![۶ پرده از «حماقت» با دونالد ترامپ! ۶ پرده از «حماقت» با دونالد ترامپ!](https://cdn.fararu.com/files/fa/news/1403/11/19/2431570_972.png)
دونالد ترامپ در اظهارات اخیر خود درباره غزه، با وجود اعتراف به وخامت اوضاع، همچنان از سیاستهایی حمایت میکند که به نابودی این منطقه انجامیدهاند. او ضمن همسویی کامل با اسرائیل، ایدههایی همچون تصرف غزه توسط آمریکا و انتقال اجباری فلسطینیها را مطرح کرده که فاقد مبنای واقعی است. این سیاستها که یادآور دیدگاههای امپریالیستی اوست، آمریکا را بیش از پیش درگیر بحران خاورمیانه و پیامدهای خطرناک آن میکند.
فرارو- پل پیلار عضو سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و پژوهشگر ارشد غیرمقیم مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جرج تاون.
به گزارش فرارو به نقل از نشریه ریسپانسیبل استیتکرفت، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در تازهترین اظهاراتش درباره وضعیت غزه و مردم آن، رفتاری را نشان داده که یادآور توصیف معروف آبراهام لینکلن از فردی دورو است: کسی که والدینش را میکشد و بعد برای یتیم شدن خود طلب بخشش میکند.
دونالد ترامپ از یک سو به درستی میگوید که زندگی مردم غزه جهنمی است، اما از سوی دیگر، از سیاستهایی حمایت میکند که خود باعث ایجاد این وضعیت شدهاند. او به راحتی تأیید میکند که آمریکا در تخریب غزه با اسرائیل همکاری میکند، حتی تسلیحات بیشتری برای این کار فراهم میآورد، اما در عین حال وانمود میکند که نسبت به رنج بازماندگان این منطقه احساس همدردی دارد.
این دورویی، تنها بر زشتی آنچه که پیش از این هم اخلاقاً غیرقابل توجیه بود، میافزاید. در حالی که بحث درباره اینکه آیا اسرائیل مرتکب نسلکشی شده یا نه در پیچیدگیهای لفظی گرفتار شده، هیچ تردیدی وجود ندارد که اسرائیل در حال پاکسازی قومی فلسطینیهاست. اظهارات و اقدامات مقامات ارشد اسرائیلی به روشنی نشان میدهد که سیاست این کشور بر حذف فلسطینیها از سرزمینهایشان متمرکز شده است.
ایالات متحده زمانی مخالف پاکسازی قومی بود. در جنگهای دهه ۱۹۹۰، پس از فروپاشی یوگسلاوی، واشنگتن هرچند با تأخیری اولیه، صریحاً با پاکسازی قومی مسلمانان بوسنیایی توسط صربها مخالفت کرد و حتی رهبری مداخلهای نظامی را بر عهده گرفت که به پایان دادن به آن کارزار خونین منجر شد. اما امروز، ایالات متحده نه تنها از پاکسازی قومی اسرائیل حمایت میکند، بلکه عملاً در آن شریک است.
بیتوجهی اخلاقی واشنگتن به سرنوشت فلسطینیها، پیامدهای منفی قابلتوجهی برای ایالات متحده دارد. این رویکرد، آمریکا را ناخواسته به سیاستهای اسرائیل گره میزند و توانایی آن در جلب همکاری کشورهای عربی را تضعیف میکند. همچنین، زمینه را برای افزایش تهدیدهای امنیتی از سوی گروههای افراطی که منافع آمریکا را هدف قرار میدهند، فراهم میسازد.
این پیامدها ریشه در سیاست دیرینه واشنگتن در نادیدهگرفتن سرکوب فلسطینیها دارد، اما حذف اجباری آنان از سرزمینشان، این احساسات منفی را تشدید کرده و هزینههای بیشتری برای آمریکا به همراه دارد. چنین اقداماتی، خاطره تلخ «نکبت» در ۱۹۴۸ را زنده میکند؛ زمانی که همزمان با تأسیس اسرائیل، صدها هزار فلسطینی از خانههایشان رانده شدند.
