bato-adv
کد خبر: ۸۵۷۶۰۰

تیتراژ «پایتخت ۷» چطور خلق شد؟

تیتراژ «پایتخت ۷» چطور خلق شد؟

«همان طور که اطلاع دارید من در رشته هنر‌های تجسمی در دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران درس خوانده‌ام؛ در واقع رشته تخصصی من نقاشی و گرافیک بود و بعد از عالم هنر‌های تجسمی بود که به سمت سینما و کارگردانی حرکت کردم و آموخته‌های دانشگاهی‌ام از اساتید دانشگاه در رنگ، نور، پرسپکتیو، کمپوزیسیون، نقاط طلایی و معنای هر کدام از اینها را اکثراً ناخودآگاه و گاهی هم آگاهانه به دنیای نمایش و تصویرسازی تزریق کردم. به همین دلیل اوایل ورودم به سریال‌سازی، برخی به من می‌گفتند که قاب‌بندی‌های کار‌های شما با قاب‌بندی بقیه آثار تلویزیونی متفاوت است.»

تاریخ انتشار: ۱۵:۲۲ - ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۴

سیروس مقدم با اشاره به استفاده از نقاشی‌هایش در تیتراژ «پایتخت ۷» عنوان کرد این نقاشی‌ها در برخی از سکانس‌های مهم به کمکشان آمد و به گروه کمک کرد تا بتوانند این صحنه‌ها را بهتر تجسم کنند. 

به گزارش مهر، در یکی دو دهه اخیر شاهد برگزاری نمایشگاه‌های هنری بسیاری توسط سلبریتی‌ها که عمدتاً از هنرمندان و فعالان رشته سینما و نمایش هستند، بودیم از کارگردان‌های مطرح گرفته تا بازیگران شناخته شده سینمای ایران و خیلی‌های دیگر که هر کدام به نوعی به برپایی نمایشگاه‌های تجسمی اقدام کردند؛ خیلی‌ها با تحصیلات و تجربیات مرتبط و آثار درخور و برخی نیز بدون تحصیلات و تجربه در هنرهای تجسمی با آثاری ضعیف. 

سیروس مقدم نیز از جمله کارگردان‌هایی بود که در روزهای پایانی سال ۱۴۰۲ اقدام به برگزاری نمایشگاه نقاشی با عنوان «شرجی» کرد و تابلوهای نقاشی و طراحی قدیمی و تازه خلق شده‌اش را به معرض نمایش گذاشت.

مقدم را با سریال پرمخاطب «پایتخت» می‌شناسیم و شاید مخاطبان اصلاً ندانند که تحصیلات او در دانشگاه، نقاشی بوده است! او فارغ‌التحصیل دانشکده هنرهای زیبا در رشته نقاشی است و با اساتیدی همچون مرتضی اسدی، جواد بختیاری و ایرج اسکندری هم‌کلاسی و شاگرد هانیبال الخاص نقاش دارای سبک بوده است. سیروس مقدم در دوران جوانی جزو نسلی از هنرمندان انقلابی بود که دانشجوی نقاشی دانشکده هنرهای زیبا بودند و با حمایت استاد محبوب‌شان هانیبال الخاص، تلاش کردند از مدیوم نقاشی به مثابه ابزاری انقلابی در جهت تغییر جهان و به عبارتی برای تسخیر دیوارهای شهر استفاده کنند. سیروس مقدم در طول حدود ۴ سال از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ جزو حلقه اصلی این گروه از هنرمندان بود. 

او در آثار نقاشی‌اش، از ساده‌ترین و البته تاثیرگذارترین ابزار برای بیان هنری یعنی طراحی استفاده می‌کند. وی پیش از این در گفتگویی درباره آثارش به خبرنگار مهر گفته بود: موضوع اصلی آثار من، انسان است و رنج و زحمت انسان را در محیط‌های مختلف روایت می‌کنم. اساساً سبک اکسپرسیونیست، هیجانات درونی هنرمند را نسبت به رویدادها، اتفاقات پیرامونش و انسان‌ها روایت می‌کند اما با تکنیک‌های فردی نقاش اجرا می‌شود. از طرف دیگر، چون انسان موضوع اصلی کارهای من است، فیگور نقشی اساسی ایفا می‌کند که به همین دلیل آثار نمایشگاه فیگوراتیو هستند که عامل ارتباط مخاطب با این جنس از نقاشی است و درک و فهم را آسان‌تر کرده و مخاطب می‌تواند ارتباطی انسانی برقرار کند. 

