رضا رویگری، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون با اشاره به مراحل درمانی آبدرمانیاش گفت: به دوستانم قول دادم که تا یک ماه دیگر بتوانم بدوم. امیدوارم حالم خوب بشود و جلوی دوربین سریال «سلمان فارسی» به کارگردانی آقای میرباقری بروم.
به گزارش ایرنا، رضا رویگری، بازیگر سریالهای مختارنامه، سالهای مشروطه، مدینه و دارا و ندار هم اکنون در خانهای در محله جنتآباد تهران زندگی میکند. این خانه را گروهی نیکوکار برای او مهیا کردهاند که رویگری در این مصاحبه تحت عنوان حاج خانم و آقای اصغری از آنها یاد میکند.
بازیگر فیلمهای مسافر ری، بوتیک، اجاره نشینها چندی پیش با انتشار ویدئویی مبنی بر اقامتش در آسایشگاه کهریزک خبرساز شد. پس از آن خیلیها پیش قدم شدند تا او را از آن وضعیت نجات دهند.
رویگری در آستانه ۷۶ سالگی در این خانه مشغول استراحت است و گهگاه جلوی دوربین فیلمهای سینمایی و سریالها هم میرود. وضعیت جسمانیاش اجازه نمیدهد که همچون گذشته پرکار باشد.
در حاشیه عیادتی که از رضا رویگری در منزل جدیدش داشتیم با او درباره وضعیت روحی و جسمی فعلیاش و گذشته و آینده هم گپ زدیم. رویگری امیدوار است که حالش بهبود یابد و دوباره در عرصه بازیگری بدرخشد.
پس از آن که ویدئوی شما از آسایشگاه کهریزک منتشر شد، به یک منزل مسکونی منتقل شدید. انتقالتان به این منزل چگونه اتفاق افتاد؟
حاج خانم و پسرشان با کارهایی که انجام دادند من را خوشحال کردند. حاج خانم، زمانیکه در نجف بودند مصاحبه من را میبینند و با آقای پرستویی تماس میگیرد. آقای پرستویی به آقای اصغری میگوید رویگری رفیق من است. تو با او که الان در آسایشگاه کهریزک است تماس بگیر و کارهایش را ردیف کن. آقای اصغری و مادرشان افراد نیکوکاری هستند و کارشان کمک به مردم است. تا حالا چند نفر اعدامی را نجات داده و از چوبه دار پایین آوردهاند. این دو نفر من را از کهریزک بیرون آوردند. من اگر دویست سال هم عمر کنم نمیتوانم گوشهای از محبتهای حاج خانم را جبران کنم.
خیلیها به شما قول کمک دادهاند کدام موارد عملی شد؟
اگر آن خانههایی که به من قول دادند واقعاً میدادند الان یک مسکن مهر داشتم. فقط حاج خانم و آقای علیرضا اصغری روی حرفشان ماندند. این خانه را با مشارکت صداوسیما برای من تهیه کردند.
الان در چه وضعیتی هستید؟
اینجا یک پرستار آقا و یک تیم پزشکی دارم. دو نفر از دوستانم هم همیشه هستند و به من کمک میکنند و خیلی برای من زحمت میکشند. الان اینجا برای من بخور و بخواب است. همهچیز از شیرمرغ تا جان آدمیزاد آمادهاست. موقع خواب، خواب هستم و موقع خوردن هم میخورم. بقیهاش را هم در سایتها و فضای مجازی میتوانید ببینید. به چیزهایی که بعضیها میگویند توجه نکنید. مثلاً من برای آبدرمانی به استخر رفتم که یک چیز معمول و طبیعی است. یک نفر نوشته رویگری در استخر خانهاش دارد شنا میکند. من در این وضع بیآبی چطور میتوانم در خانه استخر داشته باشم؟ یک استخری در جنوب شهر بود که لطف کردند و یک شب من را دعوت کردند. حالا شاید شبهای دیگر هم بروم. آن استخر رفتن برای من بسیار مؤثر بود.
اخبار فضای مجازی درباره خودتان را دنبال میکنید؟
ما دنبال نکنیم، فضای مجازی ما را دنبال میکند. من هیچچیزی را در فضای مجازی بلد نیستم. اصلا نمیدانم چطور در اینستاگرام پست میگذارند. ولی دوستان نظرات را برایمان میخوانند. یکی از دوستان کامنتهای بد را میخواند و دیگری کامنتهای خوب را میخواند. سانسور هم نمیکنند.
نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی نظرات خوب نسبت به من دارند و حرفهای بعضیها غیرمنصفانه است. بعضیها وارد فضای خانواده من میشوند که این خیلی من را اذیت میکند. این دوستانی که به من کمک کردهاند هم جزو خانواده من هستند. همسر من هم خیلی اذیت شد. بعضیها درباره او کامنتهای غیرمنصفانه گذاشتند. امیدوارم که خدا این افراد را ببخشد.
