فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست
از لبت شیر روان بود که من میگفتم
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
جان درازی تو بادا که یقین میدانم
در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست
دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست
درد عشق ار چه دل از خلق نهان میدارد
حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست
شرح لغت: فتان به فتح اول و تشدید ثانی فتنه انگیز؛ نرگس فتان استعاره از چشم یار است/ بی چیزی نیست: بی سبب و اثر نیست.
دل سالک پیوسته طالب معشوق است، اما به واسطه فراق معشوق است، اما به واسطه فراق معشوق، مبتلای درد عشق شده و پیوسته در این چرخ فانی در سوز و گداز است تا سرانجام بتواند به لقای او دست بابد.
اگر چه کسی دل تو را ربوده است، اما خیر تو در آن بوده است. درنگ نکن شاهین بخت در دسنرس توست، ولی هرگز خدا را از یاد نبر.