چهره سینمایی مقدم، از سال ۱۳۵۵ با دستیاری کارگردان و طراحی صحنه و لباس در مجموعه تلویزیونی «دایی جان ناپلئون» آغاز شد، همان‌جایی که خواهرش، سوسن مقدم نیز در آن مجموعه نقش «لیلی» دختر دایی جان را ایفا کرد. سیروس مقدم پسرخاله ناصر تقوایی کارگردان و نویسنده سینمای ایران است و پس از حضور در کنار پسرخاله‌اش زمانی که طعم کار سینما و تصویر را چشید، به نوعی نقاشی را رها و به سمت سینما سفر کرد.

 فعالیت مقدم در سینمای حرفه‌ای از سال ۱۳۶۶ با فیلم «ردپایی بر شن» به عنوان منشی صحنه آغاز شد. وی، فیلم‌های سینمایی «شیخ مفید» را سال ۱۳۷۴، «شکوه بازگشت» را در سال ۱۳۷۱ و «گرگ‌های گرسنه» را سال ۱۳۷۰ کارگردانی کرده است. اما، سیروس مقدم در طول ۲۳ سال (از سال ۱۳۷۶ تاکنون) ۳۳ سریال تلویزیونی ساخته است که مهمترین آن‌ها، «پایتخت» است که فصل هفتم آن در نوروز ۱۴۰۴ پخش شد.

وقتی تیتراژ اولین قسمت سریال «پایتخت ۷» پخش شد، تیتراژ متفاوت سریال جلب توجه می‌کرد. به نظر می‌رسید سیروس مقدم با توجه به سبقه هنری خود در عرصه نقاشی، این بار نخواسته از هنر سال‌های جوانی‌اش، دوری کند و همت کرده و آثار نقاشی استوری‌برد گونه‌اش از سکانس‌های «پایتخت ۷» را روی کاغذ آورده است تا در این عرصه نیز به مخاطبان مردمی، خودی نشان دهد چراکه تا پیش از این، مخاطبان خاص، نقاشی‌هایش را پیگیری می‌کردند. 

به همین بهانه از همان روزهای نخست پخش «پایتخت ۷» پیگیر شدیم تا گفتگویی درباره نقاشی‌های اکسپرسیونیستی تیتراژ سریال با او داشته باشیم که چند قسمت مانده به پایان سریال، این گفتگو میسر شد که در ادامه آن را می‌خوانید. 

* آقای مقدم سبک اکسپرسیونیست که آثار شما نیز عمدتاً حول این سبک قرار می‌گیرند، بیانگر هیجانات درونی شما نسبت به وقایع است اما برخی تکنیک‌ها و نکات متفاوت در نقاشی‌های جدید شما که در تیتراژ «پایتخت ۷» نیز به کار گرفته شده بود، دیده می‌شود که شاید برجسته‌ترین تفاوت آن‌ها، فیگورهای قوی از کاراکترهای پایتخت است. لطفاً کمی درباره نقاشی‌های جدیدتان که اولین بار ما و مخاطبان در تیتراژ سریال «پایتخت» دیدیم، صحبت کنید و توضیح دهید این فیگورهای متفاوت از کجا نشأت گرفته شده است؟ آیا این نقاشی‌های جدید، همان دکوپاژهای ذهنی شما بوده که در قالب استوری‌برد خلق شده یا ابتدا فیلمبرداری سکانس‌ها به پایان رسیده و سپس نقاشی‌ها را ترسیم کرده‌اید؟ 

سیروس مقدم: همان طور که اطلاع دارید من در رشته هنرهای تجسمی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درس خوانده‌ام؛ در واقع رشته تخصصی من نقاشی و گرافیک بود و بعد از عالم هنرهای تجسمی بود که به سمت سینما و کارگردانی حرکت کردم و آموخته‌های دانشگاهی‌ام از اساتید دانشگاه در رنگ، نور، پرسپکتیو، کمپوزیسیون، نقاط طلایی و معنای هر کدام از اینها را اکثراً ناخودآگاه و گاهی هم آگاهانه به دنیای نمایش و تصویرسازی تزریق کردم. به همین دلیل اوایل ورودم به سریال‌سازی، برخی به من می‌گفتند که قاب‌بندی‌های کارهای شما با قاب‌بندی بقیه آثار تلویزیونی متفاوت است. غافل از اینکه این فضاسازی‌های متفاوت و پیدا کردن زوایای مختلفی که شاید هر کارگردانی به آن‌ها توجه نکند، نشأت گرفته از همان آموخته‌های هنری من در دانشکده هنرهای زیبا بود که در قالب تصویر نمایان شده بود.

