bato-adv
کد خبر: ۲۱۹۹

مشکل قالیباف همان ضعف اوست!

محمود فرجامی

تاریخ انتشار: ۱۴:۲۸ - ۰۱ مهر ۱۳۸۶
آقای رضویان در مقاله ای که اخیرا در سایت فرارو منتشر شده است، حرف دل بسیاری از طرفداران آقای قالیباف را بسیار صریح و شفاف ابراز کرده است. به عقیده این گروه، چون آقای قالیباف «نه چپ است و نه راست» از هر دو طرف ضربه می خورد، در مسیر کارهایش اشکال تراشی می شود، کارهای خوب و پروژه های درخشانش دیده نمی شود و از این قبیل.

این گروه البته نمونه های فراوانی نیز در تایید حرف های خود دارند که به بعضی از آنها در مقاله مذکور اشاره شده است. مثل تحول عظیم نیروی انتظامی در دوران فرماندهی قالیباف بر این نیرو، اجرای بسیاری از پروژه های بزرگ عمرانی در دوران شهرداری قالیباف و دستور بی سابقه قالیباف به پرسنل تحت امرش در شهرداری تهران مبنی بر عدم هرگونه پیگرد قضایی مطبوعات؛ که براستی نمی توان منکر شد اگر یک نفر از اعضای احزاب شناخته شده (مثلا موتلفه یا مشارکت) فقط یکی از این کارها را در کارنامه خود داشت، چقدر مورد تشویق و حمایت قرار می گرفت و ای بسا شاید با دادن "القاب" خاصی در اسطوره سازی از او هم سعی می شد!

اما بر خلاف شیوه استنتاج این طرفداران قالیباف، نمی توان با جمع این محاسن و جفاها و ناجوانمردی هایی که با قالیباف می شود، نتیجه گرفت که پس هرانتقادی که از او می شود، دلایل غیر قابل توجیهی مثل حسادت و کینه دارد.
این مطلب به خصوص در بُعد سیاسی قالیباف و جریانی که او شاخص آن است بیشتر اهمیت دارد. چرا که اگر او در بعد اجرایی و "یدی" بسیاری از پروژهایی که آنها را شروع کرده، موفق بوده است (که این خود البته کم هنری نیست) و حتی در بعضی الهام بخش و ماندگار شده است، اما در بعد فکری و مبانی سیاسی کارنامه درخشانی ندارد.

به عبارت دیگر، اگر قالیباف صرفا یک فرمانده نظامی یا شهردار پایتخت می بود و قصد داشت در همین حدود بماند، کمتر سخنی در کارهای درخشانِ "عملیاتی" او، نظیر تاسیس پلیس 110 یا ریختن یک میلیون تن اسفالت در خیابان های تهران بود و اگر کسانی در نحوه اجرای این قبیل پروژه ها اما و اگری می‌داشتند، با ارائه آمار و اسناد و در طول زمان مناسبی می شد از قالیباف دفاع کرد. براستی کدام آدم با انصافی‌ست که دوره شهرداری کرباسچی را با حبیبی و دوره شهرداری قالیباف را با احمدی نژاد مقایسه کند و دست کم از نظر گستردگی عملیات عمرانی پایتخت، خَلف را از سلف و دوغ را از دوشاب تمیز ندهد؟

اما موضوع مهم دیگری که بعضی طرفداران پروپاقرص آقای قالیباف –دانسته یا نادانسته- با موضوع پیشین خلط می کنند و لاجرم نتایج نادرستی هم استنتاج می کنند آنست که آقای قالیباف نه در حد و اندازه یک مدیر طراز اول اجرایی، که در قواره یک سیاستمدارِ خیزبرداشته برای ریاست جمهوری و شخص شاخص یک جریان بزرگ سیاسی اجتماعی تعریف می‌شود. از این ‌رو چنین شخصیتی باید هویت مشخص فکری و دارای مانیفست‌های "سازگار" در حوزه‌های مختلفی چون سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد، فرهنگ و هنر باشد.

