راننده پس از پیاده شدن دو مسافر دیگر مرا به حوالی خیابان جلال آل احمد برد و نقشه شوم خود را اجرا کرد، اما من شماره پلاک خودرو را حفظ کردم.
دانشجوی بنگلادشی پس از رهایی در شکایتش به پلیس گفت: من در قم درس میخوانم. چند روز قبل یکی از هموطنانم مرا به یک میهمانی در تهران دعوت کرد، اما خیلی زود متوجه شدم این نقشهای برای ربودن من بوده است. آنها میدانستند پدرم مرد ثروتمندی است و میخواستند با این کار از پدرم ۲۰۰ میلیون تومان پول بگیرند.
زنی که خودش را یک نیکوکار و خیّر معرفی کرده بود با انگیزه نگهداری از این دختربچه او را ربوده بود. فاطمهزهرا مشخص نیست که از سوی چه کسی ربوده شده بود، اما هرچه بود این بچه درست بعد از انتشار خبر ناپدیدشدنش از سوی رسانهها، در کوچه خودشان پیدا شد و این نشان میداد که رباینده از ترس دستگیرشدن، فاطمهزهرای یکونیم ساله را به خانوادهاش بازگردانده است.
سمیرا و شوهرش حالا ١٠روز است که زندگی خود را نابودشده میبینند. از صبح زود تا نصفشب در خیابانها به دنبال دخترشان پرسه میزنند، به امید اینکه سرنخی از باران پیدا کنند. دختری که وابستگی شدیدی به مادرش داشت و حالا او را از مادرش جدا کردهاند. سمیرا امیری مادر باران که از بس برای دخترش اشک ریخته، توان صحبتکردن ندارد، ماجرای ربودهشدن دخترش را روایت میکند:
خواهرم دو میلیون تومان به شماره حسابی که بابک داده بود واریز کرد، اما او بعد از مدتی دوباره تهدیدهایش را شروع میکند و اینبار از خواهرم میخواهد به آدرسی که میگوید برود. خواهرم نیز بدون آنکه حرفی به ما بزند به محل قرار که خانهای ویلایی بود میرود. اما به محض ورود بابک قصد آزار و اذیت خواهرم را داشته که با حضور بموقع پیرمرد نگهبان خانه موفق به فرار میشود. خواهرم میگفت: بابک به او گفته بود که در یکی از محلهای شمال تهران مغازه موبایل فروشی دارد، اما وقتی به خانه ویلایی رفته بود پی به راز او برده و متوجه شده که بابک و همان پیرمرد در خانه ویلایی نگهبان هستند و برای صاحب خانه که آلزایمر دارد کار میکنند.
مردان تنومند شروع به کتک زدن مهران کرده و بعد از آن قصد داشتند که مرد جوان را به زور سوار خودرو کنند. اما اهالی محل و رهگذران که متوجه سر و صدای آنها شده بودند، اجازه ندادند که این اتفاق بیفتد و مردان خشن فقط موفق به سرقت خودرو شدند.
سوار ماشینم بودم و دوستم هم با من بود. در شهرک استقلال کاری داشتیم و به آنجا رفته بودیم. ناگهان سرنشینان خودروی دیگری جلوی ما پیچیدند و بعد از اینکه توقف کردم آنها به سراغم آمدند و من را از ماشین بیرون کشیدند و شروع به کتکزدنم کردند. آنها حتی دوستم را از ماشین پیاده کردند، اما او را کتک نزدند. آنها که سه نفر بودند، میخواستند من را با خود ببرند که مردم و افرادی که رد میشدند دخالت کردند و مانع از این کار آنها شدند. با وجود این، آنها ماشینم را با خود بردند و کمی جلوتر رها کردند.
سرهنگ نادربیگی با بیان این که دایی پسر ۱۳ ساله از هویت آدم ربابان اظهار بی اطلاعی میکرد و با توجه به این که هیچگونه مشخصاتی از آنها در دست نبود، ماموران تحقیقات میدانی را آغاز و تمامی مسیرهای تردد آدم رباها از زمان خروج فرد ربوده شده مورد بررسی قرار گرفت.
هر دو متهم اتهام آدمربایی را رد کردند و گفتند ما در آدمربایی نقشی نداشتیم، حتی در نگهداری این مرد هم نقشی نداشتیم، ما اصلا در جریان موضوع هم نبودیم. وقتی مأموران آمدند، ما را بازداشت کردند، درحالیکه ما اصلا در این درگیری حضور نداشتیم و نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است. ما در حال عبور از آنجا بودیم که دستگیر شدیم.
