با یک نگاه ساده و با پرهیز از قواعد و فرمولهای سینمایی، فیلم کمدی تعریف مشخصی دارد و عمدتا به تولیداتی گفته میشود که موضوع و موقعیتهای آن باعث خنداندن و شادی مخاطب شود و معمولا هم پایان خوشی دارد، اما وقتی همین تعریف را با شکل و شمایل فیلمهای کمدی در سینمای ایران مورد بررسی قرار میدهیم سیر متفاوتی از آنها را شاهدیم که بیشتر نشان از به هم ریختگی اوضاع این سینما دارد بهطوریکه نمیتوانیم یک قالب استنتاجی مشخص را برای همه فیلمهایی که در طول چند دهه در سینمای ایران با لحن کمدی و شیوه بیان کمیک ساخته شدند در نظر بگیریم.
به گزارش اعتماد؛ به عنوان مثال قبل از انقلاب فیلمسازان از عبارات و شوخیها و کلمات زننده و مبالغهآمیز برای خنداندن مخاطب در فیلمهایشان استفاده میکردند که بعد از انقلاب به هیچ عنوان این عبارات در آثار فیلمسازان بعدی قابل طرح نبود، اما در دهه شصت و هفتاد فیلمهای کمدی تحتتاثیر مفاهیم و تفکرات تازه آن زمان ساخته میشدند و ساختار ماندگارتری پیدا میکنند و دارای اعتبار و شأن میشوند، اما در دهههای اخیر نه تنها دیگر فیلمهای کمدی صاحب جایگاهی نیستند که به شکل اغراقآمیز و فزایندهای به سمت ابتذال گرایش پیدا کرده طوریکه بیراه نیست اگر بگوییم که شاهد سقوط این نوع سینما هستیم. «شبهفیلم»هایی با فیلمنامههای یکبار مصرف که بخش عمدهای از آنها با بداهه سر صحنه، با مزه ریختن بیمزه بعضی بازیگران همراه است و خب سازندگان فکر میکنند به این شکل متاع مرغوب کمیکی در اختیار مردم گذاشتهاند.
در سالهای اخیر دیگر مخاطب میداند که پولش را با تماشای این فیلمها، دور میریزد، اما نیاز دارد لحظاتی خودش را از بنبستها و گرفتاریهای متعدد زندگی بیرون بکشد و رها شود. پس به تماشای این فیلمها مینشیند. البته ناگفته نماند در سالهای اخیر در میان همین کمدیهای مبتذل، تک و توک فیلمهای مفرح و دوست داشتنی ِقابل احترامی نظیر قندون جهیزیه، خوک، خجالت نکش، جهان با من برقص و... ساخته شده، اما تعدادشان آنقدر انگشتشمار است که در میان گرداب فیلمهای نازل و سطحی گم میشوند. ما در این گزارش با تعدادی از منتقدان و نویسندگان سینما گفتگو و با آنها سیر تغییر و تحولات سینمای کمدی در ایران در سالهای پس از انقلاب را بررسی کردیم که گفتههای آنها را در زیر میخوانید.
به نظر من سینمای کمدی در ایران یکجور ژانر بومی به شمار میرود که با مختصات فرهنگی ایرانیان هماهنگ شده است. بازیهای کلامی مهمترین مولفه آن به شمار میرود و البته شوخیهای جنسی که سنت مهمی در تاریخ طنازی و هزلنویسی ادبیات ایرانی دارد. از عبید زاکانی تا هزلیات سعدی و مولوی و قبل از انقلاب هم به شکلی مبالغهآمیز و زننده شاکله اصلی فیلمهای کمدی فارسی ایرانی را تشکیل میدادند. بعد از انقلاب تا دورهای شوخی جنسی از ساختار و دیالوگ فیلمهای کمدی حذف و کمدیها بیشتر بر مبنای موقعیت ساخته میشود و خب تجربیات جورواجوری هم رقم میخورند. نظیر اجارهنشینها، همسر، تحفهها، لیلی با من است... که عموما از ساختار کمدی موقعیت تبعیت میکنند یا اغلب کمدیهای آقای خمسه اگر چه در حال حاضر ممکن است رنگ و بوی کهنه گرفته باشد، اما تلاش آقای خمسه و سازندگان آن فیلمها بر نزدیکی به سبک فیلمهای وودی آلن و پیترسلرز، تماشایی و مفرح بوده است.
