کد خبر: ۱۳۵۲۹۳

عباس عبدی؛ فرهنگ «نمي‌گذارند!»

تاریخ انتشار: ۱۰:۲۱ - ۲۵ آذر ۱۳۹۱

عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت:

يك كنشگر يا حزب و گروه سياسي يا حتي يك دولت در پي تحقق چه هدفي است، و براي رسيدن به اين هدف خود چه امكاناتي دارد و چه موانعي در پيش روي او قرار دارد و وظيفه او نسبت به اين موانع چيست؟

اين موضوع نيازمند بحث است. اهميت اين بحث در اين است كه به احتمال زياد بارها شنيده‌ايد كه يك كنشگر يا دولتمند و صاحب قدرت براي توجيه وضعيت خود و ناتواني در تحقق اهدافش، از لفظ «نمي‌گذارند» يا «اجازه نمي‌دهند» استفاده مي‌كند، و موفقيت و حضور خود را مشروط بر رفع برخي موانع واقعي يا خيالي مي‌كند.

آيا سياستمداران حق دارند كه از لفظ «نمي‌گذارند» براي توجيه وضع و عدم موفقيت‌هاي خود استفاده كنند؟ براي پاسخ به اين پرسش، ‌بايد موانع را طبقه‌بندي كرد. برخي از موانع جزو ذات هدف هستند، برخي ديگر محصول كنشگرند و برخي پيش‌بيني نشده و عارضي هستند. اجازه دهيد براي روشن شدن از تمثيل سود جوييم. اگر ما بخواهيم به قله دماوند صعود كنيم، طبعا سختي راه، سرماي شديد و مواردي از اين نوع جزو طبيعت تحقق اين هدف است و كسي نمي‌تواند وجود اين موانع را توجيهي براي عدم موفقيت خود ذكر كند، زيرا با غلبه بر اين موانع است كه مي‌توانيم به قله برسيم. نوع ديگري از موانع، نتيجه عملكرد كوهنورد است، براي مثال اگر وسايل كافي و مورد نياز را همراه خود نبرده باشد يا راهنماي خبره همراه گروه نباشد يا فرد ضعيف و ناتواني را همراه خود برده باشند، اينها به موانعي براي فتح قله تبديل مي‌شوند، ولي وجود آنها توجيه‌كننده نرسيدن به قله نيست، بلكه دقيقا معرف شكست و مسووليت گروه كوهنوردي است. برخي ديگر از موانع خارج از اراده است.

فرض كنيم هنگام صعود با اتفاقات كاملا پيش‌بيني نشده، مواجه و مجبور به بازگشت شوند، براي مثال به دلايل امنيتي و بدون هشدار قبلي پليس مانع از عبور آنان شود، اين موضوع به عنوان عاملي در جهت توجيه عدم صعود پذيرفتني است. با اين مقدمه، مسوولان دولتي و روساي جمهوري تا چه حد حق دارند كه براي توجيه ناكامي‌هاي خود از لفظ «نمي‌گذارند» سود جويند؟ به نظر من، تقريبا هيچ. زيرا رييس‌جمهوري كه دولت را در دست مي‌گيرد، اگر از ابتدا با موانع انجام كار آشنا بوده، و اين موانع را اگر نه طبيعت كار، حداقل جزيي از واقعيت هدف تعيين‌شده مي‌دانسته، پس عبور از اين موانع نيز لازمه تحقق آن هدف است و نمي‌تواند وجود اين موانع را توجيه‌كننده ناكامي‌هاي خود بداند، و اگر اين موانع در پيش‌بيني‌هاي او نبوده، در اين صورت يا بايد ادامه كار خود را متوقف كند.

... يا آنكه عبور از اين موانع را نيز بپذيرد، نمي‌تواند هم به كار ادامه دهد و هم اينكه مسووليت ناكامي‌هاي خود را به عهده وجود اين موانع بيندازد. اگر به دلايل امنيتي اجازه صعود به قله داده نشود، از همان جا بايد بازگشت، نمي‌توان در آنجا اطراق كرد و به گشت و گذار پرداخت و در عين حال اقدامي براي باز كردن راه و صعود انجام نداد.