دونالد ترامپ مدعی است که فلسطینیها به خروج از سرزمین خود «راضی» خواهند شد و کشورهای عربی نیز آنان را خواهند پذیرفت، اما این ادعاها فاقد هرگونه مبنای واقعی است. تعلق عمیق فلسطینیها به سرزمینشان، حتی در سختترین شرایط، بهوضوح در عزم آوارگان داخلی مشهود است. بسیاری از خانوادههای فلسطینی، با وجود آگاهی از ویرانی خانههایشان، در شرایط آتشبس کنونی مصمم به بازگشت به شمال غزه هستند.
ادعای آمادگی کشورهای عربی برای پذیرش فلسطینیها نیز بیاساس است. تنها ماه گذشته، وقتی ترامپ پیشنهاد انتقال فلسطینیها به مصر یا اردن را مطرح کرد، هر دو کشور این ایده را قاطعانه رد کردند. مخالفت آنها نهتنها ناشی از نگرانیهای امنیتی و ملاحظات داخلی بود، بلکه بر رد بیعدالتی آشکاری که بر فلسطینیها تحمیل میشود نیز تأکید داشت.
برای اردن، ورود موج جدیدی از فلسطینیها تهدیدی وجودی محسوب میشود. چنین جابهجاییای میتواند توازن داخلی شکننده این کشور را که جمعیت قابلتوجهی از فلسطینیها بسیاری از آنها پناهندگان نکبت ۱۹۴۸—تحت حکومت یک رژیم بادیهنشین در آن زندگی میکنند، برهم بزند. این اقدام همچنین توافقاتی را که اردن هنگام امضای پیمان صلح ۱۹۹۴ با اسرائیل به آن امید داشت، نقض میکند و خطر فروپاشی رژیمی را در پی دارد که واشنگتن آن را شریکی قابلاعتماد در منطقهای حساس میداند.
دونالد ترامپ مدعی شده که میتوان برای فلسطینیهایی که بهاجبار از خانههایشان رانده شدهاند «مکانهای بسیار خوبی» ساخت. اما لحن سخنان او نشان میداد که مسئله را همچون جابهجایی از یک آپارتمان قدیمی در کوئینز به یک مجتمع لوکس در منهتن میبیند. آنچه در این اظهارات کاملاً غایب بود، درک حس تعلق و ریشههای عمیق فلسطینیان است؛ مردمی که خانوادههایشان قرنها در این سرزمین زندگی کردهاند.
حدود شش میلیون فلسطینی، که بیشتر آنها در نتیجه جنگهای گذشته اسرائیل آواره شدهاند، امروز در کشورهای عربی زندگی میکنند. شرایط زندگی بسیاری از آنها به هیچ وجه «خیلی خوب» نیست. بیشترشان در اردوگاههای پناهندگان سکونت دارند؛ اردوگاههایی که نام و ماهیتشان خود بیانگر دشواریها و مشقتهای تحمیلشده بر آنان است. با وجود گذشت دههها از نکبت ۱۹۴۸، هویت فلسطینی و تلخی تجربه آوارگی همچنان در میان این جامعه زنده و پایدار باقی مانده است.
فاجعههایی مانند کشتار فلسطینیها در اردوگاههای صبرا و شتیلا به دست میلیشیای مورد حمایت اسرائیل در جریان تهاجم ۱۹۸۲ به لبنان، نشان میدهد که حتی انتقال به کشورهای همسایه نیز امنیت کاملی در برابر تجاوزات اسرائیل فراهم نمیکند. این خاطرات تلخ احتمالاً برای فلسطینیهای نوار غزه نیز زنده است؛ کسانی که در سال گذشته خانههای خود را از دست دادهاند و حتی در مناطق اعلامشده «امن» نیز از حملات جدید در امان نبودهاند.
هرچند ایدههای ترامپ درباره پاکسازی قومی فلسطینیها ممکن است غیرواقعی به نظر برسد، اما این دیدگاهها بخش جداییناپذیری از سیاست دولت او در قبال مناقشه اسرائیل و فلسطین است. ترامپ بارها این ایدهها را مطرح کرده و رویکردش کاملاً با سیاستهای دوره نخست ریاستجمهوریاش که همراستا با مواضع دولت اسرائیل بود، هماهنگ است. ازاینرو، پیامدهای منفی چنین پاکسازی قومی باید در مرکز بحثهای آینده سیاستگذاری قرار گیرد.