اما در دهه ۹۰ به دلیل اینکه فضای ممیزی کمی بازتر میشود و البته سیر تحولات جامعه، دوباره شوخیهای جنسی در فیلمها باب میشود. هم به عنوان مولفهای پولساز و تضمینشده برای جلب مخاطب و هم به عنوان پارودی فضای ایدئولوژیک حاکم بر کشور. یک قرارداد پنهانی میان تماشاگر و فیلمساز.
در دهه ۹۰ سینمای کمدی با بهرهگیری از همین مولفهها بر دیگر ژانرها سیطره پیدا میکند، دراین دهه فیلمنامهنویسها به شکل انبوه به گرتهبرداری از سیت کامهای فرنگی و سریالهای کمدی پرداختند و مولفههای کمدیهای فیلمفارسی قبل از انقلاب، با خطوط ممیزی رسمی و نوع پرداخت فیلمهای کمدی امریکایی باهم تلفیق شدند. حالا با کمدیهایی سروکار داریم که از ضرباهنگ شوخی و چگالی شوخی در حد بالایی برخوردارند و در ضمن موقعیتهای مشهور و کلیشهای کمدی ایرانی را لحاظ میکنند. این فرمول موجب میشود تا تماشاگران سهلپسند اوقات مفرحی را در سالنهای سینما سپری کنند. اما حاصل عموما فیلمهای سادهانگارانه و فاقد پیچیدگیهای فنی و هنری است. چه در بازیها و چه در اجرا. در واقع انباشت موقعیتهای حساس در جامعه امروز ما، فرصتی بینظیر برای خلق انواع و اقسام شوخی به وجود آورده که حاصلش انبوهی از فیلمهای کمدی است که به راحتی و با دست گذاشتن بر این نقاط حساس بغرنج و دوگانه، از تماشاگر خنده میگیرند و فروش میکنند.
حتی ابایی از لودگی هم ندارند. تابوهای جنسی، جملات دوپهلو و طعنهآمیز باز هم با تکیه بر شوخیهای جنسی، تابوهای ایدئولوژیک حاکمیتی، استفاده از مولفه موسیقی و آواز و افزایش تعداد شوخیها در هر فصل که از آموزههای سیتکامهای مشهور است، فرمول مطمئنی برای سینمای تجاری ایران و گردش چرخه اقتصادیاش فراهم آورده که خب گاه به فیلمهای قابل قبولی هم منتج شده. مثل خوک، دراکولا، مصادره، مادر قلب اتمی. حتی به نظرم نهنگ عنبر هم تجربه موفقی در این عرصه بود. اما در مقابل اینها انبوهی کمدی کم ارزش هم تولید شده که برای تاجران و تهیهکنندهها و ستارههای این نوع فیلمها منافع مادی چشمگیری را به همراه آورده و برای انبوهی از تماشاگران هم قابل قبول و سرگرمکننده بوده که طبیعتا در عرصه نقد فیلم چندان فیلمهای مهمی نیستند و فراموش هم خواهند شد.