بازگشت مجدد سیروس مقدم به نقاشی؛ تیتراژ «پایتخت ۷» چطور خلق شد؟

نقاشی از سکانس گراز و خانه فهیمه که هر دو نقاشی قبل از آغاز فیلمبرداری ترسیم شدند

از همان اوایل کار کارگردانی‌ام، تصورات ذهنی‌ام درباره سکانس‌ها، کاراکترها، فضاسازی‌ها و قاب‌ها و هر آنچه را که در حین فیلمبرداری برای ثبت کردن لازم بود، کنار دفتر دکوپاژم نقاشی می‌کردم

من از همان اوایل کار کارگردانی‌ام، تصورات ذهنی‌ام درباره سکانس‌ها، کاراکترها، فضاسازی‌ها و قاب‌ها و هر آنچه را که در حین فیلمبرداری برای ثبت کردن لازم بود، کنار دفتر دکوپاژم نقاشی می‌کردم و به طراح صحنه، لباس و گریم ارائه می‌دادم. برای مثال تابلویی را با مشخصاتی که در ذهن داشتم، می‌خواستم روی دیوار باشد که به طراح صحنه می‌دادم تا تامین کند. این تجربه ناخودآگاه همراه من بوده و هنوز هم هست. 

استاد راهنمایی که من پروژه دیپلمم را با او تمام کردم، مرحوم هانیبال الخاص بود. من چندین سال هنرآموز و دانشجوی ایشان بودم و همان‌طور که از آثار هانیبال الخاص به چشم می‌آید، او به نقاشی‌های دیواری مکزیک و نقاشانی چون دیه‌گو ریورا، خوزه کلمنته اوروزکو و دیوید آلفارو سی‌که‌ایروس علاقه داشت و جنس کارهایی که می‌کرد، تابلوهایی با قطع‌های بزرگ و همان رنگ و لعاب بود. 

در مجموعه هنرجویانی که داشت و من هم یکی از آن‌ها بودم، به این سبک علاقه‌مند شدیم. من خودم در قدیم به سبک نقاشی‌های فرانسیسکو گویا علاقه داشتم، چون نوعی هیجان درونی داشت که از واقعیت‌گرایی محض یک قدم جلوتر بود؛ در واقع مخاطب، می‌توانست در نقاشی‌های گویا، موضوعات و آدم‌ها را ببیند ولی از طریق خط و سایه و نقاطی که روی تصویر می‌آمد، فیگور و چهره ابعاد جدیدی پیدا می‌کرد که شکل رئال و در ابعاد واقعی و ناتورالیستی‌اش وجود نداشت؛ این سبک را چون بسیار علاقه‌مند شدم به تدریج نقاشی‌های من هم در قالب همین سبک رفت و به آن مسلط شدم. 

در پاسخ به بخش دوم پرسش، باید بگویم طبیعتاً وقتی دکوپاژهایی برای فیلم‌هایم داشتم، در کنارش نقاشی و طراحی‌هایی می‌کردم که در همین سبک و سیاق بودند تا زمانی که به «پایتخت» رسیدم. سال گذشته، نمایشگاهی از نقاشی‌های متأخر و جدیدم که در دوران کرونا پس از فصل ششم سریال «پایتخت» ترسیم کرده بودم، برگزار کردم که استقبال خوبی از آن شد. 

دوستان برگزارکننده نمایشگاه به من گفتند «حالا که نقاشی می‌کنی، چرا فضاهای ذهنی خودت را از سکانس‌ها به تصویر نمی‌کشی؟» و من گفتم که این کار را می‌کنم. اما مجدد گفتند «آن چیزی که کنار برگه‌های دکوپاژ می‌کشی، کافی نیست. بهتر است این کار را به شکل جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر انجام بدهی.» من هم بعد از اظهارات آن‌ها، به فکر فرو رفتم و به همین دلیل برای فیلمبرداری فصل هفتم «پایتخت» که عازم مازندران و شیرگاه شدیم، با تجهیزات کامل رفتم و کنار کار هر روزم، یک آتلیه برای خودم فراهم کردم تا بتوانم چند ساعت در روز را به طراحی و نقاشی اختصاص بدهم. فیلمبرداری که تمام می‌شد، کمی استراحت می‌کردم و دکوپاژ سکانس‌های بعدی را انجام می‌دادم اما چندین ساعت روی نقاشی و طراحی متمرکز می‌شدم.