یکی دیگر از اظهارات تعجببرانگیز ترامپ پس از دیدارش با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، پیشنهاد او مبنی بر اینکه ایالات متحده نوار غزه را «تحت کنترل خود بگیرد»، بود. حتی برخی از جمهوریخواهان کنگره که تاکنون تقریباً از تمامی اقدامات ترامپ حمایت کرده یا دستکم مخالفتی نشان ندادهاند، نسبت به این پیشنهاد ابراز تردید کردهاند. این نکته باید توجه ترامپ را جلب کند، بهویژه با توجه به اینکه چنین اقدامی بهطور کامل با وعده اعلامشده او مبنی بر کاهش هزینهها و تعهدات ایالات متحده در خارج از کشور بهویژه تعهداتی که میتوانند به آغاز یک جنگ جدید بیانجامند در تضاد است.
این اظهارنظر در مورد تصرف غزه هنوز بهعنوان یک سیاست رسمی از سوی دولت ترامپ اعلام نشده است، اما اگر به واقعیت تبدیل شود، عواقب فاجعهباری خواهد داشت. چنین اقدامی نه تنها بار سنگین بازسازی را بر دوش ایالات متحده خواهد گذاشت، بلکه نیازمند یک عملیات ضدشورشی پرهزینه در منطقهای پیچیده است؛ جایی که حماس همچنان قدرت و نفوذ دارد. از بسیاری جهات، چنین عملیاتی حتی از جنگ عراق دشوارتر خواهد بود، چرا که ایالات متحده نمیتواند خود را بهعنوان نیروی آزادکننده معرفی کند. برعکس، این کشور در کنار یک نیروی سرکوبگر ظاهر خواهد شد.
برخی معتقدند که این اظهارات صرفاً یک تاکتیک چانهزنی است تا از طریق تحت فشار قرار دادن حماس و عربستان سعودی، آنها با دستیابی به توافقی معتدلتر در مورد آینده غزه موافقت کنند. این موضع همچنین میتواند بهانهای برای اسرائیل فراهم کند تا آتشبس کنونی را تمدید کند. ممکن است این تحلیل درست باشد، اما چنین فرضی به ترامپ اعتباری بیش از حد در زمینه استراتژی میدهد؛ چیزی که او تاکنون از خود نشان نداده است. احتمال بیشتر این است که این سخنان، صرفاً بازتابی از تمرکز ترامپ بر ایدهای باشد که به نظرش جذاب میرسد و شاید صرفاً بر اساس آخرین چیزی که شنیده یا از لحاظ سیاسی مفید تلقی کرده، مطرح شده باشد.
نگاه ترامپ به غزه یادآور دیدگاهی است که جرد کوشنر، نزدیک به یک سال پیش مطرح کرده بود. در آن دیدگاه، کوشنر از توسعه «املاک ارزشمند ساحلی» در غزه سخن گفت، مشروط بر اینکه ساکنان پیش از آن از آنجا اخراج شوند. ترامپ با پیشینه سرمایهگذاری در املاک و علاقهاش به این نوع پروژهها، به این ایدهها تمایل نشان میدهد. پیشنهاد تصرف غزه توسط ایالات متحده نیز با دیدگاههای امپریالیستی او که پیشتر در موضوعات دیگری مانند گرینلند و کانال پاناما هم بیان کرده بود همخوانی دارد.
این نکته که این اظهارنظر در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک پس از دیدار با نتانیاهو مطرح شد، خود معنادار است. برخی انتظار داشتند که این دیدار با تنش و اختلاف همراه باشد و شاید در پشت درهای بسته چنین بوده است، اما در مسائل مربوط به اسرائیل و فلسطین، غریزه ترامپ همیشه بر هماهنگی کامل با اسرائیل دلالت دارد. نتانیاهو که در این کنفرانس مطبوعاتی بهطور گستردهای از ترامپ تمجید کرد، نشان داد که دستکم در ظاهر، این دیدار برای هر دو طرف موفقیتآمیز بوده است.
در حالی که ترامپ بهطور رسمی شعار «اول آمریکا» را مطرح کرده است، در سیاستهای او در خاورمیانه، این شعار بیشتر به «اول اسرائیل» تعبیر میشود. به بیان دقیقتر، سیاست او در قبال اسرائیل و فلسطین کاملاً مطابق با خواستههای دولت اسرائیل است. این سیاستها حتی زمانی که با صلح و امنیت بلندمدت اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه در تضاد هستند، همچنان در اولویت قرار دارند.