کمدی اساسا یک لحن و رویکرد روایی و شیوه بیان است، وقتی میگوییم سینمای کمدی درباره یک ژانر حرف نمیزنیم. مثل ژانر وسترن که قواعد و الگوها و حتی عناصر سازندهاش کاملا مشخص باشد، کمدی بسیار متنوع است و زیرگونههای مختلفی را شامل میشود، به عبارت دیگر ما نمیتوانیم یک فرمول یا حتی یک قالب استنتاجی مشخص را برای همه فیلمهایی که در طول چند دهه در سینمای ایران با لحن کمدی و شیوه بیان کمیک ساخته شدند در نظر بگیریم. ولی بهطور قراردادی و با نگاهی ساده میتوانیم بگوییم سینمای کمدی منظور فیلمهای پرمخاطب مفرح و سرگرمکنندهای است که برای تماشاگران گسترده ساخته میشوند نه کمدی روشنفکری یا کمدی سیاه یا ابزورد یا حتی مایههای گروتسک و هنری که در خلال روایت درام یا ملودرامهای معمولی خانوادگی افزوده میشود یا فیلمهایی که ممکن است یک سکانس مفرح یا یک شخصیت سیاه و سفید کمیک داشته باشند، وقتی میگوییم کمدی، در بهترین شکل منظورمان «اجارهنشینها» یا «ورود آقایان ممنوع» و نمونههایی از این دست است که سعی شده تعادل کمیک و ارزشهای سینمایی در آنها حفظ شود که کار بسیار سختی است.
وقتی درباره این نوع کمدیها صحبت میکنیم مهمترین پرسش این است که کمدی تا کجا میتواند از عناصر عامهپسند برای خلق موقعیت کمیک استفاده کند؟ طبیعی است با رعایت نکردن یکسری چارچوبها راحتتر میتوان از مخاطب خنده گرفت و شاید بعضی از هنجارشکنیها و رد کردن بعضی خط قرمزها یا شوخی با مفاهیم جدی در کوتاهمدت و بار اول برای مخاطب جالب باشد حتی وقتهایی میبینیم بعضی از جوکها و شوخیهای فضای مجازی در دل فیلمنامهها قرار میگیرد یا حتی شخصیتپردازی اغراقآمیز و تیپسازیهای آنچنانی و آدمهای عجیب و غریب و دلقکمابانه در فیلمها نشان داده میشود تا مخاطب را بخندانند ولی این خنداندن مقطعی است. اما اگر بخواهیم چارچوبهای سینمایی و روایی را حفظ کنیم و به هر قیمتی از مخاطب خنده نگیریم و تعادل بین وجه سرگرمی و جاذبههای دراماتیک با هم در نظر گرفته شود اینجاست که کار برای فیلمسازان سخت میشود.
در ادوار مختلف و قبل از انقلاب قواعد مختلفی در سینمای کمدی وجود داشت، چون هم مخاطب سینما انتظارات دیگری از فیلمها داشت و هم در آن زمان سنتهای سینمایی متفاوتی برقرار بود و در آن زمان، با چیزهایی شوخی میشد که الان استفاده از این شوخیها در فیلمها مجاز نیست. اما بعد از انقلاب در دهه شصت قصه و موقعیت در فیلمهای کمدی نسبت به شوخی ارجحیت پیدا کرد. ولی هر چقدر جلوتر رفتیم شوخی در فیلمها مهم شد مثل کمدیهای بزن و بکوب. در این نوع فیلمها قصه بهانهای شد برای اینکه یکسری شوخی در فیلمها مطرح شود و تیپهای خندهدار و آدمهای اجق وجق به جان هم بیفتند و فراز و فرودهایی داشته باشند و اتفاقات خندهآوری برایشان رخ دهد، در نهایت مخاطب هم منتظر قصه و موقعیت نبود و آخر فیلم هم با عروسی و پایان خوش تحمیلی و موسیقی جمع میشد که قاعده بازی در کمدی تجاری را تشکیل میداد. اما در دهه شصت قصه محوریت بیشتری داشت، در آن زمان فیلمی مثل «اجاره نشینها» که نمونه یک کمدی اجتماعی پرمحتواست و به لحاظ دراماتیکی غنی شناخته میشود به قصد خنداندن مخاطب ساخته نشده، حتی «آپارتمان شماره ۱۳» مرحوم صمدی به قصد خنداندن مخاطب ساخته نشده گرچه لحن طنز دارد، اما یک موقعیت اجتماعی را تصویر میکند و طنز منتقدانهای را پیش روی مخاطب میگذارد.
