بهجرئت میتوان ادعا کرد درحالحاضر صحنهای در سیاست خارجی ایران و مسئلهای روی میز کار وزیر خارجه این کشور وجود ندارد که بهنوعی به روسیه مربوط نباشد و روسیه در آن دخالت نداشته باشد؛ از چالش ایران و آمریکا در شورای امنیت تا مسئله سوریه و بالاخره این اواخر دردسرسازشدن درگیریهای قرهباغ، یک پای ماجرا همواره در مسکو است و در هر بزنگاهی، وقتی زمان رایزنی با دیگر کشورها برای بررسی موضوع میرسد، مقامات روسیه در اولین تماسهای ایران هستند.
شرق در ادامه نوشت: این رابطه، اما برای بسیاری از مردم کشور ما، ابهاماتی با خود دارد و از این نظر، تاحدودی منحصربهفرد است. موافقان یا مخالفان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، همه میدانند که رابطه ایران با آمریکا، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، اسرائیل و دیگر کشورها به چه شکل است و بر پایه چه سوابق تاریخیای به اینجا رسیده است. حتی وضعیت تعامل ایران با بریتانیا، ضربالمثل خاص خود را در فرهنگ ایران دارد.
مسکویی که امروز رفتوآمد و مراوده فراوانی با تهران دارد، زمانی در کنار و مانند واشنگتن و لندن و بلکه بیش و پیش از آنها، برای ایران دردسر، جنگ و ویرانی به همراه داشت، اما امروز درحالیکه آن سابقه تاریخی هنوز روی روابط تهران با پایتختهای دو استعمارگر تاریخی سایه انداخته است، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، از اولین میزبانان محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، در دوران قرنطینهآلود شیوع کرونا میشود تا با شوخی و خنده با آرنجهایشان به هم دست بدهند.
آمریکا اگر با ایران تقابل دارد، حامی اصلی اسرائیلی است که دشمن ایران است و این بهسادگی قابل درک است، حتی اگر لزوما این ترکیب را نپسندیم؛ اما ولادیمیر پوتین هم با حسن روحانی، رئیسجمهور ایران، هم با محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی و هم با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، تعامل مداوم دارد و این را بهسادگی و در یک خط نمیتوان توضیح داد. روسیه دارد چه کار میکند و آیا درواقع حامی اسرائیل است یا اینکه رابطه مسکو با تلآویو تنها به اقتضای زمانه و برای کنترل این رژیم است؟
از نگاه الهه کولایی، اما مشکل در همین تمایل به رسیدن به یک توضیح ساده یا «سادهسازی» در فهم روابط بینالملل است. دکتر الهه کولایی، محقق، نویسنده، استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی ایران در دوره ششم که غیر از سالها کار آکادمیک، سابقه فعالیت در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران را دارد، از برجستهترین کارشناسان سیاست خارجی و مسائل روسیه و قفقاز در ایران بهشمار میرود.
در کنار مقالات متعددی که او در این زمینه نگاشته است، آثاری مانند «اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی»، «افسانه انقلابهای رنگی»، «سیاست و حکومت در فدراسیون روسیه»، تلاشهای او برای تبیین پیچیدگیهای سیاسی و تاریخی کشوری بوده است که به گفته او، بسیاری از ایرانیها سعی دارند دربارهاش به توضیحی ساده برسند.
در مقطعی که ایران شاید با جدیترین کلنجارهایش در صحنه سیاست خارجی مواجه است، به سراغ این کارشناس مسائل مربوط به این همجوار شمالی ایران رفتیم تا تلاشی برای درک و تبیین همین پیچیدگیها داشته باشیم.
کولایی در این گفتگو تلاش دارد دقیقا بر همین عدم انطباق رابطه ایران و روسیه بر الگوی «سیاهوسفید» تأکید و مشخص کند مخالفت با روایت خوشبینانه اتحاد تهران و مسکو بهمعنای همراهی با منتقدانی که این رابطه را یکسره خسارت میبینند نیست و برعکس، وقتی با استدلالهای مخالفان هر نوع رابطه با روسیه را نقد میکند، این کار را در همراهی با رویکردی شرقگرا و در تقابل با تماس با غرب انجام نمیدهد.
