سریال رهایم کن یک درام عاشقانه-تاریخی است که داستان خود را در فضای دهه ۵۰ روایت کند.
درامی با درون مایههای عاشقانه که داستانش حول خاندان نایب سرخیها میگذرد و در داستانکهای پیوسته به هم پیوند میخورد.
دیگر شخصیت محوری سریال، مارال است؛ رأس مثلث عاشقانه. مارال پیش از مواجهشدن با عشق همزمانِ هاتف و حاتم، برادرش را از دست میدهد.
در واقع نیاز به اتکاکردن به یک رابطهی عاشقانه، به لحاظ دراماتیک با یک فقدان ابراز پیدا میکند، فقدان برادری که رابطهاش با مارال از نقاط مؤکد فیلمنامهی «رهایم کن» بود.
اصلاً سریال با این رابطه آغاز شد در آن صحنهی موتورسواری. حالا اگر به ابتدا برگردیم، نقطهی شروع سریال، تحسینبرانگیز بهنظر میآید:
شکلگیری کاراکتر مارال بهکمک رابطهی نزدیک با برادرش یونس، که قرار است بعد از مرگ یونس و فروپاشی این رابطه، مارال درگیر ارتباط با دو مرد دیگر بشود.
به این ترتیب جهان هندسی سریال، حول شخصیتپردازی و چینش اتفاقات مهم زندگیِ مارال هم یک مثلث مردانه خلق کرده است.
هدی زینالعابدین برای ایفای نقش مارال، بیش از همه باید روی کلیدواژهی «انفعال» تمرکز میکرده است.
مارال بین مناسبات قصه، به انفعال رسیده است. مردی دلباختهی اوست که همهی اهالی شهر او را زیر ذرهبین قرار دارند و شغل و زندگی روزمرهشان را از او میخواهند.
چنین مردی، آن هم در جهانِ مردانه و خشن فیلم (مثل کار در معدن)، از شمایل مردهای عاشقپیشهی شوخچشم فصله دارد و آنطور که مارال میخواهد، رفتار و محبت عاشقانه در حقش نخواهد داشت.
مارال در چنین دنیایی زندگی میکند در برزخی مردانه که مدام باید در نگرانی اینکه چیزی در درون حاتم عوض نشده باشد، زندگی کند.
فصل گمشدن بچهی حاتم را به یاد بیاورید؛ نمونهی کوچکیست از اولویت بچه نسبت به مارال در زندگی حاتم.
منبع: وقت صبح