نوروز سال ۱۳۶۱ و ماههای قبل از آن در سال ۱۳۶۰ روزهایی بود که جبهههای نبرد برای ایران در شرایطی عالی به سر میبردند؛ نیروهای ایرانی روی دور پیروزی بودند؛ مهرماه ۱۳۶۰ با عملیات ثامنالائمه حصر آبادان را شکستند؛ آذر ماه ۱۳۶۰ هم با عملیات طریقالقدس توانستند بیش از ۶۵۰ کیلومتر مربع از سرزمینهای اشغالی از جمله شهر بستان را آزاد کنند.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فرماندهان نظامی و سیاسی جنگ برای هتتریک پیروزیها نوروز ۱۳۶۱ را مناسب دیدند؛ عملیاتی به نام «فتح المبین» هدف از انجام این عملیات آزادسازی اراضی اشغال شده ایران توسط عراق بود که نیروهای ایرانی در این عملیات آزادی سرزمینهای شمال خوزستان و غرب کرخه را در نظر داشتند. این سومین عملیات گسترده ایرانیان بود تا خاک خود را از لوث وجود دشمن عراقی پاک کنند. این عملیات ایمنسازی شوش، دزفول و اندیمشک برابر حملات آتی دشمنان را هم در نظر گرفته بود.
از این رو از اواسط پاییز که طرحریزی این عملیات آغاز شده بود، اقدامات اطلاعاتی لازم برای شناسایی مناطق توسط بومیان و ساکنان محلی جریان داشت. طراحان و برنامهریزهای عملیات سه منبع دیگر نیز برای کسب اطلاعات از منطقه داشتند؛ عکسهای هوایی، شنود مکالمات نیروهای عراقی و بازجویی از اسرایی که در جریان طریقالقدس در اختیار ایرانیان قرار گرفته بودند.
اما از آن سو نیروهای عراق نیز بیکار ننشسته بودند. آنها نیز با هر ابزاری که داشتند اقدام به شناسایی میکردند و تا حدودی در جریان عملیات آتی ایران قرار گرفته بودند. حمله عراق در بهمن ماه ۱۳۶۰ به منطقه چذابه یکی از نشانههای هوشیاری آنها نسبت به عملیات جدید ایران بود؛ عملیاتی که قرار بود کربلای ۲ نامیده شود که شب عملیات نامش تغییر کرد و شد «فتح المبین».
عراق با طرح و اجرای یک عملیات آفندی یا تهاجمی به تنگه چذابه در تاریخ ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۰، پیشگیری یا تاخیر در اجرای عملیات سراسری و بزرگ ایران را پیگیری میکرد. در این عملیات آتش سنگینی بر منطقه کوچک تنگه چذابه ریخته شد و پس از کم شدن آتش، یگان زرهی عراق به سمت شهر تازه آزاد شده بستان روانه شد؛ البته که با سرعتی آهسته و چنان که تمایلی به پیشروی نیست.
با رصد وضعیت، فرماندهان ایران کم کم به این نتیجه رسیدند که قصد عراق پیشروی نیست و اخلال و تاخیر انداختن در عملیات آینده است. سردار غلامعلی رشید درباره حمله عراق در آن برهه زمانی گفته ما نسبت به اهداف دشمن ابهام داشتیم؛ زیرا عراقیها در عین حالی که حملات سنگینی را انجام میدادند، ولی کلا به سمت بستان پیشروی نمیکردند. در این شرایط فرماندهی کل سپاه طی تحلیل اظهار داشت هدف دشمن تاخیر در عملیات بعدی است و باید سریعا منطقه عملیات را فعال کنیم.
ارتش و سپاه برای این عملیات اختلاف نظر داشتند؛ سپاه معتقد بود که باید از چهار محور «عین خوش»، «پل نادری»، «شوش» و «رقابیه» به صورت همزمان حمله آغاز شود؛ اما ارتش که نگاهی کلاسیک داشت، تاکید داشت که به علت محدودیت در نیروی انسانی، باید از دو محور عمل شود. نهایتا با توافق محسن رضایی و علی صیاد شیرازی بنا بر این شد که از همان چهار محور اقدام شود. مشکل نیروی انسانی هم با توجه به روحیه بالایی که ناشی از دو عملیات پیروزمندانه در جامعه جاری بود محل نگرانی نبود و بنا به روایتها، تا سه برابر مورد نیاز راهی جبههها شدند.
قرار بود روز نخست تعطیلات نوروز ۱۳۶۱ عملیات فتح المبین آغاز شود؛ اما عراق که از ماجرا بو برده بود یا بنا به روایتهایی در جریان قرار گرفته بود دو روز پایان سال از دو محور به مواضع ایران حمله کرد؛ ۲۸ اسفند ماه عراق باز هم به سمت سرزمین ایران از دو محور شوش و تنگه رقابیه هجوم آورد؛ این دو محور از جمله محورهایی بودند که بنا بود ایران از طریق آنها برای آزادی سرزمینهای اشغالیاش اقدام کند. در واقع به جای اینکه عراق از سوی نیروهای ایرانی غافلگیر شود، این ایرانیها بودند که با حمله عراقیها غافلگیر شدند. فردای آن روز یعنی بیست و نهم اسفند ماه نیز ارتش عراق از بامداد باز هم دست به حمله زد و تا عصر هنگام همچنان تاخت و تاز میکرد. از سوی دیگر دو قرارگاه از چهار قرارگاه نیروهای رزمی ایران با جنگنده بمبافکنهای دشمن عراقی بمباران شد که تلفات چشمگیری بر جا گذاشت.
علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش در این باره گفته به جای آنکه ما عملیات را شروع کنیم چند روز قبل از آغاز عملیات دشمن شروع کرد. فشار عجیبی به نیروهای ما آورد. این فشار برای ما غیر قابل تحمل بود؛ چون پشت نیروهای ما آب بود؛ رودخانه کرخه. او اضافه میکند تا آمدیم بجنبیم دشمن از محور دوم عملیات را شروع کرد عراق در محور رقابیه دو تا چهار کیلومتر پیشروی کرد و خود به خود محور به هم خورد شاید دشمن، یکی دو روز بیشتر وقت نمیخواست تا دو محور را به هم متصل کند. معلوم بود دارد حساب شده کار میکند و میخواهد ما را به موضع انفعال بکشاند و ابتکار عمل را بگیرد.
بیشتر حالمان گرفته شد. بدبختانه با طرحی که مصوبه همه ما بود از چهار محوری که میخواستیم حمله کنیم، فقط دو محور باقی ماند. این دو محور هم به هیچ ترتیب با محاسبات و برآوردهای عملیاتی و معیارهای تخصصی نمیخورد. دو محوری که طرف شرق بود دو محور باقی مانده یکی از طرف عین خوش بود و یکی هم طرفی که ارتفاعات جلوی آن را گرفته و دشمن فکر میکرد همان ارتفاعات برای پدافند کافی است و خودش را محکم میدانست.
با این حملات غافلگیرکننده عراق سازمان رزم دو محور که دو قرارگاه را هم شامل میشد از هم پاشیده شد؛ فرماندهان را شک و تردید فرا گرفت؛ نمیدانستند با این وضعیت حملات پیشدستانه عراق، طبق برنامه عمل کنند یا عملیات را به تعویق بیندازند؛ آنها دو به شک مانده بودند و فضا به تعبیری معلق بود.
بابت همین شک و تردید بود که فرماندهان تصمیم گرفتند تا به سراغ امام بروند و از او کسب تکلیف کنند. بنا شد تا محسن رضایی به جماران برود و با امام ملاقاتی داشته باشد. وقت هم به شدت تنگ بود؛ هر دقیقه میتوانست تاثیر گذار باشد. از همین رو تصمیم بر آن شد تا محسن رضایی توسط یک هواپیمای جنگنده به تهران برده شود؛ بدین صورت که یک خلبان در کابین جلو و فرمانده کل سپاه هم در کابین عقب.
به همین ترتیب رضایی به تهران منتقل شد؛ دیداری با امام کرد؛ رضایی رفته بود که از رهبر فقید انقلاب نه مشورت که کسب تکلیف کند؛ اما امام واگذار کرده بود به فرماندهان که هر چه صلاح میدانند انجام بدهند. محسن رضایی اصرار میکند که امام برای انجام عملیات استخاره کند که بنیانگذار انقلاب نیز امتناع میکند و میگوید بروید کارتان را بکنید.
سردار مرتضی صفار، فرمانده جبهه شوش در عملیات فتح المبین درباره این دیدار میگوید: امام در کل گفته بودند؛ بروید کارتان را انجام بدهید و نگران نباشید. آقا محسن به حضرت امام میگویند استخارهای هم بکنند. امام ناراحت میشوند و میگویند شرایط استخاره فراهم نیست؛ بروید کارتان را بکنید. در آخر هم امام گفته بودند؛ حالا اگر هم خواستید دلتان قرص شود در قرارگاه کربلا یک استخارهای هم بکنید. آقا محسن برگشتند و وقایع را گزارش دادند بماند که به دلیل فشار وارد شده در سوار شدن به جنگنده حالشان اصلا خوب نبود و زیر سرم رفتند.
پس از بازگشت رضایی در قرارگاه کربلا، تفالی به قرآن میزنند که سوره «فتح» میآید؛ آنجا تصمیم میگیرند که نام عملیات از کربلای ۲ به فتحالمبین تغییر کند. نهایتا بامداد دوم فروردین ماه ۱۳۶۱ با رمز «یا زهرا» عملیات آغاز شد؛ ۳۵ گردان ارتش و ۱۰۰ گردان سپاه در این عملیات حاضر بودند؛ صیاد شیرازی فرماندهی نیروهای ارتش و رضایی فرماندهی نیروهای سپاه را بر عهده داشتند عراق هم ۷ تیپ زرهی ۲۰ تیپ پیاده و ۱۰ گردان توپخانه را پای کار آورده بود.
به لطف زمینهای رملی در منطقه عملیات نیروهای ایرانی توانستند کانال حفر کنند و تونل بزنند و از این طریق لشکرهای ۱۰ زرهی و مکانیزه عراق تحت محاصره قرار گرفتند. طبق اسناد موجود این نقشه برای دور زدن نیروهای دشمن عراقی و محاصره آنها ابتکار احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسولالله تهران بود.
این عملیات در چهار مرحله برق آسا صورت گرفت و هشتم فروردین ماه چهارمین و آخرین مرحله اقدام برگزار شد. در نتیجه این عملیات ۲هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع از سرزمینهای اشغال شده توسط عراقیها به خاک کشور بازگشت. اما نتیجه دیگری که این عملیات داشت آن بود که از طریق غنایمی که نیروهای ایرانی از دشمن عراقی به دست آوردند توانستند یگان توپخانه سپاه پاسداران را راهاندازی کنند. در سلسله عملیاتهای ثامن الائمه طریق القدس و فتح المبین بخشهای زیادی از مناطق اشغال شده توسط عراقیها آزاد شدند و این گونه پیش زمینه آزادسازی خرمشهر فراهم شد به عبارت دیگر، نتیجه اصلی این عملیات، فراتر از آزادسازی اراضی اشغالی و تاسیس یگان توپخانهای سپاه بود.