bato-adv
کد خبر: ۸۵۸۱۵۷
جدال در واشنگتن؛

جنگ با ایران گزینه نیست؛ تنها مسیر ترامپ، توافق است

جنگ با ایران گزینه نیست؛ تنها مسیر ترامپ، توافق است

با ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای میان ایالات متحده و ایران، اختلافات درون دولت آمریکا درباره راهبرد مذاکره آشکار شده است. در حالی‌که برخی تندرو‌ها گزینه نظامی را ساده و مؤثر می‌دانند، کارشناسان هشدار می‌دهند که حمله به ایران نه‌تنها پرهزینه و پیچیده است، بلکه موفقیت آن در توقف دائمی برنامه هسته‌ای بعید به‌نظر می‌رسد. بهترین گزینه همچنان دستیابی به توافق دیپلماتیک است، چرا که جنگ، راه‌حلی فاجعه‌بارتر از خود بحران خواهد بود.

تاریخ انتشار: ۲۲:۲۱ - ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۴

از مذاکره تا بمباران؛ کاخ سفید در کدام جبهه می‌ایستد؟فرارو – اسکات استرگاسیچ پژوهشگر و تحلیلگر حوزه سیاست خارجی اندیشکده دیفنس پریریتیس و سردبیر ارشد نشریه رئالیست ریویو

به گزارش فرارو به نقل از پایگاه تحلیلی هیل، در حالی‌که مذاکرات میان آمریکا و ایران بر سر آینده برنامه هسته‌ای تهران بار دیگر از سر گرفته شده، نشانه‌هایی از سردرگمی در موضع‌گیری دولت دونالد ترامپ نسبت به چارچوب توافق احتمالی بروز یافته است. استیو ویتکاف، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور در امور خاورمیانه، در روز‌های اخیر اظهاراتی متناقض درباره میزان سخت‌گیری آمریکا در این مذاکرات مطرح کرده است.

آیا تندرو‌ها در واشنگتن، توافق را دفن می‌کنند؟

استیو ویتکاف در گفت‌وگویی با شان هَنیتی، مجری شبکه فاکس نیوز که در تاریخ ۱۴ آوریل پخش شد، اعلام کرد که محدودسازی سطح غنی‌سازی اورانیوم ایران به ۳.۶۷ درصد، رقمی به‌مراتب پایین‌تر از آستانه ۹۰ درصدی موردنیاز برای تولید تسلیحات هسته‌ای از جمله گزینه‌های مطرح در دستور کار واشنگتن است. با این حال، تنها یک روز پس از این مصاحبه، او در پیامی در شبکه اجتماعی «ایکس»، لحنی به‌مراتب سخت‌گیرانه‌تر در پیش گرفت و نوشت: «ایران باید برنامه غنی‌سازی و تولید تسلیحات هسته‌ای خود را به‌طور کامل متوقف و برچیند.»

موضع نهایی‌ای که دولت ایالات متحده در قبال مذاکرات با ایران اتخاذ خواهد کرد، نقشی تعیین‌کننده در سرنوشت این گفت‌و‌گو‌ها ایفا می‌کند. در واشنگتن، طیفی از تندرو‌های سیاست خارجی، با بی‌صبری چشم‌انتظار شکست مذاکرات هستند و شکست احتمالی آن را نه تهدید، بلکه فرصتی برای پیشبرد گزینه‌های موردنظر خود می‌دانند. از نگاه این گروه، نیازی به دستیابی به توافق از مسیر دیپلماتیک وجود ندارد، چرا که به‌زعم آنان، راه‌حل جایگزینی برای مهار برنامه هسته‌ای ایران در دسترس است: «بمباران»

آن‌ها گزینه بمباران را هم ساده‌تر و هم کم‌هزینه‌تر تلقی می‌کنند. در همین راستا، لیندزی گراهام، سناتور جمهوری‌خواه از ایالت کارولینای جنوبی، در اظهارنظری در ماه ژانویه، احتمال موفقیت دیپلماسی را «یک در تریلیون» عنوان کرد؛ در حالی که از منظر او، احتمال اثربخشی اقدام نظامی علیه ایران «۹۰ درصد» است.