در دهه هفتاد با توجه به اینکه جامعه به سمت آزادی نویافتهای رفت و خط قرمزها عقب رانده شد، به یکباره کمدیهای دختر پسری و گونههای متفاوتی از کمدی حتی کمدی سیاسی مثل «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» مد شد و هجو هم در تلویزیون و هم در سینما خیلی کاربرد قوی پیدا کرد. یعنی پاردوی ساختن و دست انداختن مفاهیم اجتماعی باب شد، شخصیتهایی که خشک مقدس بودند و شخصیتهایی که نماینده گرایش سیاسی بودند این شخصیتها وارد سینما شدند و فیلمهایی ساخته شد که حالت طعنهآمیز داشت و سعی کردند به نحوی نقد اجتماعی مطرح کنند.
از اینجا به بعد خط قرمزها مهمتر میشوند، دوران فیلمهای چارچنگولی، اخراجیها و حتی ساختههای اخیر آقای اطیابی و بهطور کل فیلمهایی که با خط قرمزها بازی میکنند در سینما رواج پیدا میکند، این فیلمها مهمترین داراییشان یا شوخی اینستاگرامی و فضای مجازی است یا تیپسازی و هجو اجتماعی و نقیضهسازیها و عبور از خط قرمزهاست. یعنی شوخی با مواردی که سالها جدی انگاشته میشده مثل آدم مذهبی که گُل یا حشیش میکشد و در اوج هپروت کارهای عجیب و غریب میکند یا ناهمگونی بین آدم متعصب که با دختر قرتی همسایه میشوند و این ناهمگونی باید موقعیت کمدی بسازد.
در آخر باید گفت اگر بخواهیم سیرتاریخی فیلمهای کمدی را در نظر بگیریم این فیلمها از قصه و موقعیت به سمت شوخی آمدند و از شوخی محوری و دیالوگمحوری و تیپسازی به سمت بازی با خط قرمزها سوق پیدا کردند و میتوانیم بگوییم سینمای کمدی در وجه تجاری همیشه دنبالهروی موفقیتهای قبلی بوده است. یعنی وقتی فیلم «اخراجیها» با هر کمک و رانت و حمایتی پرفروش میشود بعد از آن فیلمهایی در سینمای ایران ساخته میشود که با تیپهای خشک مقدس و متعصب یا با مفاهیم جدی شوخی میکند و این نکات را اسباب خلق سرگرمی قرار میدهند.
در نتیجه فیلمسازان فیلم کمدی تعادلی که باید در بهترین انواع کمدی بین قصه، موقعیت، شخصیتپردازی و داستان ایجاد کنند از دست دادهاند. یعنی آنقدر در فیلمها شوخیمحور هستند که قصه را الکی سر هم میکنند و در واقع قصه بهانهای برای شوخیپردازی میشود و به همین دلیل سینمای کمدی نمیتواند برای مخاطب گسترده جذابیت دایمی ایجاد کند مخاطبی هم که از این فیلمها لذت میبرد عموما دنبال تفریح است والا سینمای کمدی بدون قصه و شخصیتپردازی و نقد محتوایی نمیتواند در درازمدت روی پای خود بایستد.
آنچه در حال حاضر از فیلمهای کمدی میبینیم به چند شوخی، تیپسازی و بازی با خط قرمزهاست که این فیلمها همانقدر که زود اکران میشوند زود هم فراموش میشوند و بعضی وقتها اسم این فیلمها را ما باهم قاطی میکنیم برای اینکه این فیلمها نتوانستند هویتی از خود به جا بگذارند و عموما دنبالهروی مدهای موجود هستند. به نظر من سینمای کمدی زمانی که بتواند مفرح و جذاب باشد و با شوخی و سرگرمی و رنگ و موسیقی و حرکت همراه باشد و قصه و محتوا داشته باشد قابل قبول است.
به عقیده من کمدی یعنی نمایش خندهدار و این بسیار با طنز که جنبه ادبی دارد فرق میکند. کمدی میتواند طنز باشد، اما هر طنزی کمدی نیست، تاریخ سینمای ایران از گذشتههای دور همیشه با فیلمهای کمدی همراه بوده، اساسا سینما در ایران با آوانس اوهانیانس و فیلمهای کمدی «آبی رابی» و «حاجی آقا آکتور» سینما شروع شد و در تمام سالهای حیاتش هر درام اشکانگیزی هم ساخته شده چاشنی کمدی داشت. استقبال از فیلمهای کمدی شاید بیشتر به روحیه عام مردم ما نزدیک باشد که با کمدی سازگارتر است حتی جدیترین مسائل زندگی هم با شوخی و خنده بیان میشود. روحیه شوخی ایرانیان با مسائل جدی عجین شده است. اما بعد از انقلاب به دلیل سیاستهای مسوولان که کمدی را بد میدانستند ساخت فیلم کمدی متوقف شد. چون معتقد بودند سینما جایی برای خنده و مسخرهبازی نیست.
سالها طول کشید تا مرحوم علی حاتمی توانست فیلم کمدی اجتماعی «جعفر خان از فرنگ برگشته» را بسازد، اما فیلم سرنوشت خوبی پیدا نکرد و در نمایش با آنچه علی حاتمی ساخته بود دچار تغییرات زیادی شد و شکست خورد. اولین فیلم کمدی بعد از انقلاب که مردم بسیار پسندیدند و با تماشای آن بسیار خندیدند فیلم «اجارهنشینها» است که درست در بحبوبه جنگ تحمیلی و موشکباران شهرها در سینماها نمایش داده شد. همان زمانی که سینما رفتن خطرناک بود، چون ممکن بود موشک هر لحظه به ساختمان سینما اصابت کند. اما در شرایطی که مردم نگران جنگ و موشکباران بودند حسابی خندیدند و کیف کردند و فیلم هم در آن زمان فروش زیادی داشت.
به نظر من از هوشمندیهای آقای مهرجویی بود که میدانست مردم در زمان جنگ و مسائل جدی نیاز به خندیدن دارند. سوای از این فیلم، در دورانهایی که جامعه در تنگنا بوده به فراخور تعدادی از فیلمسازان، فیلمهای کمدی ساختند و مردم از آن استقبال کردند. وقتی مردم از فیلمهای کمدی استقبال میکنند این یعنی به خندیدن نیاز دارند و این خندیدن را در زندگی خانوادگی اجتماعی کم احساس میکنند. به نظر من فیلم کمدی که بتواند مردم را بخنداند موفق است و فیلم کمدی که نتواند مخاطب را جذب کند خوب نیست.
اما به هر حال ذات کمدی یعنی خندیدن و مردم وقتی از فیلمی استقبال میکنند و فیلم کمدی پرفروش میشود یعنی موفق است.
اما این را هم بدانید که اساسا یک عده در سینمای ایران هستند که با کمدی مخالف هستند و خندیدن را سخیف میدانند در نتیجه برای اغلب فیلمهای کمدی اسم در میآورند. این دسته شاد بودن مردم را امری ناپسند میدانند گو اینکه مردم همیشه باید سر در جبین داشته و دلخور و ناراحت باشند. نظرم بر این است مردم را نباید دستکم گرفت، چون خودشان میدانند چه کمدی خوب و چه کمدی خوب نیست. به این نکته توجه کنیم در تمام سالهای حیات سینما، این سینمای کمدی بوده که در بحرانها و مشکلات اجتماعی با لحن هزل و هجو مشکلات و ناهنجاریهای جامعه و مردم را هشدار داده و مردم هم پذیرفتند که به جای گریه و غصه خوردن بخندند همچون این شعر که «خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است /کارم از گریه گذشته است بدان میخندم»
نظرم بر این است دهه شصت تفکرات و مفاهیم متفاوتی وارد جامعه شد که در هنر و بهطور خاص سینما هم انعکاس پیدا کرد. در سینمای دهه شصت با فیلمهای مفهومگرایی مواجه بودیم که بیشتر با نماد و استعاره و حتی شعار، مفاهیم اعتقادی و تفکری روز را بیان میکردند. طبعا فیلمهای کمدی هم متاثر از این جریان بودند و تفاوت برجستهای با کمدی و طنزهای قبل داشتند که متکی بر نگاه جنسی و شوخیهایی متفاوت بودند. با حذف این پارامترها در دهه شصت، فیلمسازان به الگویی متفاوت از کمدی و طنز رسیده بودند که نمونه ماندگار آن «اجاره نشینها» است که هنوز هم قابل استناد است. شوخیها و حتی دیالوگها در این آثار از استاندارد و بار معنایی چندگانه برخوردار بودند و کمدی موقعیت پیشبرنده مهمتری بود تا طنز کلامی.