الان همسرتان کجا هستند؟
در منزلی که قبلاً داشتیم زندگی میکند. بعضی وقتها هم به من سر میزند.
اینکه بعضیها میگویند شما با هم اختلاف دارید و جدا شدهاید درست است؟
نه ما جدا نشدهایم.
زمانی که شما در آسایشگاه بودید گفتید که همسرتان مقصر است؟
من دنبال مقصر در این کار نمیگردم. هر کسی بهاندازه توانش به من خدمت کردهاست. دست همه درد نکند. یکی از آنها هم ایشان بوده که در ده سالی که من مریض بودم در خانه به من کمک کرده و زحمت مرا کشیدهاست. من نمیتوانم غیرمنصفانه صحبت کنم.
یعنی زندگی عاشقانهای که از ابتدا داشتید الان ادامه دارد؟
بالاخره عشق مثل هوای بهار میماند که یک وقت میبارد و یک وقت هم تگرگهایی میآید که حجمش اندازه گردو است. یک وقتهایی هوا ابری و یک وقتهایی صاف و آفتابی است. الان که وضع اقتصادی به هم ریخته، همه خانوادهها ممکن است اختلافات کوچکی داشته باشند. ولی آنطورکه در فضای مجازی میگویند ما اختلاف نداریم. با همدیگر هستیم و همچنان داریم زندگی میکنیم. الان زندگیها اسمهای مختلف پیدا کرده است. زندگی سفید و سبز و قرمز و رنگهای دیگر. زندگی اجتماعی هم داریم. ولی ما داریم زندگی سالم انسانی را ادامه میدهیم.
ویدئوی پول پاشی بر روی شما خیلی خبرساز شد. ماجرا چه بود؟
دوستان میخواستند عشق و علاقهشان را به من نشان دهند. شما در عروسیها دیدهاید که بر روی سر یک نفر شاباش میریزند و شاباش میدهند. این کار خیلی غیرمعمول نیست. گفتم بعضیها غیرمنصفانه نظر میدهند.
این روزها اگر از خانه بیرون بروید به چه جاهایی سر میزنید؟
دوستان من را بیرون میبرند. من بچه تجریش هستم و آنجا را خیلی دوست دارم. هر وقت دلم تنگ میشود، من را به شمیران میبرند. به امامزاده صالح و کوچه پس کوچههایش میروم. گاهی آنجا حلیم هم میخوریم. عاشق حلیم هستم.
ظاهرا فیلم مستندی هم درباره شما ساختهشده است که یکی از لوکیشنهایش تجریش است.
بله. هنوز دو سه روز دیگر از فیلمبرداری باقی ماندهاست. قرار است برویم صداوسیما و ادامهاش را ضبط کنیم.
در آن مستند که عکسهایش منتشر شده نشان دادید که نقاش چیرهدستی هم هستید.
اتفاقاً دلم میخواست یکی از تابلوهایم الان اینجا بود. ولی متأسفانه در آن خانه قبلی جا مانده است. باید بروم یکی از تابلوهایم را بیاورم. من یک نقاش حرفهای بودم و اینگونه نبود که یک آسمان و یک گل و پرنده بکشم. من شاگردانی داشتم که الان خودشان استاد شدهاند.
بین سه هنر نقاشی و خوانندگی و بازیگری کدامیک را بیشتر دوست دارید؟
الان بازیگری مقداری حالت شوخی پیدا کرده است. هر کسی که میتواند حرف بزند یک متن در دستش میگیرد و جملاتی میگوید و فکر میکند که بازیگر است.
بازیگری کسب کردنی است. اما صدا نعمتی است که خداوند در حلقوم انسان میگذرد. صدا هدیه خداوند است. من خوانندگی را ازاینجهت بیشتر دوست دارم؛ ولی برای بازیگری بیشتر تلاش کردم. بازیگری را کسب کردم. شصت سال روی صحنه تئاتر و جلوی دوربین کار کردم تا به اینجا رسیدم. خوانندگی برایم مقدستر است. چون خداوند نعمت صدا را به همه ندادهاست. بازیگری را همچنان دوست دارم و تصمیم گرفتم که اگر حالم بهتر شد، جدیتر کار کنم.
در این مدت اگر نقش خوبی به من پیشنهاد بشود حتما قبول میکنم. اصلا دلم نمیخواهد کار ضعیف بکنم. بازیگری که نصف بدنش فعال باشد نمیتواند تمام احساسش را بروز دهد. منتظرم که بهتر شوم. خواسته مردم این است که بازی کنم. هر وقت بیرون میروم از من میخواهند. میگویند ما بازیهایت را دوست داریم و دلمان تنگ شدهاست. من هم میگویم چشم؛ بهخاطر شما هم که شده خوب میشوم.
