فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود
کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدا
به تجمل بنشیند به جلالت برود
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست
که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی
که غریب ار نبرد ره به دلالت برود
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
شرح لغت: بدرقه: به فتح اول و سکون دوم و فتح سوم رهنما و نگاهبان /بطالت: به فتح اول بیکاری و معطل ماندن /مستوری: پرده نشین
هر کس با دلتنگی از تو جدا شود، کارش پیش نمیرود و سرانجام خجل میگردد. مقصود او از این شعر این است که سالکان راه عشق که پیوسته در پی معشوق هستند و به واسطهای او راه را از بیراهه میشناسند، خواهان آن هستند که سرانجام به لقای دوست دست یابند تا بدین وسیله از هر گونه گمراهی رهایی جویند.
از نامساعدی اوضاع گله میکنی، امید است به زودی بخت شما باز شود و به مراد خود برسی. ولی از هیچ گونه تلاش خودداری مکن. از بندگان حرکت و از خداوند برکت.