او در این گفتگو توضیح میدهد که بسترهای تاریخی و جغرافیایی، چگونه رابطه ایران و روسیه را برای دو طرف شکل میدهند، تقابلها با ایالات متحده چه تأثیری بر این رابطه دارد و چه فرایندی دشمنی شوروی را به رابطه فعلی روسیه با ایران تبدیل میکند.
او البته درعینحال که مزایای رابطه ایران با روسیه و نیز الزامات آن را برمیشمرد، تأکید دارد که ایران باید نهتنها رابطه با روسیه که رویکرد سیاست خارجی خود را طور دیگری پیش میبرد و اگر چنین میکرد، از این رابطه هم بهره بیشتری میبرد. از دید این کارشناس مسائل روسیه، برخلاف نگاهی که در ایران به روابط خارجی معمول است، روسیه، مانند همه کشورها، رابطه مثبت و منفیاش با کشورها را برمبنای ادراک خود از منافعش پیش میبرد و برخلاف قضاوتی که باز در ایران معمول است، این رذیلتی در حکمرانان این کشورها نیست بلکه وظیفه آنهاست؛ وظیفهای که ما هم اگر خودمان برای خودمان مانعتراشی نمیکردیم، میتوانستیم بهتر آن را ایفا کنیم.
بگذارید از کلیت ماجرا شروع کنیم. شما بهتر میدانید که نوعی بدبینی نسبت به روسیه در ذهن بسیاری از ایرانیها هست و حتی حامیان روابط با این کشور نیز در این بدبینی شریکاند. ریشه این بدبینی چیست؟ آیا آنطور که برخی میگویند ریشهاش در نگاه نادرست به مقوله سیاست خارجی است یا واقعا پایه و اساسی دارد؟
درباره روابط با روسیه مثل بسیاری از مسائل دیگر در جامعه ما یک نگاه صفر و صدی وجود دارد، یا به تعبیری سیاهوسفید یا همه یا هیچ. ما همیشه روی بسیاری از مسائل، اگر نگویم همه مسائل، روی طیفی از دیدگاههای کاملا متعارض و حتی متضاد با مسائل برخورد میکنیم. یعنی از یک طرف نگاه بسیار مثبت به یک پدیده مطرح میشود و از طرف دیگر بسیار منفی. درحالیکه در عالم واقع و بهویژه در نظام بینالملل، اینطور سیاهوسفیددیدن مسائل با واقعیتها تطبیق ندارد. در مورد روسیه هم همینطور، مانند رابطه با آمریکا.
ما از یکسو طرفداران بسیار جدی در کشور داریم، از طرف دیگر مخالفان بسیار جدی. ولی هیچ کشوری نمیتواند با تاریخ و جغرافیای خودش بجنگد. درواقع هیچ ملتی نمیتواند واقعیتهای تاریخی و جغرافیایی را انکار کند و نادیده بگیرد. این یک واقعیت است که روسها، سربازانشان در دورهای در خاک ایران حضور داشتند و مردم ایران ظلم و تعدی و رفتارهای بسیار غیرقابلتحملی را از سوی آنها تجربه کردند؛ هنوز آن افراد در کشور و زنده هستند.
از سوی دیگر واقعیتهایی که در جهان وجود دارد، گزینههای مشخصی را پیشپای ما قرار میدهد. در واقع نمیتوانیم فراموش کنیم که روسیه حتی بعد از فروپاشی شوروی، یک همسایه پرقدرت برای ماست و در مرزهای شمالی ما، روابط با این کشور میتواند منافع و زیانهای مشخصی را برای ما داشته باشد که آن بسته به درک و میزان شناخت ما از این کشور است. نهتنها در سطح منطقه که در سطح جهان، با توجه به سیاست خارجی جمهوری اسلامی، روابط ما با روسیه بسیار مهم و تعیینکننده بوده است؛ چه از نگاه مثبت و چه از نگاه منفی.
