برد پیت یکی از مشهورترین ستارههای سینما در ۳۰ سال اخیر است. او حتی حالا هم در سالهای پایانی دهه ۵۰ زندگیاش، هنوز هم میتواند بازیهای فوق العادهای داشته باشد و کمتر از ۵ سال پیش، اولین اسکار خود را به عنوان بازیگر برای بازی در نقش کلیف بوث در فیلم روزی روزگاری در هالیوود (Once Upon a Time in… Hollywood) به دست آورد. او یک بازیگر بزرگ است که یکی از موفقترین شرکتهای فیلمسازی در این صنعت را نیز دارد و زندگی عاشقانه اش چندین دهه است که رسانههای زرد را در این کسب و کار فعال نگه داشته است.
به گزارش روزیاتو، این بازیگر از بد به نظر رسیدن در فیلم هایش نمیترسد یا اینکه در نقشی غیر از نقش اصلی بازی کند اگر قرار باشد با یک فیلمنامه نویس، کارگردان و دیگر بازیگران خوب کار کند، که باعث شده دوران حرفهای این ستاره خوش قیافه هالیوودی بسیار منحصربفرد باشد. این حقیقت که زندگی حرفهای برد پیت چهار دهه طول کشیده است، نقشهای منحصر به فرد بسیاری نیز برایش در پی داشته است، و بازیهایی که به مرور زمان اهمیت خود را از دست داده یا تقریباً فراموش شده اند. در این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از نقشهای کمتر شناخته شده برد پیت آشنا کنیم که نشان میدهد فیلمهای کمتر دیده شده این بازیگر نیز ارزش تماشا دارند.
کنار دریا داستان زوجی است که به هتلی در فرانسه سفر میکنند تا بتوانند زندگی زناشویی دچار مشکل شده شان را نجات دهند. این دوران استراحت و تنهایی به این زوج اجازه میدهد تا در مورد رابطه شان صحبت کنند (و فریاد بزنند)، و درک کنند که آیا هنوز عشقی برای نجات وجود دارد، یا اینکه فقط به این رابطه سرد عادت کرده و ادای زن و شوهر را در میآورند.
این فیلم به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری آنجلینا جولی که در آن زمان با پیت ازدواج کرده بود، توسط روزنامهها به عنوان دریچهای احتمالی برای ازدواج آنها در نظر گرفته شد. پیت در نقش رولند بازی فوق العادهای از خود به نمایش میگذارد، چرا که از نشان دادن جنبههای بد شخصیت، پرخاشگری و چشمان سرگردانش باکی نداشته و یک بازی زمخت و غیر ستارهای و هنرمندانه ارائه میدهد که پس از پایان فیلم برای مدتها همراه شما میماند.
کالیفرنیا یک فیلم تریلر است که در آن پیت در نقش یک قاتل زنجیرهای بازی میکند، در حالی که او و دوست دخترش، ادل (ژولیت لوئیس)، سفری را با خبرنگاری به نام برایان کسلر (دیوید دوچونی)، که در مورد قاتلان زنجیرهای تحقیق میکند، و دوست دخترش کری لاگلین (میشل فوربس) آغاز میکنند.
ترسناک کلمهای نیست که اغلب برای توصیف کار پیت به کار برود، با این حال در اینجا او به یک قاتل دیوانه و شیطانی تبدیل میشود که میتواند در یک فیلم ترسناک نقش اصلی را بازی کند. شخصیت ارلی گریسی او بسیار ترسناک و شیطانی است، و صحنه به صحنه و آرام آرام، ترسناکتر و ترسناکتر میشود و پیت میتواند این تغییر شخصیتی را به خوبی به مخاطب بقبولاند، در حالی که کشش متقابل باورنکردنی او و لوییس بر جذابیت فیلم میافزاید. هر دوی آنها به خاطر بازی هایشان در این فیلم مورد تحسین قرار گرفتند و با توجه به چیزی که در فیلم میبینیم، این تمجید کاملاً منطقی به نظر میرسد.
این فیلم که برگرفته از رمانی به همین نام اثر نورمن مک لین است، داستان دو برادر را روایت میکند که در طول جنگ جهانی اول مسیرهای بسیار متفاوتی را در مونتانا در پیش میگیرند. پل (پیت) کسی است که قمار میکند، دعوایی است و با یک زن بومی آمریکایی قرار میگذارد، در حالی که نورمن (کریگ شفر) پسر کامل و بی نقصی است.
این اولین نقش اصلی پیت در یک فیلم استودیویی بود که نقش پسر بد داستان را با قلبی مهربان بازی میکرد. بسیاری از مردم بازیگر یازده یار اوشن را با رابرت ردفورد مقایسه کرده اند، بنابراین جالب است بدانید که ردفورد این فیلم را کارگردانی کرد و اولین نقش بزرگ و ستاره ساز پیت را به این بازیگر داد. پیت با بازی اش در این فیلم همه را شیفته خود کرد و به شخصیت پل عمق بسیار بیشتری نسبت به آن چیزی که این شخصیتها معمول دارند میدهد.
متعلق به شیطان یکی از نادیده گرفته شدهترین فیلمهای هریسون فورد است. این فیلم داستان روری دوانی (پیت) یکی از اعضای ارتش آزادی بخش ایرلند است که برای خرید موشک به آمریکا میرود و در آنجا با یک زوج ایرلندی – آمریکایی زندگی کرده و عضوی از خانواده آنها میشود. مشکل این است که این خانواده متعلق به تام اومارا (فورد)، یک افسر پلیس است که ممکن است تنها کسی باشد که میتواند روری را متوقف کند.
جدا از لهجه ایرلندی، این فیلم ثابت کرد که پیت میتواند با دیگر ستارههای سینما ارتباط برقرار کند و به سطح آنها برسد، چرا که جذابیت متقابل بین او و فورد فوق العاده جذاب و دوست داشتنی است. این بازیگر پیش از این فیلم نیز یک ستاره بود و به همان زودی نشان داده بود که میخواهد با کارگردانان بزرگی کار کند، حتی اگر دستمزد زیادی در کار نباشد، و این فیلم بهترین مثال از چنین چیزی است، چون این فیلم آخرین فیلم آلن جی پاکولا بود و همبازی شدن پیت و فورد باعث میشود این فیلم ارزش دیدن داشته باشد.
این حقیقت که فیلمی مانند دنیای باحال وجود دارد، ثابت میکند که دهه ۹۰ دوران بسیار عجیبی بود. این فیلم، انیمیشن و افراد واقعی را با استفاده از تکنولوژی فیلم Who Framed Roger Rabbit? با هم ترکیب میکند، اما این بار، فیلم مضامین و ایدههای بزرگسالانه تری دارد. این فیلم داستان کارتونیستی به نام جک دیبس (گابریل بایرن) است که دنیایی به نام دنیای باحال را خلق کرده است، و یک زن زیبای مرگبار به نام هولی وولد (کیم بسینگر) در داخل خود دارد و جک در نهایت وارد این دنیای کارتونی میشود. هولی او را وسوسه میکند و بر این باور است که اگر با هم رابطه جنسی داشته باشند، او میتواند یک انسان شود و همه چیز از آنجا به هم میریزد.
پیت نقش یک انسان را در دنیای کارتونی بازی میکند، کارآگاه فرانک هریس، مردی که به دیبس توضیح میدهد که این دنیا چگونه کار میکند و چه کارهایی میتواند و چه کارهایی نمیتواند انجام دهد، به خصوص روابط جنسی بین شخصیت ها. این بازیگر هم به عنوان پلیس و هم به عنوان عاشق میدرخشد، چرا که شخصیت او عاشق یکی از شخصیتهای داخل دنیای باحال است و در فیلمی که در آن کارتونها و انسانها در صمیمیترین حالت با هم ترکیب میشوند، نقش بسیار عمیقی را ایفا میکند.