اگر موانع جديدي پيش روي كنشگر سياسي قرار مي‌گيرد، بايد راه‌هاي مشروع و معقول ديگر را آزمون و تجربه كند، اگر يك مسير براي صعود به قله بسته است يا مشكلات ديگري در آن به وجود آمده، بايد مسيرهاي ديگر را انتخاب كرد، يا مي‌توان اقدامات و مذاكراتي را براي باز كردن همان مسير آغاز كرد. اگر تنها مسير صعود همين است و هيچ راهي هم براي باز كردن آن وجود ندارد، در اين صورت كوهنوردي براي فتح آن قله تا اطلاع ثانوي منتفي اعلام مي‌شود و همه اعضاي گروه بايد به كارهاي ديگري بپردازند.

اين مقدمات براي نقد اظهارات برخي از دوستان اصلاح‌طلب است كه به گونه‌يي از موانع سياسي سخن مي‌گويند كه گويي عبور از اين موانع وظيفه كنشگر نيست، يا اين موانع جزو طبيعت و واقعيت فضاي سياسي ايران و نيز نتيجه قابل انتظار كنش‌هاي پيشين دوستان نبوده است. به علاوه اگر اين موانع نباشد، ايران كدام مشكل مهمي را خواهد داشت كه كنشگر سياسي بايد آن را حل كند؟ فرش قرمز براي صعود به قله پهن نمي‌شود.

از همه اينها گذشته چه كساني بايد اين موانع را بردارند؟ اگر حكومت بايد چنين كند، به اين معناست كه متغير اصلي و تاثيرگذار در روند سياسي كشور، آنان هستند، در اين صورت چرا نبايد از ابتدا درباره اين وضع پيش‌بيني لازم صورت مي‌گرفت و با همان كساني كه قادر به برداشتن موانع هستند همگام مي‌شدند؟ به علاوه موانع موجود صلب و غيرقابل عبور نيست، به عبارت ديگر ايجادكنندگان مانع چندان هم قادر نيستند كه هرگونه مانعي را سر راه قرار دهند يا موانع ايجاد شده را همواره نگه‌دارند، بنابراين چرا نبايد از كنشگران خواست كه به نحوي رفتار كنند كه موانع موجود را بي‌اثر نمايند. مگر نه اينكه يكي از انتقادات اصلاح‌طلبان به حكومت، در نحوه رفتار آنها، در سياست خارجي است؟

رفتاري كه فاقد روحيه تعاملي و تفاهمي است، رفتاري كه موجب هيچ گونه گشايشي در راه ناهموار سياست خارجي كشور نمي‌شود، و نه تنها موانع را برنمي‌دارد كه به آن اضافه‌تر هم مي‌كند، پس چرا چنين قاعده‌يي را در تعامل سياسي داخلي نبايد پيش گرفت؟ مگر همه ادعاهاي غربي‌هاي عليه ايران حق و منطبق بر قانون است؟

روشن است كه چنين نيست، پس چرا در آنجا توصيه به تعامل و سازش مي‌شود، ولي وقتي كه به داخل مي‌رسيم، آن كار ديگر مي‌كنيم؟ و در نهايت هم چون راه به جايي نمي‌رود، از عنوان «نمي‌گذارند»، راه را باز نمي‌كنند، موانع را برنمي‌دارند، استفاده مي‌كنيم. لازم به ذكر است كه بله در مواردي هم ممكن است همه راه‌ها بسته شود، ولي اين فقط يك امكان است و مسدودكنندگان راه هزينه‌اش را هم خواهند پرداخت، ولي آيا همه راه‌ها را آزمون كرده‌ايم؟ آيا همه شيوه‌هاي ممكن و مطلوب را براي عبور از موانع آزموده‌ايم؟ از همه مهم‌تر اينكه آيا همه رهروان اين راه متحد شده و تحت يك اراده مشترك با يك ايده روشن براي برداشتن اين موانع اقدام كرده‌اند؟ پاسخ مثبت نيست.