این یک واقعیت است که روسیه پس از فروپاشی شوروی همچنان همسایه ماست. همچنان در بخشهای شمالی دریای خزر با این کشور منافع مشترک داریم. با تهدیدهای مشترک روبهرو هستیم و فراتر از مسائل منطقه در سطح بینالمللی هم تغییر در سیاست خارجی روسیه در سالهای گذشته، بهویژه بعد از یک دهه بعد از فروپاشی شوروی، یعنی از دوره اول ریاستجمهوری ولادیمیر پوتین برای ما فرصتها و امکانات غیرقابلچشمپوشی به وجود آورده که متأسفانه بهدرستی درک و از آن بهرهبرداری نشد.
تعارضها و تفاوتها در نگاه به روسیه خیلی آشکار است. فکر میکنم ما، چون اصولا نه از تاریخمان درس میگیریم و نه از تجربههایمان، طبیعی است که همچنان با تداوم این نگرشها روبهرو باشیم. ولی باید توجه کنیم که روابط بین کشورهای جهان، نشاندهنده شکلگیری قواعدی است که ما آن را نمیسازیم. این قواعد را ما بر کشورهای جهان تحمیل نمیکنیم، بلکه باید مانند همه کشورهای جهان این قواعد را درک کنیم و بشناسیم.
یکی از مهمترین قواعد حاکم بر روابط بینالملل این جمله معروف است که بارها تکرار شده است: «کشورها دوست و دشمن دائمی ندارند. کشورها منافع دائمی دارند»؛ بنابراین در ارتباط با روسیه هم میتوان به عرصههایی از منافع مشترک اشاره کرد. همچنین میتوان به عرصههایی از منافع متعارض اشاره کرد و حتی متضاد.
حتی میتوان به عرصههایی از منافع موازی یا حتی متداخل اشاره کرد؛ بنابراین مسئله مهم و اساسی در ارتباط با روسیه مانند همه کشورهای دیگر، دور و نزدیک، کوچک و بزرگ، حاکمکردن منافع مردم ایران است. اگر چنین باشد آنگاه روسیه بهعنوان قدرتی منطقهای که میکوشد ابعاد جهانی به قدرت خود بدهد، کشوری است که روابط آن برای کشور ما بسیار اهمیت دارد. طبیعی است که با یک همسایه بزرگ قدرتمند، باید روابط همهجانبه و سودمند وجود داشته باشد، اما نباید فراموش کرد که هیچگاه حتی به یک همسایه قدرتمند نیز نباید اتکا کرد.
اشاره کردید به اینکه روسیه زمانی بخشی از کشور بزرگ شوروی بوده و در تاریخ ایران ما همواره با شوروی در تعامل بودیم و برخوردهایی داشتیم. بازهای در تاریخ هست که شوروی از معضلات ایران به حساب میآید و روسها مانند انگلیسیها و آمریکاییها برای ما بودند و اشاره کردید که سربازانشان در ایران بودند. الان، اما در مرحلهای هستیم که نه لزوما برابر، ولی رابطهای با تبادل امتیاز بین ایران و روسیه وجود دارد. به هم منافع میرسانند و از هم سود میبرند و حتی در صحنه جهانی گاهی در قالب متحد هم حاضر میشوند. در این فاصله چه شد که شوروی از یکی از کشورهایی که حتی میشود گفت از دشمنان ایران بوده، به کشوری تبدیل میشود که الان شاید مهمترین دوست ایران در صحنه بینالمللی لااقل در بعضی بزنگاههاست.
همانطورکه اشاره کردم، درک ما از نظام و روابط بینالملل باید با واقعیتها انطباق داشته باشد. آنچه در بیش از چهار دهه گذشته شکل گرفته، نوعی رویکرد ایدئولوژیک در سیاست خارجی کشور ما بوده است.