این نقاشی‌ها استوری برد هم حساب می‌شوند که در قالب سبک اکسپرسیونیسم احساسی خلق شدند. مثلاً در صحنه ورود خرس، تمامی این لحظات با همفکری محسن تنابنده و مسئول ویژوال، طراح صحنه و فیلمبردار، به شکل استوری بورد خلق شد و به همه تیم‌ها و بعدتر به تدوین کمک کرد تا این صحنه را بهتر بازآفرینی کنند. 

فیلمنامه «پایتخت ۷» نقطه عطف‌های مهمی داشت و آن نقاط عطف، در واقع مبدأ حرکت من و الهام‌بخش طراحی‌ها و نقاشی‌های من شدند و شاخ و برگ پیدا می‌کرد

فیلمنامه «پایتخت ۷» نقطه عطف‌های مهمی داشت و آن نقاط عطف، در واقع مبدأ حرکت و الهام‌بخش طراحی‌ها و نقاشی‌های من شدند و شاخ و برگ پیدا کردند؛ برخی از این نقاشی‌ها کاملاً زاییده ذهن من است و نسبت به چیزی که محسن تنابنده و آرش عباسی نوشته بودند، متفاوت بود و بخشی از آن‌ها، عین به عین حوادث فیلمنامه را تصویر کرده است.

برخی دیگر نیز قبل از عزیمت به سمت مازندران و در تهران ترسیم شده‌اند که با خودم فکر می‌کردم سکانس مدنظر، باید با چه حال و هوایی ضبط شود و بعداً که با محسن تنابنده صحبت می‌کردم، متوجه می‌شدم که چقدر فضای ذهنی او هم با من نزدیک است که نقاشی شده بود. این تعامل و همکاری مشترک نیز شکل گرفت و به کاری روتین برای من تبدیل شد، یعنی اگر شبی چند ساعت نقاشی نمی‌کردم، آن روز برایم کامل نمی‌شد. همه این نقاشی‌ها، در نهایت حدود ۱۰۰ اثر شدند که سکانس‌های مهم «پایتخت ۷» را شامل می‌شود. 

این طراحی و نقاشی‌های شبانه به من کمک می‌کرد تا تمام ایام فیلمبرداری در ۶ ماه کاری، همه ذهن و فکرم درگیر فیلمنامه محسن تنابنده و آرش عباسی باشد و این، دقت روی جزییات را جدی‌تر می‌کرد و مدام روز و شب ذهنم مشغول «پایتخت» بود. تصوری که من از کمپر و ماشین پرنده، از میان گفتگوهایم با محسن تنابنده و پیمان قانع شکل گرفت، طراحی سه بعدی و پرسپکتیو آن توسط پیمان انجام شد و طراحی‌های من بر اساس این هنرمندی پیمان شکل می‌گرفت. 

نکته جالب اینجاست که ما قرار بود اتوبوسی را داشته باشیم که تبدیل به کمپر شود؛ تاریخ نقاشی‌ها زیر آن‌ها دیده می‌شود که چندین ماه قبل از شروع فیلمبرداری است؛ تصوری که من از کمپر داشتم، همان چیزی بود که من در تهران طراحی کردم.

ماشین پرنده هم همین طور طراحی شد و می‌بینید که چقدر آن چیزی که در سریال دیدید، شبیه به آن‌هاست. اما نکته دیگر، آن چیزی است که در نقاشی‌ها متفاوت از سکانس‌های اصلی سریال دیده می‌شود چون قرار نبود همان کاری که عکاس پروژه می‌کند، من هم انجام دهم و نقاشی‌ها نیز عین به عین سکانس‌ها باشد، این نقاشی‌ها متفاوت خلق شدند و در واقع از زاویه ذهن خودم آن‌ها را پر و بال دادم و آدم‌ها و دغدغه‌هایشان را با رنگ‌های جدید نسبت به آنچه که در تصویر دیده‌اید، روی کاغذ آوردم. 