در پی طرح موضوع از سوی خانواده آنها در دادسرای جنایی، تحقیقاتی درخصوص ماجرا در شعبه نهم دادسرای جنایی آغاز شد و در گام اول با تحقیقات دقیقتر از خانواده مشخص شد آنها شب را در خانه مادربزرگشان گذراندهاند و صبح ۴۰۰ هزارتومان پول و تبلتشان را در کولهای گذاشته و مفقود شدهاند.
روز حادثه متهمان من را به عنوان مأمور بردند و به من برق وصل کردند، حرفهای رکیکی زدند و تحقیر و توهین کردند، کارتهای عابربانکم را سرقت کردند و از آن 15 میلیون تومان پول سرقت کردند و وسایل شخصیام را هم از ماشینم برداشتند. آنها از فردی دستور میگرفتند که فقط با یک لقب صدایش میکردند و اسمش را نمیگفتند. حاضر هم نشدند اسمش را به من بگویند. اگر بگویند سردسته باند کیست، من نسبت به متهمان اعلام گذشت میکنم.
دانشجوی بنگلادشی وقتی آزاد شد، در شکایتش به پلیس گفت: من در یکی از شهرهای اطراف تهران درس میخواندم. مردم ایران بسیار به من احترام میگذاشتند و من زندگی خیلی خوبی در ایران داشتم و از این زندگی راضی بودم. یکی از متهمان من را میشناخت و با بهانهای از من خواست که به تهران بیایم و با هم دورهمی داشته باشیم که همین آمدن منجر به ربودن من شد
ماموران به محض ورود در صحنه مشاهده کردند تعدادی مرد جوان با راننده یک سرویس مدرسه درگیر شده و قصد ربودن دختر ۱۴ سالهای را داشتند که با مداخله به موقع پلیس ۴ نفر دستگیر و به کلانتری بخش رودهن انتقال داده شدند.
فرمانده انتظامی استان فارس خاطرنشان کرد: با توجه به اهمیت موضوع، مراتب به صورت ویژه در دستور کار قرار گرفته و طرح مهار در سراسر استان فارس به اجرا گذاشته شد.
فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان گفت: با هوشیاری کامل ماموران و رعایت اقدامات تامینی و امنیتی در یک عملیات هوشمندانه و غافلگیرانه خودروی مورد نظر متوقف و هر چهار نفر متهم دستگیر شدند.
ماجرای ۲۳ روز شکنجه سه خواهر و برادر ربوده شده در اسارتگاه یک خلافکار سابقهدار
جواد با ربودن هر سه فرزند یک خانواده روزهای تلخ و سیاهی را برای آنها رقم زد و درنهایت باعث شد ملیکا در برابر دیدگان وحشتزده و هراسان مریم و محمد جان دهد. اینها بخشی از رازهای هولناک خانه جواد است. این جزییات را مریم و محمد پس از رهایی از چنگال او فاش کردند. آنها همه لحظات سخت و دلهرهآور آن خانه را برای پدر و مادر بازگو کردند. برای والدینی که کار زیادی از دستشان برنمیآید.
«من با فردی به نام کامبیز که نامزد این دختر بود اختلاف داشتم. ما معامله مواد کرده بودیم و او باید یک میلیون تومان به من میداد، اما سر باز میزد. من هم برای اینکه بتوانم پول را بگیرم تصمیم گرفتم نامزد او را بدزدم»
در ساعت ۱۶:۵۰ دقیقه عصر روز شنبه به تاریخ ۹۷/۶/۳ فرزندش با یک دستگاه خودروی هیوندا در خیابان برزیل در محدوده میدان ونک توسط افرادی ناشناس ربوده و ناپدید شد و تلفن همراه وی از این زمان خاموش شد و وی هیچ اطلاعی از فرزندش نداشت. چند روز بعد آدم ربایان با پدر خانواده تماس گرفته و در قبال آزاد کردن فرزندش از وی طلب مبلغ چندین میلیون دلار کردند.
«شخصی بهنام حامد روز سوم مرداد خودروی پژوی پسرم را امانت گرفت و صبح روز بعد آن را پس داد، اما پس از گذشت یک ساعت مجددا به پسرم مراجعه کرد و اینبار مدعی شد مقدار پنج کیلوگرم تریاک داخل خودرو بوده و پسرم باید این مواد را به او پس بدهد».