اینکه تصور شود روسیه متحد جمهوری اسلامی است، تصوری باطل است. روسیه متحد ایران نیست. همانطورکه اشاره کردم، این کشور منافع مشترک متعدد و متنوعی با جمهوری اسلامی دارد که برپایه رویکردی عملگرایانه و البته واقعیتگرایانه، این منافع را هدف قرار داده و دنبال کرده و سهم قابلتوجهی از آن را هم بهدست آورده است.
ولی وقتی شما درباره ایران صحبت میکنید، باید توجه کنید که در این همکاری، ایران چه به دست آورده روسیه چه به دست آورده است. مثبت و منفی این روابط برای دو کشور چه بوده است. این یعنی ما به ارزیابی، نقد، محاسبه و درک واقعیتها در سیاست خارجی تن بدهیم و آن را الزامی بدانیم؛ همان کاری که روسها میکنند، کاری که همه کشورها انجام میدهند؛ بنابراین وقتی از روابط با روسیه و سودمندی این روابط صحبت میکنیم، بخشهایی از آن با واقعیت هم تطبیق دارد. باید به این مسئله هم توجه کنیم که از این روابط سودمند طرفین چقدر سود بردهاند.
بیتردید آنچه روسها از این روابط به دست آوردهاند، با آنچه ایران به دست آورده، قابل مقایسه نیست. ما در برابر این رابطه و سودمندی آن، وضعیتهای مطلوب و بسیار مقبولتری میتوانیم داشته باشیم که به دلیل پایداری رویکرد ضدیت با آمریکا در سیاست خارجی کشور و تداوم آن، نتوانستهایم به این مطلوبیتها دسترسی پیدا کنیم.
این تصور که روسها همیشه با ما همراهی میکنند یا پشتیبان ما هستند، باطل است. همه بهخوبی میدانند که رابطه روسیه با ایران بر پایه منافع این کشور شکل میگیرد که بسیار هم طبیعی و منطقی و در چارچوب قواعد حاکم بر نظام بینالملل است و کسی روسیه را بابت این سیاست نمیتواند مورد پرسش قرار دهد. اما آنچه اهمیت دارد، درک بهره دو کشور از وضعیت موجود در روابط خارجی ایران و شکلدادن به این رابطه است که به نظر میرسد روسیه برنده اول و آخر این بازی است.
درباره ذات رابطه ایران با روسیه هم به همین ترتیب اختلاف نظر هست که برخی معتقدند براساس اینکه روسیه بر پایه منافع خودش عمل میکند و دنبال منافع ما نیست، نباید به آن اعتماد کرد و برخی به دلایل دیگر ازجمله اینکه ممکن است تمایل به رابطه با کشورهای دیگری داشته باشند، رابطه با این کشور را نهی میکنند. اما برخی استدلال میکنند که اساسا ایران در صحنه فعلی قدرت منطقهای و جهانی ناچار به رابطه با روسیه است. به تعبیری ما چارهایم نداریم جز اینکه سعی کنیم تمایل مثبتی با روسیه داشته باشیم. شما چه قضاوتی بین این دو موضع دارید؟
اشاره کردم به تاریخ و درسگرفتن از تاریخ؛ ضرورت مطالعه تاریخ و استفاده از تجربههای تاریخی. تجربههای تاریخی در کشور ما نشان داده که ایران در دورههایی مانند دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، بهدلیل درکی که از تنشزدایی در نظام دوقطبی در جنگ سرد بین دو ابرقدرت وجود داشت، توانسته با شوروی کمونیست، روابطی بسیار سودمند و سازنده داشته باشد، با اینکه کشوری وابسته به نظام سرمایهداری و گروهبندی سرمایهداری در جهان بود، قبل از انقلاب اسلامی.
تقویت زیرساختهای صنایع سنگین در کشور به همین دو دهه مربوط میشود، ماشینسازیها و ذوبآهن اصفهان یا نیروگاههای برق و مانند آن، به این دوره مربوط میشود. با اینکه ایران وابسته به آمریکا و متحد منطقهای آمریکا بود، اما با شوروی کمونیست روابط بسیار حسنهای شکل داده شد. در این زمینه کتابی دارم با عنوان «اتحاد شوروی و انقلاب اسلامی» که به همه توصیه میکنم بخوانند که ببینند نظام آمریکایی در ایران چطور از فضای جنگ سرد و تنشزدایی بهرهبرداری کرد.