اما دهه هفتاد فضای فرهنگ و هنر بازتر شد و طبعا نگاه انتقادی کاربرد پیدا کرد که میتوانست در قالب کمدی، این نقد تعدیل و قابل بیان شود؛ حتی نقد معطوف به مباحث اعتقادی و ایدئولوژیک که «لیلی با من است» نمونه خوب آن است. فیلمی که با حفظ استانداردها و بدون افتادن به ورطه ابتذال با چاشنی طنز و کمدی موقعیت و کلامی، دیدگاه انتقادی و نگاهی رئال به دفاع مقدس را طرح کرد و مورد استقبال هم قرار گرفت.
وقتی به دهه هشتاد میرسیم این برهه را باید دوره شکوفایی سینمای کمدی دانست که با هویتمندی جایگاه فیلمنامهنویس و اهمیت به این قشر رقم خورد. ورود گروهی از نویسندگان جوان که الفبای نوین درام و سینما را میشناختند به خصوص عرصه طنز و کمدی را متحول کرد که در راس آنها پیمان قاسمخانی قرار گرفت. فیلم «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» مصداق روشنی برای رویکرد جدید سینمای ایران به کمدی و طنز است که با گوشه چشمی به ادبیات جهان و ایرانیزه کردن آثار متناسب با فرهنگ و مناسبات جامعه ایران این اتفاق ثبت شد. در این آثار با طنزی چندلایه مواجه بودیم که کمدی موقعیت و کلامی را متناسب با ظرفیت درام بسط داده و به نقد اجتماعی- سیاسی نیز بذل توجه داشتند.
در همین دهه کمدیهای نازل نیز با الگوی کلیشهای رایج ساخته میشدند که «کما» نمونهای از آنهاست که گیشه خود را داشتند. مخاطبانی که به تماشای این دو نوع کمدی مینشستند، به تفاوتها اشراف داشتند و به گفته بهتر حق انتخاب داشتند. به همین دلیل موقع تماشای یک کمدی نازل که به جهت کمّی با کمدیهای شاخص در تعادل بود، احساس سرخوردگی و خردهگیری مداوم نداشتند. مشکل از وقتی ایجاد شد که از سالهای پایانی دهه هشتاد نسبت کمّی و کیفی کمدیهای سخیف به شکل افراطی تولید شدند، بدون آنکه حق انتخاب دیگری برای مخاطب باقی بگذارند و به تدریج اکران سینماها را تسخیر کردند. اما دهه نود ادامه روند سقوط سینمای کمدی در سالهای پایانی دهه هشتاد و نهادینه شدن آن بود. فیلمنامهنویسان شاخص اینگونه هم به دلیل ممیزی و سانسور و نبود امنیت شغلی از استانداردها و ایدهآلهای خود دور شدند.
از طرفی، چون کمدیهای نازل از گیشه جواب سهلالوصولتری میگرفتند از طرف تهیهکنندهها مورد استقبال بیشتری قرار گرفتند. البته افرادی که تحت عنوان تهیهکننده تنها این عنوان را یدک میکشیدند و فقط دغدغه درآمدزایی داشتند و بس! این مسیر تا امروز که در آغاز سال ۱۴۰۲ قرار داریم به سقوط قطعی سینمای کمدی انجامیده و دیگر مخاطب هم به کیفیت نازل و فرمولهای نخنمای ابتدایی این شبهفیلمها که از تیزر هم عیان است، واکنش مثبت نشان نمیدهد و اگر هم به سینما برود با نارضایتی سالن را ترک میکند. فیلمهایی که از حضور چند بازیگر تکراری در طرح قصهای نخنما و مبتذل بهره میبرند و خودشان هم میدانند یک بار مصرف هستند. در این شرایط مانور تبلیغاتی روی پرفروشی این فیلمها با تکیه بر آمار غیرواقعی/ واقعی فروش؛ معلوم نیست مبتنی بر چه تعداد تماشاگر، با چه قیمت بلیت، در چه مدت اکران، با چند سالن سینمای واقعی یا مجازی است؟! البته این روزها در سینمای ایران هیچ چیز واقعی نیست، چه برسد به آمار و ارقام...
