یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ آیا هرگز به این موضوع اندیشیدهاید که چرا برای ما ایرانیها «آلودگی صوتی» به اندازه «آلودگی هوا» و «آلودگی آب» اهمیت ندارد و به همین دلیل برایمان مهم نیست که در تقلیل و کم کردن این قسم از آلودگی نیز تا آنجا که در توانمان هست کوشا باشیم!؟
شاید برخی بگویند که چون در کشور ما هم همچون هر جای دیگری از دنیا بودجه محدودی برای رفع و حل مشکلات و معضلات نامحدود و از جمله نابسامانیهای زیست محیطی وجود دارد، با همه آلودگیها نمیتوان هم زمان مبارزه کرد و بنابراین باید با اولویت بندی آنها، یک به یک سراغشان رفت و پدرهمهشان را در آورد!
با این وصف آبی که نبود و کمبودش آدمها را از تشنگی تلف میکند و هوایی که آنقدرها مهم هست که فرو رفتنش ممد حیات است و برآمدنش مفرح ذات، شایسته ارزش گذاری به مراتب بیشتر از سرو صدایی هستند که آلودگیش، دست بالا، فقط گوشها را از کار میاندازد!
هر چند بیان نامبرده را میتوان از جهاتی قابل «نقد» دانست، «نقدا» آن را پذیرفته و به دلیل مهم دیگری میپردازیم که موجب شده مبارزه با «آلودگی صوتی» یا در دستور کار ما ایرانیها قرار نگیرد و یا از دستور کار ما خارج شود!
نگاه امروزه بسیاری از ما ایرانیها به «آلودگی صوتی» بسیار شبیه نگاه اروپاییان به پدیده «دود» در سالهایی است که انقلاب صنعتی در حال شکل گرفتن بود! به گفته یکی از کارشناسان در آن سالها «دود» نشانهای از رفاه بود زیرا که از کارخانههایی بیرون میآمد که وسایل و امکانات رفاهی مردم را تولید میکردند! اینکه مردم آن زمان مشکلی با رفاه نداشتند باعث شده بود که کسی به فکر نیفتد که برای «دود» خروجی از کارخانهها محدودیت ایجاد کند!
امروزه دیگر کاملا پذیرفته شده که ما ایرانیها بخوبی قادر نیستیم از مشاهده نتیجه انجام کار پی ببریم که کار به خوبی انجام شده است! از طرف دیگر اعتماد و اطمینان ما به کنندگان کار به گونهای از میان رفته که به صرف اینکه آنها بگویند کارشان را به خوبی انجام دادهاند، نمیپذیریم که واقعا کارشان درست بوده است!
این دیدگاه باعث میشود که ما تنها زمانی از انجام کار مطمئن شویم که یا کننده کار را در حین انجام کار ببینیم و یا سرو صدای ناشی از انجام کار را بشنویم!
با چنین دیدگاهی است که خیال کارفرمایانی که صدای کارت زدن کارکنانشان را میشنوند تخت میشود که آنها کارشان را خوب انجام میدهند! به ویژه اینکه بسیاری از کارکنان برای تختتر کردن خیال کارفرماها نه از داد و بیدادهای کاری با یکدیگر ابا میکنند و نه از اینکه آنچنان پای تلفن با مشتری بلند صحبت کنند که صدای مکالمهشان به گوش رییسی که در طبقهای دیگر حضور دارد هم برسد!
اینکه سرو صداهای کارمندی که یا نشات گرفته از وجود مبارک «دست اندرکاران» است و یا از وسایل و امکاناتی بر میخیزد که ایشان مورد استفاده قرار میدهند، ارج و قرب «کنندگان کار» را نزد روسا و مدیران بالا میبرد باعث شده که در حالی که در کشورهای مدرن و پیشرفته روزبه روز آلات و ادوات تولیدی کم سر و صداتر باشند، ما همچنان ترجیح میدهیم که از وسایل و امکاناتی استفاده کنیم که صدای کارمان را دربیاورند!
این درآوردن صدای انجام کار حتی در خانه و زندگی دست از سرمان بر نمیدارد به گونهای که نه از تمیزی خانه که از سرو صدای جاروبرقی است که آگاه میشویم بخشی از خانه «جارو» شده است!
کارهای پر سر و صدا انصافا عایدیهای خوبی هم دارند! به عنوان نمونه ساختمان سازها و برج سازها که شب و روز روی اعصاب مردمند میتوانند دست آخر، دست سازشان را به قیمت خوبی به مشتری عرضه کنند زیرا مشتری برای دانستن اینکه «مگر چه خبر است!؟» کافی است سراغ در و همسایه برود و آگاه شود که ساخت خانه انصافا چقدر کار برده است؟!
جالب است که ما آنچنان به انجام کارهای پر سر و صدا عادت کردهایم که به کسانی که صدای کارشان را در نمیآورند خرده میگیریم که کارشان را دزدکی انجام میدهند! و این در حالی است که نه کار کسی را زشت میدانیم که آنچنان با تلفن همراه صحبت میکند که «ته نشینان اتوبوس» هم از شنیدن صدایش بیبهره نمیمانند و نه بر موتورسواری ایراد میگیریم که بدون آنکه حرکت کند، دو سه گازی به موتور میدهد تا بلکه بالاخره به صدای خود خواسته برسد!
به علاوه همه اینها هم عادت کردهایم که حقمان را با صدای بلند بگیریم و هم برای اینکه بچهمان را خجالتی و ماخوذ به حیا بار نیاوریم، «نشنیدم» بگوییم و از او بخواهیم که عین یک مرد با صدای بلند همان داد و فریاد سابق! صحبت کند تا بفهمیم که چه میگوید؟! غافل از اینکه با انجام همه این کارهایمان سالهاست که خود را از احساس آرامشی که با شنیدن صدای «سکوت» بهمان دست میدهد محروم ساختهایم!