تام کاتن، سناتور جمهوری‌خواه از ایالت آرکانزاس، در اظهارنظری صریح، نگرانی‌ها درباره پیامد‌های یک درگیری نظامی با ایران را «هیستریک» توصیف کرد و تلاش‌ها برای هشدار نسبت به خطرات چنین گزینه‌ای را بی‌اهمیت جلوه داد. در همین حال، جان فترمن، سناتور دموکرات از ایالت پنسیلوانیا، نیز اعلام کرد که در صورت لزوم، از یک کمپین نظامی برای بمباران ایران حمایت خواهد کرد. نقطه اشتراک در این مواضع، اتکای هر دو جناح به این فرضیه است که اقدام نظامی علیه ایران می‌تواند به توقف برنامه هسته‌ای این کشور منجر شود و در عین حال، از منظر هزینه و پیامدها، قابل‌تحمل و اجرایی است.

توهم پیروزی سریع؛ ایران هدف آسانی نیست

تصور اینکه ایالات متحده بتواند با اتکا به قدرت نظامی برتر خود به‌راحتی کشوری مانند ایران را که در رده کشور‌های دارای توان نظامی متوسط قرار می‌گیرد، در هم بشکند، در نگاه نخست قابل‌درک و از برخی جنبه‌ها حتی موجه به‌نظر می‌رسد. با این حال، در عمل چنین ارزیابی‌ای واقع‌بینانه نیست. نیروی نظامی ایران اگرچه از لحاظ تجهیزات، به‌ویژه در حوزه نیروی هوایی با ضعف‌های جدی مواجه است و همچنان به هواپیما‌های آمریکایی متعلق به دوران جنگ سرد متکی است؛ اما این ضعف‌ها الزاماً به معنای شکست فوری و آسان در برابر یک قدرت بزرگ نظامی نیست.

با این حال، پیروزی‌ای که دونالد ترامپ در صورت درگیری نظامی با ایران به‌دنبال آن است، صرفاً در چارچوب دستاورد‌های عملیاتی تعریف نمی‌شود، بلکه ماهیتی راهبردی دارد. از نگاه او، موفقیت در میدان نبرد زمانی معنا خواهد داشت که به برچیده شدن کامل و دائمی برنامه هسته‌ای ایران بیانجامد؛ هدفی که تحقق آن، در صورت تداوم فعالیت‌های غنی‌سازی تهران، اصلی‌ترین شاخص پیروزی تلقی می‌شود. اما پرسش کلیدی این است: آیا چنین هدفی صرفاً از طریق حملات هوایی قابل دستیابی است؟ پاسخ محتمل، منفی است. اجرای چنین مأموریتی با اتکا به عملیات هوایی، نه تنها از منظر فنی دشوار و پرهزینه است، بلکه موفقیت آن به عوامل متعددی وابسته است که کنترل همه آنها در اختیار واشنگتن نیست. نکته حائز اهمیت آن است که بسیاری از تصمیم‌گیران آمریکایی ابعاد پیچیده و چندلایه این گزینه نظامی را به‌درستی درک نمی‌کنند.

برنامه هسته‌ای ایران مبتنی بر شبکه‌ای از تأسیسات است که در گستره‌ای وسیع، به وسعت بیش از ۱.۶ میلیون کیلومتر مربع در سراسر کشور پراکنده شده‌اند. در چنین شرایطی، هرگونه حمله مؤثر به این زیرساخت‌ها، نیازمند یک کارزار نظامی تمام‌عیار خواهد بود؛ چه از سوی ایالات متحده به‌تنهایی، چه در قالب عملیاتی مشترک با اسرائیل. این عملیات باید به‌صورت گسترده، شبانه‌روزی و در سطح ملی طراحی و اجرا شود؛ حملاتی که نه‌تنها تأسیسات هسته‌ای را هدف قرار می‌دهد، بلکه زیرساخت‌های کلیدی دفاعی و نظامی ایران از جمله سامانه‌های پدافند هوایی، شبکه‌های راداری، فرودگاه‌ها، مراکز فرماندهی و کنترل را نیز شامل می‌شود؛ اهدافی که هدف از انهدام آنها، تضعیف توان پاسخ‌گویی و بازدارندگی ایران است.