این مساله درباره آقای قالیباف و جریانی که پشت ایشان جبهه گرفته بخصوص از آن لحاظ بغرنج می‌شود که ایشان خود را مستقل از جریان‌های فکری مشخص و احزاب شناخته شده تعریف می‌کنند.

"استقلال" البته چیز خوبی است، همانطوری که "ابداع" خوب است؛ اما همانطور که ادعای کشف و اختراع کسی که در فیزیک به درجه استادی و اجتهاد نرسد و نتواند طبق قوانین از پیش تعریف شده‌، نظریه یا فرمول جدیدی ابداع کند؛ لافی بیش نیست، ادعای استقلال داشتن و ساختن جبهه جدید، بدون ساختن یا بازسازی نظریه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، جز به از هم گسیختگی و آنارشیسم در آن جریان منتهی نمی شود.

بر این مبنا، بر خلاف آنچه جناب رضویان در مقاله خود اشاره کرده‌اند، اشکال گرفتن به "مونتاژی" بودن شخص و "جریان قالیباف" صرفا از روی عناد و بدخواهی و نادیده‌گرفتن زحمات آقای قالیباف نیست.
من به عنوان یکی از ستایشگران نحوه "مدیریت" آقای قالیباف، بسیار مایلم بدانم ایشان و جریان بزرگ حامی ایشان چه پاسخ‌های روشنی درباره پرسش‌های مهمی چون حدود آزادی بیان، حریم شخصی افراد، اقتصاد آزاد، میزان دخالت دولت در اقتصاد، ارتباط ایدئولوژی و هنر، ارتباط با آمریکا، نهادهای غیردولتی، محیط زیست، اتکای به درآمدهای نفتی و ده‌ها پرسش از این دست دارند.

منظور من البته پاسخ‌هایی از آن دست که معمولا اعضای ستادهای ایشان در مواقع انتخابات تهیه می کنند و البته برای هر پرسش پاسخی ساخته اند نیست. چرا که اولا این پاسخ ها با هم "هارمونی" و سازگاری ندارند و بعضا با یکدیگر در تضادند. دوم آنکه هیچگاه به طور جدی از طرف این جریان و شخص قالیباف دنبال نمی شوند.
سوم آنکه به کرات دیده می شود افراد معدودی از این جریان حتی با وجودیکه که در یکی ائتلاف موقت و تحت یک مانیفست موقت فعالیت می کنند، عملکردی متفاوت و متضاد با همان مانیفست دارند. (مثلا عملکرد اعضای ائتلاف حامیان قالیباف در هنگام انتخابات شورای شهر سوم تهران به خصوص آقایان بیادی و کاشانی در این زمینه بسیار تامل برانگیز است)


قایباف از این منظر حتی یک "مونتاژ" خوب هم نیست و هرچقدر او در زمینه مدیرت اجرایی مبتکر و موفق است، در زمینه فکری مغشوش و نامنسجم است. او نه مثل جبهه دوم خرداد در ابداع و "ایجاب" موفق است و نه مثل دولتیان نهم در "سلب".
و این در حالیست که حتی در دوره اصلاحات که بجای "عمل"، "فکر و حرف" زیاد بود و خط تولید "نظریه" به شدت فعال بود، لشکری از اندیشمندان و استراتژیست دوم خردادی که سال ها در محافل فکری آبدیده شده بودند، سرانجام به تضادهای درونی و نوعی خودویرانگری تشکیلاتی رسیدند و شد آنچه شد.

سخن را کوتاه کنم به اینکه خط میانه را گرفتن و دم از واژه "نامتعین" و "سیال"ِ اعتدال زدن، همانقدر که برای ژست فراجناحی بودن مفید است، زمینه اتهام به بی هویتی را هم فراهم می کند. واین اتهام یک اتهام غیرواقعی نیست. نیاز افتاد، دقیقتر توضیح می دهم.
برچسب ها: قالیباف
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین