فرارو- گویی در حال حاضرعدم اطمینان و قطعیت کافی در جهان وجود ندارد. این هفته با گمانه زنیهای تازهای در مورد سلامت «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه آغاز شد. گفته میشود پوتین که اخیرا ۷۱ساله شده در محل اقامتاش در خارج از مسکو دچار سکته مغزی شده و در بخش مراقبتهای ویژه یا دست کم تحت نظر پرشکاناش به سر میبرد.
به گزارش فرارو به نقل از ایندیپندنت، باید گفت که چنین شایعاتی به صورت دورهای مطرح میشود و در ماهها و سالیان اخیر بارها گزارش شده که پوتین از طیف وسیعی از بیماریهای مزمن یا لاعلاج از بیماری پارکنیسیون گرفته تا انواع سرطانها رنج میبرد.
بخش عمدهای از این گزارشها تبلیغات سیاه یا خیالبافی از سوی بسیاری از مخالفان او هستند. این ادعا که پوتین که به عنوان یک طرفدار ورزش و سلامت شناخته میشود با یک پزشک شخصی یا حتی یک تیم پزشکی سفر میکند او را در بین رهبران کشورهای مختلف منحصر به فرد نخواهد نساخت.
علاوه بر این، پوتین معمولا همواره خیلی زود در انظار عمومی ظاهر شده و مثل همیشه پرانرژی به نظر رسیده است. با این وجود، این بدان معنا نیست که انتشار چنین گزارشهایی برای ناظران مسائل روسیه و روزنامه نگاران رسانههای جریان اصلی معضل ساز نخواهند بود. آیا زمانی که چنین اخبار و گزارشهایی در رسانههای اجتماعی به طور گسترده منتشر میشوند آن را نادیده میگیرید؟ یا برای آن درجهای از اعتبار را قائل میشوید که اگر چنین نبود خبر را منتشر نمیکردید. آیا این ادعاها را صرفا برای تمسخر گزارش میدهید؟
این گزارشها و اخبار معضل مشابهی را برای کرملین نیز ایجاد میکنند. برای مثال، «دیمیتری پسکوف» ظرف مدت ۴۸ ساعت پس از انتشار یکی از اخبار درباره وضعیت سلامتی و زنده بودن پوتین این خبر را تکذیب کرد. او گفته بود: «همه چیز در مورد رئیس جمهور به خوبی پیش میرود. مجموعهای از حقههای اطلاعاتی پوچ که توسط مجموعهای از رسانهها منتشر میشوند صرفا باعث انبساط خاطرمان میشوند و نه چیز دیگری».
شاید این گونه باشد اما شایعات هفته اخیر دو نکته را آشکار ساخت. نخست آن که این گمانه زنی به حدی نگران کنده بود که کرملین را وادار به تکذیب کردن ساخت. این نشان دهنده درجهای از نگرانی در بالاترین سطوح سیاسی روسیه از این موضوع است که حدس و گمانه زنی در مورد سلامت پوتین میتواند به یک عامل بیثبات کننده در دالانهای قدرت روسیه و یا در کل آن کشور تبدیل شود.
باید توجه داشت که این به معنای تایید شایعات نیست. پوتین ممکن است از طریق پیاده روی بیشتر یا شکار بیشتر ببرهای سیبری و یا اسب سواری برهنه بیشتر در آینده عمر طولانیای پیش رو داشته باشد. با این وجود، این بدان معناست که گمانه زنیها به اندازه کافی معتبر هستند که تکذیب عمومی در سطوح بالای قدرت نسبت به سکوت کردن درباره آن ترجیح داده شود. نکته دوم آن که باز هم بدون تایید شایعات این ممکن است زمان خوبی برای همه کسانی باشد که در داخل روسیه و به ویژه در خارج از کشور درگیر برنامه ریزی درباره آینده هستند تا احتمال مرگ ناگهانی پوتین را در نظر بگیرند البته نه لزوما مرگی قریب الوقوع بلکه به عنوان یک احتمال و باید پیامدهای آن را در نظر گرفت.
البته بسیاری از کسانی بودهاند که تا زمان در قدرت بودن پوتین برای برکناری او تلاش کرده و به کناره گیری پوتین از قدرت امیدوار بوده اند. «بوریس برزوفسکی» که برخی آن را «الیگارش» اصلی قلمداد میکنند جزو اولین کسانی بود که عمدتا به صورت استعاری از امنیت نسبی موجود در لندن برای اقدام علیه پوتین استفاده کرد.
«الکسی ناوالنی» یکی از چهرههای مخالف اخیر و وبلاگنویس روس حتی از درون زندان نیز حضورش احساس میشود. «میخائیل خودورکوفسکی» یک الیگارش فعال در حوزه انرژی و زندانی سیاسی سابق در روسیه یکی از افرادی است که از تبعیدگاهاش در لندن به روشی فلسفیتر به روسیه پساپوتین نگاه میکند.
همان گونه که برخی گفتهاند زمانی که «یوگنی پریگوژین» رئیس گروه مزدور واگنر شورش کوتاه مدت خود را در ژوئن انجام داد در لحظهای این تصور ایجاد شد که او میتواند جایگزین پوتین شود. با ان وجود، برکناری پوتین از قدرت یک موضوع است و مرگ ناگهانی یا ناتوانی جسمانی او موضوعی دیگر.
آیا کسی میداند که برای مثال آیا در روسیه تیمی در سایه و آماده حضور دارد که بتواند رخدادهای دوره پسا پوتین را هدایت کرده و سمت و سو دهد؟ پوتین در بیش از دو دهه حضورش در راس سیاست روسیه چندان یک بازیگر سیاسی علاقمند به کار گروهی به نظر نرسیده بلکه حضورش در انظار عمومی از آستانه حمله روسیه به اوکراین به این سو او را به عنوان فردی مستبد و تنها نشان داده است.
هیچ گونه معاون یا سرپرست بالقوهای برای در دست گیری قدرت در اطراف او دیده میشود؟ قدرت در دروه پسا پوتین چگونه انتقال خواهد یافت و به چه کسی منتقل میشود؟ آیا کرملین در خلاء قرار خواهد گرفت یا شاهد مبارزه برای کسب قدرت خواهیم بود و یا شاید یک انتقال آرام و توافقی رخ دهد؟ این فرآیند چه مدت زمانی ممکن است به طول انجامد و ممکن است چه تاثیری بر روسیه، اوکراین و سایر نقاط جهان داشته باشد؟
هیچ کس در اوکراین از جمله زلنسکی رئیس جمهور آن کشور هرگز امید خود را مبنی بر آن که پوتین به زودی از بین میرود پنهان نکرده است. با این وجود، آیا کسی غیر از پوتین میتواند مسیر قرار گرفته روسیه در جنگ فعلی را تغییر دهد؟ آیا جانشین پوتین دست کم در وهله نخست لزوما خواستار صلح خواهد بود؟ یا آن که آیا جانشینان او ترجیح خواهند داد که منافع خود و روسیه را با پیگیری مصممتر جنگ به شیوهای بهتر و کارآمدتر تامین کنند؟
پوتین تاکنون سوار بر ببر میهن پرستی روسیه با موفقیت قابل قبولی عمل کرده است. به سختی میتوان دید که کسی به طور ناگهانی به مقام ریاست جمهوری ارتقا پیدا کند و تصمیم بگیرد مسیر خود را تغییر دهد. واقعیت آن است آنانی که امیدوار هستند و حتی انتظار دارند روسیه پساپوتین لیبرالتر باشد ممکن است ناامید شوند در واقع، ممکن است وضعیت بالعکس شود.
سپس مجددا پرسشهایی در مورد این که روسیه در صورت خلاء ناگهانی در راس تا چه اندازه میتواند انعطافپذیر باشد وجود دارد. برخی از ناظران غربی تحولات کرملین بر این باور هستند که روسیه در صورت شکست نظامی تجزیه خواهد شد همانند سنارویی که درباره اتحاد جماهیر شوروی رخ داد. برای برخی این یک رخداد ترسناک است و برای برخی دیگر یک امید. همین موضوع را میتوان در مورد روسیه بدون پوتین نیز بیان کرد.
احتمال تجزیه روسیه چندن قوی به نظر نمیرسد با این وجود، نمیتوان احتمال تضعیف کنترل مرکزی در دوره پسا پوتین را رد کرد. علیرغم تمام تلاشهای پوتین قدرت مرکزی در روسیه پس از شوروی هرگز قوی نبوده است. اگر برخی از رهبران منطقه از نبود قدرت در کرملین برای به دست آوردن قدرت بیشتر برای خود سوء استفاده کنند ممکن است ناآرامیها به قفقاز، سیبری، اقیانوس آرام و سرزمینهای مرزی با چین سرایت کند.
در صورت کاهش یا فقدان کنترل مرکزی از سوی مسکو دستیابی بین المللی به آن کشور چگونه خواهد بود؟ آیا بدون چهرهای کارکشته و آشنا مانند پوتین در راس قدرت چنین امری امکانپذیر است؟ علیرغم تمام تلاشهای غرب برای منزوی کردن روسیه پس از حمله به اوکراین پوتین نفوذ یا اعتبار نسبتا کمی را در سایر نقاط جهان از دست داده و روابط کشورش با چین، هند و بخشهایی از خاورمیانه را تقویت کرده است. وزن جهانی روسیه تا چه اندازه به پوتین بستگی دارد و تا چه اندازه بازتاب دهنده اندازه جغرافیایی آن کشور است؟ ممکن است پاسخ این پرسش را به زودی بیابیم.
بارها از جمله در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق پیش بینی میشد که انتقال قدرت استبدادی به احتمال زیاد همراه با ناآرامیهای مدنی پیچیده باشد اما در واقع سیر تحولات کاملا متفاوت بود. برای مثال، برخلاف همه انتظارات مرگ «صفرمراد نیازف» دیکتاتور ترکمنستان در سال ۲۰۰۶ میلادی که خود را «ترکمن باشی» مینامید با انتقال منظم قدرت همراه شد. در جمهوری آذربایجان «حیدر علی اف» با سابقه طولانی مدت در قدرت بودن در سال ۲۰۰۳ میلادی اندکی پیش از مرگ پسرش را جانشین خود ساخت.
در روسیه زیباترین نتیجه ممکن است آن باشد که پوتین به سادگی به دنبال تمدید دوره جدید از طریق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری برنامه ریزی شده برای مارس آینده نباشد اگرچه اگر جنگ روسیه با اوکراین کماکان ادامه یابد ممکن است از تغییر قدرت جلوگیری نماید.