* آقای مقدم چطور شد که نقاشی‌های جدیدتان را در تیتراژ «پایتخت ۷» استفاده کردید؟ 

بعداً که نقاشی‌هایم در حال تکمیل شدن بودند، آقای تنابنده به من پیشنهاد کرد که تیتراژ «پایتخت ۷» را بر اساس نقاشی‌های من طراحی کنند تا کار جدیدتری انجام شود. عوامل تولید سریال «پایتخت» کارهای نو و جدید زیادی را انجام می‌دهند به همین دلیل وقتی صحبت از تیتراژ با نقاشی شد، این موضوع در رأس کار قرار گرفت و اینگونه تیتراژ فصل هفتم سریال «پایتخت» براساس نقاشی‌های من طراحی و پخش شد.

بازگشت مجدد سیروس مقدم به نقاشی؛ تیتراژ «پایتخت ۷» چطور خلق شد؟

نقاشی سیروس مقدم از سکانس گفتگوی ارسطو و رحمت در کمپر و خواب هما

یکی از مواردی که این نقاشی‌ها به درد سریال «پایتخت» خورد، در سکانس خرس بود؛ لحظه به لحظه ورود خرس، مواجهه و خروج خرس از اتوبوس، به شکل استوری‌بورد بود که با همفکری و نظارت محسن تنابنده، امیر ولی‌خانی، گروه صحنه، تدوین و مدیر فیلمبرداری ترسیم شد و به ما کمک کرد تا بتوانیم این صحنه را بهتر تجسم کنیم. 

* آیا شما روی چگونگی موشن نقاشی‌ها نیز نظر دادید؟ 

موشن‌های نقاشی‌های تیتراژ، بعد از پیشنهاد محسن تنابنده، جدی‌تر شد و محمدرضا آهی با علاقه‌مندی شخصی روی آن‌ها کار کرد و تبدیل به تیتراژ آخر سریال شد. 

موشن شدن نقاشی‌های تیتراژ همچنین سبب می‌شد مخاطبان، از نگاه جدیدی با کاراکترها مواجه شوند و نمی‌خواستم عیناً شبیه به صحنه‌های فیلم باشد. من دلم می‌خواست این نگاه جدید به کاراکترها و اتفاقات صحنه‌ای رخ دهد و طبیعتاً با تکنیکی انجام شد که به آن مسلط هستم. 

* آقای مقدم شما می‌دانید که ذهن اکثر آدم‌ها رئال و واقع‌گرا است و در مواجهه با سبک متفاوت و دور از واقعیت که شما آن‌ها را ترسیم کردید، ممکن است نوعی بازخورد منفی ایجاد کند؛ البته من نمی‌دانم شما چه واکنش‌هایی نسبت به تیتراژ جدید سریال «پایتخت» گرفتید اما در عین حال شما با علم به اینکه می‌دانید ذهن آدم‌ها و مخاطبان این سریال، ممکن است نسبت به این تصاویر واکنشی نه چندان خوشایند داشته باشند، چنین کاری انجام دادید؟ یا در اصل همان طور که بالاتر ذکر کردید تصمیم گرفتید کاری جدید انجام دهید که در این صورت، واکنش‌ها در این حیطه قابل اعتنا نیست، چون بازخورد نسبت به اصل سریال، این نظرات جسته و گریخته را پوشش می‌دهد. 

بازگشت مجدد سیروس مقدم به نقاشی؛ تیتراژ «پایتخت ۷» چطور خلق شد؟

نقاشی‌هایی از ماشین پرنده

من برایم مهم بود که تیتراژ اثرم، اینگونه و با استفاده از نقاشی‌هایم باشد و طبیعتاً خیلی بیشتر از بقیه، نگران نقاشی‌های تیتراژ بودم که آیا بازخورد خوبی خواهد داشت یا خیر اما تا به امروز کامنت منفی درباره تیتراژ «پایتخت ۷» نگرفته‌ام. البته برخی گفته‌اند که نقاشی‌های تیتراژ، قصه «پایتخت ۷» را لو می‌دهند و من در پاسخ به آن‌ها گفته‌ام قصه پایتخت، قصه‌ای نیست که در سینه کسی محفوظ بماند، چون از سه ماه قبل اتوبوس و کمپر ما در جاده دیده شد. 

اما گاهی، اگر چیزی درباره آینده بروز پیدا کند، اتفاقاً ایجاد تعلیق و هیجان در مخاطب می‌کند تا دنبالش برود و این خودش نوعی ایجاد کنجکاوی و تعلیق است و ابعاد منفی ندارد. به هر حال چون این نقاشی‌ها در تیتراژ تجربه جدیدی به همراه داشت، اتفاقاً به ناگهان فضای مجازی از نقاشی‌ها و انیمیشن‌های «پایتخت» پر شده است و مخاطبان ما متوجه شده‌اند که می‌توان از زاویه‌های دیگری نیز به سریال «پایتخت» نگاه کرد، پس تلاش کردند که با استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی، تصاویری از کاراکترهای سریال بسازند و این، یعنی ما به هدف‌مان رسیده‌ایم و استقبال شده است. 