زیرزمین‌های مقاوم، آسمان‌های محافظت‌شده: آیا جنگ با ایران اصلاً ممکن است؟

علاوه بر گستردگی جغرافیایی، خود تأسیسات هسته‌ای ایران نیز از سطحی از استحکام و پیچیدگی فنی برخوردارند که عملیات خنثی‌سازی آنها را به امری به‌مراتب دشوارتر از آن‌چه در نگاه نخست به‌نظر می‌رسد، تبدیل می‌کند. در صدر این زیرساخت‌ها، مراکز غنی‌سازی زیرزمینی و مستحکم قرار دارند که به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند تا در برابر شدیدترین حملات مقاومت کنند. تحلیل‌ها نشان می‌دهد که برای از کار انداختن کامل حتی یکی از این مراکز، ممکن است چندین نوبت حمله دقیق و پیاپی نیاز باشد؛ حملاتی که هر یک نیازمند عبور از لایه‌های متراکم پدافند هوایی ایران خواهد بود.

حتی در صورتی که تأسیسات هسته‌ای ایران و سامانه‌های دفاعی اطراف آنها در یک عملیات نظامی به‌طور کامل از کار بیفتند، این به‌معنای پایان کار نخواهد بود. شواهد و ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که احتمال بازسازی سریع این زیرساخت‌ها از سوی ایران بسیار بالاست؛ به‌ویژه در شرایطی که تهران از تجربه‌های گذشته برای تقویت توان مهندسی معکوس خود بهره گرفته است. برای جلوگیری از چنین روندی، صرفاً یک حمله محدود و مقطعی کفایت نخواهد کرد. در این سناریو، حفظ فشار مستمر نظامی و اجرای یک کارزار هوایی طولانی‌مدت ضروری خواهد بود؛ کارزاری که در آن، هرگونه تلاش برای بازسازی یا احیای تأسیسات هسته‌ای باید بلافاصله شناسایی و هدف قرار گیرد.

ناپایداری و ماهیت فرسایشی یک کارزار هوایی بلندمدت، به‌طور طبیعی برخی از تحلیلگران و مقامات را به این جمع‌بندی می‌رساند که تنها راه حل قاطع برای توقف کامل برنامه هسته‌ای ایران، حضور زمینی ارتش ایالات متحده خواهد بود. اما چنین گزینه‌ای، با هر معیار راهبردی یا لجستیکی، اقدامی بسیار عظیم و پرهزینه محسوب می‌شود. ایران کشوری است با جمعیتی که تقریباً سه برابر عراقِ زمان اشغال در سال ۲۰۰۳ برآورد می‌شود. طبق محاسبات نهاد‌های نظامی، برای اشغال کامل خاک ایران، به نیرویی بالغ بر ۱.۶ میلیون سرباز نیاز است؛ رقمی که تقریباً سه برابر بالاترین تعداد نیرو‌های آمریکایی مستقر در اوج جنگ ویتنام به‌شمار می‌آید.

در چنین چارچوبی، حتی یک جنگ محدود با هدف مهار ظرفیت هسته‌ای ایران می‌تواند به‌سرعت به درگیری‌ای بدل شود که به‌مراتب پیچیده‌تر، عمیق‌تر و پرهزینه‌تر از تجربه آمریکا در عراق باشد و در نهایت، واشنگتن را درگیر باتلاقی کند که هیچ پیروزی روشنی در افق آن دیده نمی‌شود.

با این حال، دونالد ترامپ و اعضای کابینه‌اش باید به‌روشنی درک کنند که توسل به گزینه نظامی علیه ایران، می‌تواند پیامد‌هایی به‌مراتب فاجعه‌بارتر از آن‌چه تصور می‌شود، به‌دنبال داشته باشد. هرچند دستیابی به توافق، مطلوب‌ترین مسیر برای مهار بحران به‌شمار می‌آید، اما حتی تداوم وضعیت مبهم و شکننده فعلی نیز نسبت به آغاز یک جنگ گسترده در منطقه خلیج فارس، گزینه‌ای به‌مراتب کم‌هزینه‌تر و واقع‌بینانه‌تر است. در شرایطی که منطقه با ناپایداری‌های فزاینده و تلاقی منافع قدرت‌های بزرگ مواجه است، وارد ساختن ایالات متحده به درگیری نظامی تمام‌عیار با ایران، ریسک‌هایی را در بر دارد که می‌تواند نه‌تنها ثبات منطقه‌ای، بلکه امنیت داخلی آمریکا را نیز با چالش مواجه سازد.

bato-adv
پرطرفدارترین عناوین