در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی هم فرصتهای بیمانندی برای جمهوری اسلامی ایران به وجود آمد که متأسفانه بهدلیل درکنکردن واقعیتهای منطقه، بهرهبرداری مناسب از آن شکل نگرفت. کسانی که از گرایشهای غربی یا شرقی هواداری میکنند، به واقعیت ژئوپلیتیکی ایران، موقعیت خاص جغرافیایی آن، تاریخ روابط خارجی ایران و در اصل ضرورت توجه به واقعیتهای جغرافیایی برای همه کشورهای جهان، توجه لازم را ندارند. این غربگرایی یا شرقگرایی با اقتضاهای ژئوپلیتیک ایران تناسب ندارد.
میدانید شعار انقلاب اسلامی، نه شرقی نه غربی بود. مفهومش این است که هم باید با شرق روابط سازنده داشته باشیم هم با غرب، نه به شرق اتکا کنیم نه به غرب. نه به شرق اعتماد کنیم نه به غرب. نه به غرب وابسته شویم نه به شرق؛ یعنی هم باید با شرق روابطمان را گسترش دهیم و هم با غرب، در یک زمان.
اینکه ما پشت کنیم به شرق و برویم به طرف غرب، یا برعکس پشت کنیم به غرب و برویم به طرف شرق، بدون تردید اگر محاسبه دقیقی روی دستاوردهای این سیاستها صورت بگیرد؛ یعنی سیاست خارجی ایدئولوژیک اجازه بدهد که این واقعیتها دیده شود، محاسبه، ارزیابی، نقد و بررسی شود. متوجه میشویم که نه شرق و نه غرب، بهتنهایی پاسخگوی منافع ما نیستند. کشور ما ایران که در طول تاریخ چهارراه حوادث خوانده شده، بهدلیل اینکه جغرافیای خاص ایران موقعیتی بسیار ویژه و استثنائی را در اختیار داشته است، این توان را دارد که به شکل همزمان، هم با شرق و هم با غرب روابط سودمند و سازنده داشته باشد.
در این شرایط، شرق و غرب هستند که باید تلاش کنند، امتیاز بدهند تا موقعیت خودشان را بهبود بخشند. نه اینکه ما به خاطر غرب ناچار شویم به امتیازدادن به شرق یا برعکس به خاطر شرق ناچار شویم به امتیازدادن به غرب.
همینطور که گفتم، ما از نظر جغرافیای خاصی که داریم و از آن برخوردار هستیم، این توان را داریم که از تعارضهای در حال گسترش شرق و غرب، چین و آمریکا، روسیه و آمریکا و کشورهایی که بهعنوان قطبهای قدرت تلاش میکنند در جهان حضور داشته باشند، استفاده کنیم. تاریخ ما نشان میدهد که روابط خارجی ما در برخی از دورهها هم اینگونه عمل کرده که بتوانیم روابط سازندهای را همزمان با شرق و غرب شکل بدهیم که از درون آن نه اتکا به شرق و نه اتکا به غرب شکل بگیرد.
جایگاه آمریکا در روابط فعلی ایران و روسیه چیست؟ چون حداقل در بازه زمانی فعلی گاهی به نظر میرسد وجود ایالات متحده و سیاستهای ایالات متحده یا سیاستهای این دو کشور در قبال ایالات متحده به نوعی عامل نزدیکی بین تهران و مسکو میشود.
در دوران اتحاد شوروی، از زمانی که اصلاحات گورباچف شروع شد، گورباچف خیلی سعی داشت که اولویتهای سیاست خارجی آمریکا را دنبال کند و نوعی همراهی در جهتگیریهای خارجی خود در ارتباط با آمریکا داشته باشد تا بتواند برنامه اصلاحاتش را در حوزههای مختلف به نتیجه برساند. همسویی شوروی را با آمریکا در جنگ عراق علیه ایران میبینید و آثارش را هم در مراحل پایانی میتوانید مشاهده کنید.
شاید یکی از عواملی که تسریع میکند پایان جنگ هشتساله ایران و عراق را و متأسفانه کمتر در کشور ما به آن توجه میشود، همین عامل خارجی است. برای اتحاد شوروی موضوعیت تداوم جنگهای منطقهای با اجرای این سیاست از بین میرود. اتحاد شوروی دیگر نیازی به تداوم جنگ ایران و عراق برای ایجاد موازنه در این منطقه از جهان، در خاورمیانه و غرب آسیا نمیدید. گورباچف هم همانگونه با این جنگ برخورد میکند که دولت آمریکا طالب آن بود. این همسویی خیلی معنیدار است.
در سالهای بعد هم به همین شکل بود. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و در دوره یلتسین ما این همسویی و همگرایی را در سیاستهای مسکو با آمریکا بهویژه در نیمه نخست دهه اول فروپاشی شوروی شاهد هستیم. هرچند پریماکف، تغییرهایی در این سوگیری به وجود آورد؛ بههرحال این پوتین است که از آغاز قرن بیستویکم، مسیر روابط با آمریکا را متحول میکند.
با تشدید رویارویی روسیه و ایالات متحده، ایران موقعیت مهمتری در روابط روسیه و آمریکا پیدا میکند. حتی در دوران یلتسین هم شاهد هستیم که موضوع ایران همواره یک موضوع مهم در گفتگوهای سران دو کشور بوده است؛ اما از دوران پوتین این موضوع برجستهتر میشود و اهمیت بیشتری پیدا میکند.
پوتین در متن سیاست خاورمیانهای روسیه به رابطه با ایران توجه ویژهای میکند. نکتهای که متأسفانه در کشور ما به آن توجه نمیشود، موضوع روابط روسیه با اسرائیل است که در تمام سالهای بعد از فروپاشی این روابط، روابط رو به گسترش و بسیار حسنهای بوده است.
رهبران اسرائیل همواره از مسیر روسیه سعی بر پیگیری سیاستهای خود در قبال ایران و مهار ایران داشتهاند. درباره موضوع روسیه و آمریکا اصلا یک داستان بسیار مفصل و طولانی وجود دارد که چطور در مقاطع مختلف نزدیکی با ایران، همکاری با ایران، فروش اس۳۰۰ به ایران، تحویلندادن آن به ایران، مسائل مختلفی که در روابط روسیه با ایران وجود داشته، تابعی است از روابط روسیه با ایالات متحده آمریکا. در تحویل نیروگاه بوشهر، حتی در راهاندازی آن برای ایران، نوع برخورد روسیه در تحویل نیروگاه به جمهوری اسلامی ایران، بسیار ارتباط مستقیم با این روابط داشته است.
شواهد بسیار متنوع و متعددی را میشود فهرست کرد، از پیشرویها و عقبنشستنهای مسکو در برابر واشنگتن براساس تنظیم رابطهای که با تهران دنبال میکند. این مسئله بسیار مهم است که در دورههای مختلف، روسیه در تنظیم روابط با آمریکا، از موضوع روابط با ایران بهرهبرداری میکند و میشود در فرصتی مناسب به مسئله پرداخت. در این زمینه چندین کتاب و مقاله دارم که علاقهمندان میتوانند مطالعه کنند.
الان ایران در چند مسئله مهم سیاست خارجیاش روسیه را بهعنوان بازیگری برجسته میبیند. فعلا به نظر میرسد بزرگترین آنها بحثهای مربوط به چالش ایران و آمریکا در مسئله برجام و تحریمها و شورای امنیت است. همچنین به نظر میرسد جدیترین کسی که حامی منافع ایران در این بحثهاست، فعلا روسیه است و شدیدترین انتقادها را هم به آمریکا وارد میکند و ادبیاتی که روسها در مقابل دولت ترامپ به کار میبرند، حتی چین هم به آن شکل موضع نمیگیرد و اروپاییها که اصلا چنین موضعی ندارند. چه چیز باعث میشود اینطور روسیه در خط مقدم این چالش بین ایران و آمریکا باشد.
به یک نکته باید توجه کرد. یکی از ویژگیهای مسائل سیاسی- اجتماعی سادهسازی افراطی آن است. در بسیاری مواقع مسائل سیاسی - اجتماعی در کشور ما به سادهترین وجه آن تقلیل داده میشوند و به پیچیدگیها و ابعاد مختلف مسائل توجه نمیشود، فکر میکنم این مسئله هم کموبیش در این زمینه قابل اشاره باشد.
برای روسیه تنظیم رابطه با آمریکا، بحث بسیار مهمی است که خیلی سریع حتی از دهه اول بعد از فروپاشی، آثار و ابعادش مشخص شد. آنچه در سالهای بعد از فروپاشی شوروی شکل میگیرد، در روابط روسیه با ایالات متحده آمریکا، بهویژه از دوران پوتین و رخدادهای بعد از یازدهم سپتامبر، بعد از اشغال عراق اتفاق میافتد، مسئله صدور دموکراسی از سوی ایالات متحده آمریکا و موضوع جنگ پیشدستانه باید بررسی شود و بعد یکجانبهگرایی رو به گسترش آمریکا، سیاستی مقبول برای روسیه نبود.
در حوزه پیرامونی روسیه هم اختلافها با آمریکا مرتب گسترش پیدا کرد؛ چون روسیه در جمهوریهای پیشین اتحاد شوروی، برای خود منافع حیاتی قائل بوده که از سوی آمریکاییها و اروپاییها پذیرفته نشده است. سیاستهای منطقهای آمریکا در غرب آسیا، تلاش برای ساقطکردن حکومتهای نزدیک به مسکو با عنوان انقلابهای رنگی و حتی در موضوع انقلابهای عربی و مداخلههای آمریکاییها با عنوان برنامههای دموکراسیسازی در کشورهای آسیایی، غرب آسیا و کشورهای پیشین شوروی از یکسو و بهشمارنیاوردن علایق و حساسیتهای منطقهای و بینالمللی روسیه و خروج از پیمانهای مختلف، بهویژه در دوران ترامپ، خروج از پیمانها و توافقها در دوران اتحاد شوروی بین مسکو و واشنگتن بر بدبینیها افزود.
طبیعی است که در شرایط یکجانبهگرایی فزاینده آمریکا، دولتی که بهعنوان دولت ضدآمریکایی و مخالف سیاستهای آمریکا در این بخش از جهان فعالیت میکند، دولت جمهوری اسلامی ایران برای روسیه جاذبه زیادی دارد.
از سوی دیگر، روسیه سیاست خود را فقط روی ایران متمرکز نمیکند، بلکه همزمان با اسرائیل، عربستان و کشورهای حوزه خلیجفارس نیز روابط خود را گسترش میدهد. حتی با ترکیه گسترش روابط را میتوانید ببینید؛ یعنی روسها هیچوقت روی کارت ایران سرمایهگذاری سنگین نکردند.
در متن این همکاریها، روسها به همه قطعنامههای تحریم علیه ایران رأی دادند، ولی وزن و موقعیت منطقهای ایران برای روسیه بسیار درخور توجه بوده؛ نهفقط در غرب آسیا، بلکه در آسیای مرکزی، در قفقاز و در حوزه دریای خزر، استفاده از موقعیت ایران برای روسیه بسیار اهمیت داشته است. نکتهای که باید اشاره کنم، این است که تداوم رویارویی ایران و آمریکا، کاملا تأمینکننده منافع روسیه است؛ چراکه ایران را از داشتن نقش در مسیر انتقال انرژی از شمال به جنوب محروم میکند.
در تمام سالهای بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، خط لولهای برای انتقال منابع انرژی از آسیای مرکزی و قفقاز از سوی ایران ساخته نشده است؛ جز برخی موارد محدود و خاص مانند ترکمنستان به ترکیه که آنهم محدود بوده است یا انتقال نفت قزاقستان به شکل معاوضه.