البته شما در همین وضعیت هم خانهنشین نیستید و در فیلمها و سریالهای متنوعی حضور دارید. در فیلم شادروان بازی کردید و در سریال «برف بی صدا میبارد» هم بودید.
بله در فیلم شادروان نقش فردی را بازی میکنم که خیلی زود فوت میکند. من چند بار هم در فضای مجازی فوت کردهام. مدام تیتر میزنند که رویگری مُرد. رویگری درگذشت. من هم جواب دادم که یک دیگ حلوا درست کردم. من حلوا خور هستم و حلوا بده نیستم. حلوای شما را در بهشتزهرا پخش میکنم. هی نگویید که رویگری مُرد. من حالاحالاها مردنی نیستم. هنوز خیلی آرزوها دارم و باید به کشورم و ملتم خدمت کنم.
برخی سایتها و کانالها، چون بیننده ندارند دنبال کلیک میگردند و اخبار دروغ منتشر میکنند.
انشاءالله خداوند به آنها بیننده بدهد تا دست از سرمان بردارند. آب میخوریم میترسیم وایرال (پربیننده) بشود. بچهها به من میگویند رضا وایرال.
کدام ویدئوی شما در فضای مجازی بیشتر وایرال شدهاست؟
یکی فیلم تولد بود که خیلی وایرال شد و یکی فیلمی که در آسایشگاه از مردم کمک خواستم. حاج خانم و پسرشان قدم جلو گذاشتند و کاری را که گفتند انجام دادند. یک نفر هم گفت در نیاوران به رویگری پنت هاوس دادم که حرف دروغی بود. یک آقایی هست که اسمش را نمیآورم. شش ماه است که من او را میشناسم. میگوید دو سال است که من دارم خرج رویگری را میدهم.
تصور برخی این است که همه بازیگران پساندازهای میلیاردی دارند و در برج زندگی میکنند. درباره شما هم چنین تصوراتی وجود دارد؟
بله. بهخاطر نقشهایی که بازی کردم. من نقش پولدارهای اختلاسگر را زیاد بازی کردهام. فکر میکنند زندگی خودم هم آن چنانی است. ولی من از همین زندگی کوچکم راضی هستم. خدا را شکر هیچ کمبودی ندارم. خداوکیلی فقط همین خانه را دارم و یک سری وسایل زندگی که به کمک حاج خانم و دوستانی مثل آقای پرستویی و علی رام نورایی و خانم شقایق فراهانی فراهم شدهاست، ولی بقیه هرچی گفتند فقط صوت بوده.
شما حقوق بازنشستگی هم دارید؟
هنوز نه. چون بیمه من هنوز کاملنشده است.
درباره مسکن هنرمندان صحبتی دارید؟
مسئله مسکن هنرمندان خیلی مهم است. من قبلاز اینجا ماهی نه میلیون تومن داشتم اجاره میدادم. واقعاً کمرم شکست. من یک بازیگر نصفه هستم که کار هم نمیکنم. اگر کار میکردم واقعاً ۹ میلیون تومان پولی نبود.
پساندازی هم ندارید؟
نه. حساب هنر کارتم را که نگاه کردم، یک میلیون تومان داخلش بود که آن یک تومان را هم قاقالی خریدیم و خوردیم.
نام شما در فهرست بازیگران سریال سلمانفارسی داوود میرباقری آمدهاست. آیا قرار است در این سریال بازی کنید؟
داوود میرباقری خودش میداند که من چقدر عاشقش هستم. نوشتهها و دیالوگهایش بینظیر است. خودش انسان والایی است. یکبار از او پرسیدم که آیا من در کار جدید تو هستم؟ گفت مگر من بدون تو کار میکنم؟ ولی هنوز رسماً با من صحبت نکردهاند. من هم از این طرف و آن طرف شنیدهام که در سلمان فارسی هستم. آقای میرباقری با مطالعه کار میکنند. شما تمام کتابهای دنیا را زیر و رو کنید، چهار خط از زندگی کیان پیدا نمیکنید. ولی ایشان یک کیان واقعی را در مختارنامه خلق کردهاست. یک چیزهایی را هم با خلاقیت خودش اضافه کردهاست.