یکی از مواردی که این نقاشی‌ها به درد سریال «پایتخت» خورد، در سکانس خرس بود؛ لحظه به لحظه ورود خرس، مواجهه و خروج خرس از اتوبوس، به شکل استوری‌بورد بود که با همفکری و نظارت محسن تنابنده، امیر ولی‌خانی، گروه صحنه، تدوین و مدیر فیلمبرداری ترسیم شد و به ما کمک کرد تا بتوانیم این صحنه را بهتر تجسم کنیماشکال دومی که به تیتراژ «پایتخت ۷» گرفته می‌شود، این است که چرا باید چیزی که در سریال دیده نمی‌شود، در تیتراژ آخر آن دیده شود؟ در واقع این اشکال را به تغییر فضاسازی‌های بین تیتراژ و متن سریال می‌گیرند؛ آن‌ها که این اشکال را به تیتراژ «پایتخت ۷» وارد می‌کنند، حق دارند چون ما عادت کرده‌ایم که به قول شما همه چیز را ناتورالیستی و رئالیستی ببینیم و اگر بخواهیم به این عادت وفادار بمانیم، به وجود آمدن سبک‌های جدید در نقاشی، بی‌معنی می‌شود و یعنی حتماً باید پیکاسو نیز به سبک ناتورالیست‌های قرن هجدهم نقاشی می‌کرد! 

وقتی همه چیز در حال پیشرفت است، آیا انسان‌ها در قرن‌های جدید، همچنان باید پدیده‌های اطراف‌شان را شبیه به آدم‌های قرن پانزدهم ببینند؟ اگر چنین باشد که کمی بی‌وفایی نسبت به هوش و سواد و شعور است. طبیعتاً چون این تیتراژ قدم اول به حساب می‌آید، کمی نیاز به زمان دارد، مثل فصل اول «پایتخت» که در ابتدا با مقاومت مواجه شد اما کم کم توجه اقشار مختلف جامعه را به خودش جلب کرد، چون در حال روایت زندگی انسانی از زاویه‌ای جدیدتر بود. این کار هم تجربه جدیدی برای من است اما این در حالی است که این تجربه من توسط بسیاری از هنرمندان نیز انجام شده است. این تجربه جدید باید هر چه جلوتر می‌رویم با نقاط قوت و ضعفش هم آشنا شویم. 

*چند نقاشی از سکانس‌ها و صحنه‌های «پایتخت ۷» ترسیم کردید و نقاشی‌ها با چه تکنیکی خلق شدند؟ آیا قرار است نمایشگاهی از این نقاشی‌ها برگزار کنید؟ 

بازگشت مجدد سیروس مقدم به نقاشی؛ تیتراژ «پایتخت ۷» چطور خلق شد؟

نقاشی آخرین سکانس در شیرگاه در آستانه سفر خانواده معمولی به تاجیکستان

من تا به امروز حدود ۹۰ نقاشی کشیده‌ام اما اضافه خواهد شد، چون یکسری اتودها و طراحی‌هایی دارم که در حد اسکیس باقی مانده‌اند اما بعد از فراغت از کار فشرده «پایتخت ۷» آن‌ها را تکمیل می‌کنم. تکنیک کارها نیز اغلب با مداد کنته رنگی، ماژیک رنگی، مداد رنگی، آبرنگ و پاستل است. 

تصمیم دارم پس از تکمیل شدن مجموعه نقاشی‌ها، در کنارش چندین اثر با تکنیک رنگ روغن روی بوم نیز ترسیم کنم تا بتوانم امسال نمایشگاهی از این آثار برگزار کنم. 

«پایتخت ۷» مدیران تلویزیون و مردم را غافلگیر کرد. نقاشی‌هایی که در تیتراژ این فصل از مجموعه «پایتخت» دیده شدند، سوالی را در ذهن مخاطبان سریال ایجاد کرده بود اما بعدا مخاطبان با این نقاشی‌ها ارتباط برقرار کردند و حالا دل‌شان برای آن‌ها تنگ می‌شود.

برچسب ها: سیروس مقدم نقاشی
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین