه؟ از سوی دیگر باید توجه داشت، اینها پیامدهای طبیعی دیدگاههایی است که در اتاقهای فکر سیاسی ایران مطرح میشوند، اما برای آگاهی از اینکه تحقق مییابند یا نه، باید منتظر آینده بمانیم.