حضور جو بایدن در قدرت و سخنرانی آغاز به کار او و دستورات ابتدایی صادرشده تحلیلهای مختلفی را برانگیخت؛ تأکید بیشتر بر مسائل داخلی تا بینالمللی، اشاره به میراث شوم ترامپ و تلاش برای ایجاد نوعی همدلی در جامعه آمریکا، برای برخی صاحبنظران داخلی این سؤال را ایجاد کرد که آیا مسئله ایران و برجام در اولویت برنامههای بایدن قرار دارد. از طرفی مسئله دیگر آن است که با توجه به فضای جدید شکلگرفته در آمریکا، مسیر ایران و آمریکا در این دوره به کدام سو خواهد رفت.
به گزارش ایکنا، در این راستا گفتوگوی رحمان قهرمانپور، کارشناس ارشد مسائل آمریکا، را میخوانید:
سخنرانی آغاز به کار بایدن تا حد بسیار زیادی معطوف به مسایل و مشکلات داخلی و برطرف کردن مصایب دوران ترامپ بود و صحبت چندانی از ایران و برجام بیان نشد، آیا در عمل هم ایران و برجام جزو اولویتهای دولت بایدن نیست؟
واقعیتها و شواهد نشان میدهد که اهمیت موضوع خاورمیانه، ایران و به تبع آن برجام برای دولت بایدن کمتر شده و این مسئله قابل پیشبینی بود. کاهش اهمیت این موضوعات چند دلیل دارد؛ دلیل اول و مهترین دلیل اتفاقاتی است که پس از سوم نوامبر در داخل آمریکا اتفاق افتاده و باعث شده شکاف در جامعه آمریکا بیشتر شود و این شکاف اجتماعی حتی در سطح احزاب هم خود را نشان داده است. به نحوی که الان حزب جمهوریخواه در مورد نحوه برخورد با ترامپ و میراث او دچار شکاف شده است. حتی برخی صاحب نظران معتقدند وضعیت امروز آمریکا شبیه تجربه وضعیت جنگ داخلی قرن ۱۹ است.
دومین دلیل این است که مهمترین دغدغه سیاست خارجی آمریکا در حال حاضر مسئله مهار چین و احیای چندجانبهگرایی است و آمریکا برای تمرکز بر این موضوعات نمیتواند اهمیت و توجهی را که در گذشته برای خاورمیانه قائل بود، ادامه دهد. شواهد و قرائن نشان میدهد آمریکا به دنبال این است که انرژی خود را به سمت مهار چین معطوف کند و اولویتهای بعدی سیاست خارجی آمریکا هم عبارتند از مسئله روسیه، روابط با اروپا، روابط با آمریکای لاتین، مسئله خلع سلاح و کنترل تسلیحاتی، مسائل مربوط به بحران مالی جهانی و؛ لذا در این فهرست موضوع ایران و خاورمیانه در ردیفهای پایینتر قرار دارد.
انتخاب رابرت مالی به عنوان نماینده ویژه امور ایران از سوی بایدن، با توجه به پیشینه و رویکرد میانهرو در خصوص ایران و فلسطین موجب نگرانی برخی جمهوریخواهان و اسراییل و عربستان شده است. این انتخاب چه پیامی برای ایران دارد؟
این انتخاب حتما پیام خوبی است. به خصوص اینکه او تا حدی به جامعه علمی، دانشگاهی و اندیشکدههای آمریکا نزدیک است و میتواند خلأیی که همیشه در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران وجود داشته جبران کند، که همان خلأ عدم شناخت دقیق از معادلات داخلی ایران و خواستهای منطقهای ایران است. این ضعف همیشه در سیاست خارجی آمریکا وجود داشته و لابیهتی مخالف جمهوری اسلامی ایران همواره از این ضعف یا خلأ شناختی در بین مسئولان آمریکایی نسبت به ایران به نوعی سواستفاده کردند. شاید انتخاب رابرت مالی بتواند تا حدی این ضعف را جبران کند.
دومین مسئله این است که این انتخاب یک معنای نمادین دارد و در مقابل فردی که در دولت ترامپ در این سمت آشکارا مواضع ضد ایرانی و طرفدار اسرائیل داشت حال انتخاب چنین فردی که در گذشته به نوعی با محافل ایرانی در آمریکا در ارتباط بوده و رویکرد نسبتا مناسبی به ایران دارد یک پیام نمادین به ایران است.