مصاحبه با خون آشام اقتباسی از کتابی به همین نام از آن رایس بود. این فیلم که توسط نیل جردن کارگردانی شده، داستان لویی (پیت) است که چگونگی تبدیل شدنش به خون آشام و داستان کل زندگی اش را برای یک روزنامه نگار مدرن (کریستین اسلیتر) تعریف میکند، از جمله اینکه خالق و مرشدش لستات چه کسی بود (تام کروز، ثابت کرد که باید نقشهای شرورانه بیشتری بازی میکرد). این فیلم یک موفقیت تجاری و هنری بود و داستان آن با یک اقتباس تلویزیونی که تغییراتی در منبع اصلی آن ایجاد کرده، رنگ و بوی تازهای به خود گرفت.
پیت به عنوان یک خون آشام قادر به انتقال حس خستگی، درماندگی و غمگین بودن شخصیتی است که بیش از ۱۰۰ سال زندگی کرده است. این بازیگر همچنین در فیلمی که پر از شخصیتهای پر زرق و برق است، مردی سرراست و صادق است که نقش مهمی در بهبود شخصیتهای دیگر دارد. بدون لویی با بازی پیت، نه کروز و نه کرستن دانست در نقش کلودیای جوان نمیتوانستند در این فیلم بدرخشند که ثابت میکند این بازیگر همیشه (و هنوز) هم انتخاب بی نقصی برای قرار گرفتن در فهرست بازیگران یک فیلم است.
فیلم داستان عاشقانه واقعی داستان کلارنس (کریستین اسلیتر) را روایت میکند که عاشق یک روسپی به نام آلاباما (پاتریشیا آرکت) میشود و در حالی که سعی دارد او را از چنگ مردی که کسب و کار او را مدیریت میکند نجات دهد، باعث مرگ این مرد میشود. دو مرغ عشق همراه با کیسهای پر از مواد مخدر محل قتل را ترک میکنند و گروهی گانگستری و خلافکار آنها را تعقیب کرده و تلاش دارند تا آن را پس بگیرند، حتی اگر مجبور شوند آنها را بکشند.
این فیلم جنبه خطرناک عشق را نشان میدهد، زیرا همه افراد مرتبط با این زوج از جمله فلوید (پیت) که هم اتاقی کلارنس است، کشته میشوند. این بازیگر در صحنههایی که در آن حضور دارد، فیلم را از آنِ خود کرده و توجهات را به خود جلب میکند، جایی که شخصیت فلوید با بازی او فقط یک آدم لاابالی الکی خوش است که عاشق نشئه کردن است و سهواً به قاچاقچیان کمک میکند تا دوستش را پیدا کنند. این فیلم قبل از دورانی بود که پیت تبدیل به یک ستاره شود، اما در اینجا نیز ثابت میکند که با یک فیلمنامه خوب میتواند باعث شود که دوربین به شکلی دیوانه وار عاشقش باشد.
بر اساس رمان تجارت کوگان (Cogan’s Trade) نوشته جورج وی. هیگینز، فیلم کشتار با لطافت در مورد دو نیروی گانگستر به نامهای جکی (پیت) و میکی (جیمز گاندولفینی) است که باید سه دله دزد خرده پا را که از یک بازی پوکر با اسپانسری و حفاظت مافیا سرقت کرده اند، را پیدا کرده و بکشند. این فیلم بازیگران بزرگی دارد؛ پیت، گاندولفینی، بن مندلسون، سم شپرد، ری لیوتا و ریچارد جنکینز و طنز سیاهی که آن را از اکثر فیلمهای نئو نوآر در مورد قاتلها متمایز میکند.
پیت پس از فیلم جسی جیمز دوباره با اندرو دومنیک به عنوان کارگردان فیلم همکار میشود و این کارگردان همیشه میداند که چگونه از پیت استفاده کند. در اینجا، شخصیت او هم ترسناک است و هم به نوعی سرگرم کننده، چون فیلم تماماً طنز سیاه است و این لحنی است که پیت بر آن تسلط دارد. او شخصیتی را با ویژگیها و فلسفه خاص خود به مخاطب عرضه میکند که یک قاتل تبهکار نیز هست و پیت شخصیت او را بسیار باور پذیر میسازد، شخصیتی ۳۶۰ درجهای با درک منحصربفردی نسبت به جهان.
قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل این داستان را روایت میکند که چگونه رابرت فورد (کیسی افلک) بخشی از گروه جسی جیمز (پیت) میشود و سپس او را میکشد. همچنین این فیلم یک وسترن بی نقص تجدیدنظرگرایانه و کند است که تلاش میکند شخصیت جسی جیمز را از اسطوره و افسانه او جدا کند، در حالی که نشان میدهد زندگی روزمره و روال زندگی او و گروه مردان اطرافش چگونه بوده است.
کاریزمای پیت بخشی از بار سنگین این فیلم را به دوش میکشد، در شرایطی که مخاطبان از قبل تمایل دارند او را به عنوان یک افسانه زنده ببینند. چیزی که این بازی را با بیشتر نقشهای دیگر او متفاوت میکند، غم، پوچی و غیرقابل پیش بینی بودن این نسخه از جسی جیمز است که میتواند در هر لحظه به خشنترین مرد روی زمین تبدیل شود و همچنان احساس کنید که مرگ در بیشتر دقایق زندگی او روی این کره خاکی همراهش بوده است، که یک زندگی درونی نامتعادل و ترسناک را از او نشان میدهد. نکته مهم دیگر درباره پیت در این فیلم این است که او در قراردادش عنوان کرده بود که عنوان این فیلم باید به همین اندازه طولانی باشد و نمیتوان آن را تغییر داد، موضوعی که در بخش مارکتینگ با آن مخالفت وجود داشت، اما در نهایت برد پیت حرف خود را به کرسی نشاند.
قاپ زنی تاییدی بود بر اینکه کارگردان گای ریچی طرز کار منحصر به فردی دارد و برای ماندن در اوج سینما آمده است، با دومین فیلمش درباره گانگسترهای احمق و بدشانس انگلیسی. همانند قفل، انبار و دو بشکه باروت، بسیاری از داستانهای فرعی با یکدیگر تداخل دارند و بازیگران همیشگی فیلمهای ریچی مانند جیسون استاتهام در آن حضور دارند، اما در اینجا ریچی با بودجه بیشتر و بازیگران بهتر این فیلم را ساخته است. پیت، اون برمنر، دنیس فارینا و بنیسیو دل تورو (در یکی از بهترین بازیهای دوران حرفه ایش) همگی بخشی از این هرج و مرج هستند.
«او بازیگری با ظاهر یک ستاره سینما است» جملهای است که بارها درباره پیت گفته شده است و شاید همه این شهرت و ستارگی با بازی او در نقش میکی «یک مشتی» اونیل در این فیلم آغاز شده باشد. شخصیت او لهجهای تقریباً نامفهوم دارد و هر تعاملی که با هر شخصیت دارد را خنده دار میکند، دندانهای به هم ریختهای دارد (پیت خودش برای بهم ریختن دندان هایش نزد دندانپزشک رفت، زیرا فکر میکرد که این شخصیت نمیتواند دندانهای بی نقصی داشته باشد) و در نهایت به باهوشترین شخصیت کل فیلم تبدیل میشود. این بازیگر تمام تعهد و توان خود را برای ایفای این نقش به کار میگیرد و مخاطبان و گای ریچی بسیار از این موضوع منتفع شدند، چرا که این شخصیت تا سرحد ممکن بامزه، وفادار و انتقام جو است.