اساسا سینمای کمدی در ایران بازتاب آینهگونِ مسیر تحولات اجتماعی و روانشناسی جامعه است. اینکه در دهههای اخیر، فیلمهای کمدی به شکل اغراقآمیزی به سمت ابتذال گرایش پیدا کرده نتایج روح غمانگیز یأس و ناامیدی در میان مردم جامعه است. وقتی جامعهای به گرفتاریهای سخت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی دچار میشود به تدریج تحت فشار و ناامیدی و اندوه قرار میگیرد و در یک واکنش پناهجویانه و فرافکنانه، برای فراموش کردن واقعیات پیرامون میکوشد ذهن خود را از زیر بار آزار ناشی از تفکر به خود و جامعه، لااقل برای مدتی کوتاه بیرون بکشد. رابطه میان رنج و آگاهی، انکارناپذیر است.
در همین راستا، تمامی اجزای سینمای ایران، از مخاطب گرفته تا سازنده و مسوول به این نکته پی بردهاند و ابتذال کمدی روز به روز افزونتر میشود. آنهایی هم که در هر مقامی، در تولید چنین فیلمهایی شرکت دارند بیشتر و چه بسا فقط به فکر کسب درآمد و معاشند و اندیشه برای آنها هیچ اهمیتی ندارد و به این ابتذال دامن میزنند و سریدوزی میکنند تا مردم به هر نحوی، مثلا با کپیبرداری از شوخیهای مجازی یا بازی با خط قرمزهای اخلاقی، صرفا کمی بخندند و فکر نکنند. درست شبیه نقشی که ملودرامهای سخفیف سینمای هند بر عهده دارند. این فیلمهای مبتذل برآیند و جلوهگاهی از ایران امروز ماست و مصداقِ «همهچیزمان به همهچیزمان میآید».
دلایل دیگر چنین نزولی را در این میدانم که نتوانستیم در دهههای گذشته سلیقهسازی کنیم و به پرورش ذهن و فکر مردم کمک کنیم؛ و از سالهایی که پای پولهای بادآورده به سینمای ایران باز شد، دیگر ضرورت جذب نظر و رای مخاطب هم از بین رفت و سینما، آرام آرام مخاطبان فرهیخته خود را از دست داد و نتیجه پرداخت موضوعات مختلف، مدام کماهمیتتر از قبل شد و سینما بیشتر در باتلاق ابتذال فرو رفت. اگر این مسیر مخرب که از سالهای گذشته در سینمای ایران پایهگذاری شده همچنان ادامه پیدا کند از سینمای اندیشمند چیزی باقی نمیماند.
البته نکته دیگری هم وجود دارد و آن اینکه شرایط اجتماعی و رسانهای در دنیا و به تبع آن در ایران مردم را به سمت سطحینگری سوق داده است. نگاه سرسری را به تفکر ترجیح میدهند. مردم کمکم به خرده اطلاعات عادت داده شدهاند و شوق تفکر عمیق و مطالعه دقیق گرفته شده است. پرسهزدنهای طولانی در فضای مجازی مجال مناسبی برای عمقبخشی اندیشه نیست و همین سلیقه یا در واقع ضدسلیقه ایجاد میکند و سرانه مطالعه در کشور پایین آمده است. مخاطب کمحوصله رغبت چندانی به سینمای محترم و معتبر ندارد و نتیجهاش میشود همین کمدیهایی که مثل قارچهای سمی رو به گسترشند و البته بخشی از واقعیت غمگین و سهمگینی که در جامعه جاری است.