البته بایستی توجه کرد که عملکرد افراد درون ساختارها و چارچوبها معنا پیدا میکند و افراد نمیتوانند بدون توجه به ساختارهای موجود و شکلگرفته نقشآفرینی کنند. براین اساس رابرت مالی با یک ساختار تثبیت شده چهل ساله در روابط ایران و آمریکا مواجه است که تنشهای زیادی بر آن حاکم است و به طور قاعده دست او هم بسته است و محدودیتهای زیادی پیش روی اوست و لذا نباید انتظارات غیر واقعبینانهای از این انتخاب داشت. مالی شاید بتواند در مسیر کاهش تنشها قدم بردارد، اما اینکه بتواند گشایشهایی ایجاد کند محل تردیدهای جدی است.
ایران بازگشت به تعهدات برجامی خود را منوط به رفع تحریمها از سوی آمریکا به عنوان مقدمه بازگشت آمریکا به برجام اعلام کرده، از آن طرف نیز برخی مقامات دولت بایدن بیان کردهاند ایران باید ابتدا از مسیر کاهش تعهدات برگردد تا پس از آن آمریکا تعهداتش را عملی میکند. آیا این رویکردها به پیچیدگی بیشتر برجام و به بنبست رسیدن آن نمیانجامد یا احتمال انعطاف در صحنه عمل از سوی دو طرف وجود دارد؟
درباره برجام هم در داخل ایران بین اصولگرایان و اصلاحطلبان و هم در داخل آمریکا، بین دموکراتها و جمهوریخواهان و همچنین درون دموکراتها اختلافاتی وجود دارد. الان در تیم آقای بایدن دو دیدگاه نسبت به بازگشت آمریکا به برجام وجود دارد که علنی هم شده و در رسانهها هم به آن اشاره شده است. برای نمونه خانم وندی شرمن جزو جریانی است که معتقدند آمریکا پیش از بازگشت بدون پیششرط به برجام بایستی برخی توافقات مقدماتی با ایران در مورد نگرانیهای آمریکا داشته باشد.
همچنین مقاله معروفی که توماس فریدمن نوشت در این راستا بود و در مصاحبهای هم که با بایدن انجام داد این سؤال را مطرح کرد که آیا شما میخواهید بدون حل مسئله موشکی ایران وارد برجام شوید و جواب آقای بایدن این بود که این مسائل هم جزو دغدغههای ما هست، اما به طور تلویحی گفت که آمریکا اول باید به برجام برگردد و بعد آن مسائل را حل کند.
گروه دیگر در تیم بایدن طرفدار بازگشت بدون پیششرط آمریکا به برجام هستند. برای نمونه آقای مایک فیتز پاتریک از مسئولان سابق وزارت امور خارجه آمریکا اینگونه بیان میکند که نمیتوان همه موضوعات اختلافی را به طور یکجا با ایران حل کرد و لذا دولت بایدن ابتدا باید به برجام برگردد و پس از اینکه اندکی اعتمادسازی حاصل شد به سراغ گفتگو با ایران بر روی سایر موضوعات برود.
به نظر میرسد دیدگاه دوم الان در دولت بایدن دیدگاه مسلط است و باید منتظر بود که آیا در هفتههای آینده در عمل خودش را نشان میدهد یا نه.
اجماع داخلی یکی از لوازم اصلی موفقیت درحوزه سیاست خارجی برای تامین منافع ملی است. آیا سخنان رهبر انقلاب مبنی بر تأیید غنیسازی ۲۰ درصد از یکسو و باز گذاشتن باب برجام به شرط رفع تحریمها توانسته این اجماعسازی را ایجاد کند یا نزدیک شدن به انتخابات ۱۴۰۰ دستیابی به این اجماع و همصدایی را در نهادهای حاکمیتی با چالش جدی مواجه ساخته است؟
درباره اجماعسازی در داخل ایران باید به این نکته توجه کرد به طور معمول در آستانه انتخابات رقابتهای سیاسی تشدید و به تبع آن کار اجماعسازی دشوار میشود و این قاعدهای است که همیشه شاهد آن بودیم. یعنی آقایان روحانی، احمدیِنژاد و خاتمی، کارهای بزرگ خود را در دوره اول ریاست جمهوری انجام دادند.
الان به نظر میرسد در داخل کشور درباره بازگشت به برجام نوعی اجماع نظر وجود دارد، اما در مورد مسیر بعدی ایران پس از برجام، نشانههایی از اجماع دیده نمیشود. البته دولت دوازدهم و شخص آقای روحانی تلاش میکند در ماههای پایانی ریاست جمهوری از این میراث دولت دفاع کند و احیای برجام میتواند این میراث باشد. اما در وضعیت فعلی حتی در داخل قوه مجریه درباره اینکه مسیر ایران پس از برجام چگونه باشد اجماع نظر وجود ندارد چه برسد اینکه میان اصولگرایان و اصلاحطلبان اجماع نظر وجود داشته باشد.