
با سیدعباس رفتیم داخل و به پیکر در تابوت پاپ فرانسیس ادای احترام کردیم. آقای وزیر ارشاد خیلی نماند، اما من، چون پاپ را از همان دوران کاردینالیاش در آرژانتین میشناختم، کمی بیشتر برای وداع با این دوست قدیمی وقت گذاشتم. بعد از آن هم آمدیم در میدان و در جایگاه ویژه مقامات جاگیر شدیم. چشمتان روز بد نبنید. به خودم آمدم دیدم من و سیدعباس به علاوه آقای مختاری، سفیر ایران در واتیکان در نقطهای افتادیم که پشت سرمان بایدن و همسرش ایستاده بودند و جلوتر از ما ترامپ نشسته بود.
فرارو - محسن صالحیخواه؛ جای شما خالی اول این هفته من و سیدعباس رفته بودیم واتیکان. من که آدم مهمی هستم و خیلی جاها میروم، سیدعباس هم به عنوان نماینده مسعود آمده بود برای ادای احترام به پیکر پاپ قبل از این که دفن شود. جلسه خوبی بود. راستش را بخواهید بیشتر از مراسم، واتیکان چشمم را گرفت. قشنگ است. یک میدان سنت پیترو آن وسط دارد که خیلی قشنگ صندلیهای ما مقامات را در آن چیده بودند. هر طرف را نگاه میکردی، مجسمهای و کلیسایی به هوا رفته بود. سقفها بلند، نقاشیها زیبا و خلاصه همه چیز فراهم بود برای این که بخواهی موبایل را در بیاوری و فیلم بگیری. اما بالاخره ما این را میدانیم که هر چیزی، آداب خود را دارد.
با سیدعباس رفتیم داخل و به پیکر در تابوت پاپ فرانسیس ادای احترام کردیم. آقای وزیر ارشاد خیلی نماند، اما من، چون پاپ را از همان دوران کاردینالیاش در آرژانتین میشناختم، کمی بیشتر برای وداع با این دوست قدیمی وقت گذاشتم. بعد از آن هم آمدیم در میدان و در جایگاه ویژه مقامات جاگیر شدیم. چشمتان روز بد نبنید. به خودم آمدم دیدم من و سیدعباس به علاوه آقای مختاری، سفیر ایران در واتیکان در نقطهای افتادیم که پشت سرمان بایدن و همسرش ایستاده بودند و جلوتر از ما ترامپ نشسته بود. شرایط سختی داشتیم. باید کلاس خودمان را حفظ میکردیم. سیدعباس که هیچی، سفیر هم هیچی، من، چون آدم مهمی بودم تمام دوربینها به من توجه میکردند که ببینند در آن شرایط و لحظات چه کار میکنم. بالاخره رئیسجمهور فعلی آمریکا جلوی من بود و سابقشان هم پشت سرم. در همین گیر و دار بودم و در افکارم برای خود شنا میکردم که یک هو دیدم آقای سفیر، گوشیاش را درآورده و دارد یک کارهایی میکند. اول توی دلم به او حق دادم. بالاخره واتیکان قشنگ است. آدم دوست دارد عکس و فیلم بگیرد. اصلا از ذهنم گذشت که آن لحظه خیلیها دارند این کار را میکنند. جایگاه مردم عادی از کاردینالها و ما آدمهای مهم فاصله داشت و نتوانستم ببینم آنها چه میکنند. اما این ور کنار ما، ندیدم کسی گوشی به دست مشغول فیلم و عکس گرفتن باشد. حداقل ترامپ و بایدن و مکرون و پرنس ویلیام و دیگران که داشتند فاتحه میفرستادند. اما بعضیها آن طرفتر داشتند فیلم میگرفتند. در همین حین چشمم به قیافه سیدعباس افتاد. نه راه پس داشت و نه راه پیش. از یک طرف میخواست حال سفیر را بگیرد و از طرف دیگر رویش نمیشد این کار را بکند.
القصه؛ این ماجرا گذشت. من در سوگ دوست عزیزم خورخه ماریو برگولیو یک دل سیر گریه کردم و سیدعباس صالحی هم ماموریتش را انجام داد و هر دو برگشتیم. سفیر، اما طبیعتاً همانجا ماند. شب بود که دیدم چند عکس و فیلم از ما در شبکههای اجتماعی پربازدید شده. اول من، وزیر و سفیر بین ترامپ و بایدن؛ دوم، بوسیدن همسر توسط بایدن پشت سر ما که متاسفانه سفیر حواسش نبود و تذکر لسانی نداد؛ و سوم هم فیلم و عکسی که او گرفت و احتمالاً میلیونها نفر آن را دیدند. میدانم که همه اینها تقصیر من است. اگر من به عنوان یک شخصیت بینالمللی آنجا نبودم، اصلاً دوربین سمت ما نمیآمد که بخواهد این صحنهها را بگیرد. اما بالاخره کاری بود که اتفاق افتاد و الان هم نمیشود زمان را به عقب برگرداند. فقط آن موقع توی حیاط واتیکان یادم رفت به سفیر بگویم، دیپلمات که نیستی، آداب دیپلماسی هم نمیدانی، تا حالا مجلس ختم هم نرفتی؟!