همه دوست دارند با آقای میرباقری کار کنند. من در اکثر کارهای ایشان بودهام. در تئاتر از معرکه در معرکه که متنش را آقای میرباقری نوشته بودند حضور داشتم. در فیلم مسافر ری نقش یکی از فرماندهان بابک خرمدین را بازی میکردم. در سریالهای مختارنامه و شاهگوش هم با آقای میرباقری همکاری کردم. من امیدوارم حالم خوب بشود و به صورت جدی با آقای میرباقری صحبت کنم و جلوی دوربین سلمان فارسی بروم.
اینقدر آقای میرباقری را دوست دارم که قول میدهم تا روزی که جلوی دوربین بروم، پایم کاملاً خوب بشود. سر کار مختارنامه هم همینطور بود. زمانیکه میخواستم سوار اسب بشوم یک نفر من را بغل میکرد و روی اسب میانداخت. من سیگاری بودم و به خاطر این که بتوانم روی اسب بپرم، سیگارم را ترک کردم. آقای میر باقری به بچهها میگفت بروید یاد بگیرید. به خاطر یک نقش سیگارش را ترک کرد. دیالوگهای آقای میرباقری واقعاً ماندگار است. آدم وقتی در سریالهای ایشان بازی میکند لذت میبرد. برای آقای میرباقری هر کاری کنم باز هم کم است.
تلویزیون را هم دنبال میکنید؟
نه. آرامشم را بیشتر دوست دارم. تنها چیزی که از خدا میخواهم یکی سلامتی و دیگری آرامش است. یکی از مشکلات زندگی من کمبود آرامش بود.
امیدوارم یک کار خوب برای مردم انجام بدهم و یک یادگاری به جا بگذارم. یک فیلمنامه هم خودم دارم که سال ۷۲ نوشتم. فلاشبکهایی است که شامل زندگی خودم از کودکی تا جوانی میشود. همه اش برای خودم اتفاق افتاده است. یک فیلمنامه نوستالژیک زیباست. ولی خرجش زیباتر است. آن زمان که با آقای حسن مصطفوی صحبت کردیم، شش هفت میلیارد تومان خرجش میشود. الان که دلار گرانتر هم شده است.
آرزوی دیگرم آرامش و موفقیت و سرافرازی برای کشورم است. واقعا مردم بسیار خوبی داریم. من الان میتوانم از فرودگاه هر کشوری که بخواهم بروم؛ ولی نمیروم، چون این مردم را جایی پیدا نمیکنم. این خاک را دوست دارم. کجا بروم که یک حاج خانم پیدا کنم که با عشق به مردم کمک میکند؟ کلی آدم را از سر دار پایین آورده است. کلی ادم را از زندان آزاده کرده است.
آن یک ماهی که در آسایشگاه کهریزک بودید به شما سخت گذشت؟
نمیدانم چه بگویم. اگر آن ویدئو را نمیدادم چه کسی میفهمید من آنجا زندگی میکنم. از زمانیکه مریض شدم دارد سخت میگذرد. مریضی خیلی مرا اذیت کرد. درست در اوج کارم بودم که مریض شدم. برای بعضیها کهریزک بهشت است. چون نه جا دارند نه خانواده و نه خرج خورد و خوراک. ولی برای آدمی مثل من نه.
علت بیماریتان را کمبود آرامش میدانید؟
آدم وقتی استرس داشته باشد فشارش بالا میرود و داخل مغز لخته خون تشکیل میشود. سکته مغزی به وجود میآید. در مغز من یه لخته بزرگ تشکیلشده بود.
علت استرسی که داشتید چه بود؟
روزمرگی و حاشیههایی که در زندگی برای ما میسازند. این حاشیهها خیلی آدم را اذیت میکند. بعضی وقتها جوانها میگویند ما میخواهیم بازیگر شویم. با خودم فکر میکنم که اینها چه راه طولانی را باید طی کنند. چقدر باید حرف بشنوند و زحمت بکشند تا محبوب بشوند. معروف شدن مهم نیست. طرف یک نفر را میکشد و بلافاصله محبوب میشود. این معروفیت به درد نمیخورد. در قلب مردم بودن خیلی ارزشمند است.
زمانی که در کهریزک بودید دوست جدید هم پیدا کردید؟
یکی دو تا از بچههای آنجا خیلی به من خدمت کردند و من با یکی از آنها در ارتباط هستم. در زمان بیماری دوست و دشمن مشخص میشود. وقتی سالم بودم یک سری به من میگفتند عمو خاک پاتیم. ولی وقتی به آنها نیاز داشتم گذاشتند و رفتند. من نیاز مالی ندارم. دوست دارم من را ببرند بیرون و یک گشتی بزنم. خدا را شکر الان چند تا دوست خوب دارم که این کار را انجام میدهند. من یک ریزه از کارهای خیر حاج خانم را در زندگی خودم نکرده ام. ولی یک کارهایی کرده ام که شاید خداوند نگاهی به آنها داشته است.