ایران هیچگاه نتوانسته از این نقش برجسته رقابتی خود در ارتباط با روسیه استفاده کند؛ تداوم رویارویی با ایالات متحده آمریکا، امکان استفاده از چنین اهرمی را برای ایران از بین برده است؛ بنابراین برای روسیه، با توجه به نقش انرژی در دیپلماسی آن، هم در ارتباط با اروپا و هم در ارتباط با کشورهای پیرامونیاش، نهفقط فروش انرژی بلکه موضوع انتقال انرژی در روابط آن با ایران بسیار اهمیت دارد که ایران در یک وضعیت رویارویی با نظام بینالملل باقی بماند و البته کنترلشده.
روسیه بههیچوجه مایل نیست این شرایط از کنترل خارج شود؛ چراکه گسترش ناامنی در ایران، یعنی انتقال این ناامنی به مرزهای جنوبی امنیتی روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز؛ بنابراین برای روسیه بسیار اهمیت دارد که هم این رویارویی تداوم داشته باشد و هم بهگونهای نباشد که ایران تحریم شود و امکان مبادله تجاری اقتصادی و حتی نظامی با ایران از بین برود.
برای روسیه هم ایران بازاری بیمانند در خاورمیانه دارد. هیچ کشوری در خاورمیانه وزن ایران را ندارد و البته میدانید تحریمها امکان استفاده از ظرفیت عظیم را نهفقط برای اروپاییها بلکه برای روسها و چینیها نیز از بین برده است. نه چین و نه روسیه مایل نیستند ایران مشمول تحریمهای بینالمللی یا حتی تحریمهای شدید ایالات متحده آمریکا باشد؛ اما همانطور که اشاره کردم، آنها بهویژه مسکو، مایلاند این کنترل و رویارویی بهگونهای نباشد که منافع روسیه یا چین هدف قرار بگیرد.
سؤال بعدی من در واقع دو سؤال است؛ ما در دورهای که اوباما و روحانی سر کار بودند، حداقل گامهایی به سمت نوعی دیگر از روابط بین ایران و آمریکا برداشتیم. اتفاقات کمسابقهای رخ داد که به نظر میرسید نه اینکه به سمت عادیسازی یا حتی چیزی شبیه به آن برود، بلکه خط ارتباطیای شکل بگیرد تا بشود درباره بعضی مسائل صحبت کرد. از طرفی در دوره اوباما و مدودف نظری مطرح شده بود در واشنگتن که اوباما به دنبال یک ریاستارت در روابط با روسیه است. البته پیچیدگیهای سیاست داخلی آمریکا به جای خود، اما اگر دوباره رویکردی در آمریکا سر کار بیاید و به طریقی با همزمانی اتفاقی در ایران، روند رابطه آمریکا با هرکدام از این دو کشور لااقل شتابش از منفی به مثبت تغییر کند، اگر رابطهاش با ایران به سمت بهبود برود یا با روسیه به سمت نوعی فهم متقابل برود، چه تأثیری روی روابط ایران با روسیه خواهد داشت؟
نخست، با اصلاحی که آقای پوتین در قانون اساسی روسیه انجام داده، رئیسجمهور این کشور باقی خواهد ماند. آنچه در دوران دمیتری مدودف در روسیه شکل گرفت و در روابط اوباما با روسیه دوران مدودف اتفاق افتاد، دیگر اتفاق نمیافتد؛ چون گرایشی که مدودف داشت، تا حدودی با پوتین متفاوت بود.
«بازشروع» روابط آمریکا و روسیه در دوره اوباما- مدودف که هیلاری کلینتون آن را دنبال کرد، چندان نتیجهبخش نبود. با شروع دوره سوم ریاستجمهوری پوتین، ریست یا بازشروع روابط روسیه و آمریکا تقریبا بینتیجه باقی ماند و اصلا در پایان دوره مدودف رو به تخریب رفت. حتی درباره برجام و آنچه روحانی و اوباما به وجود آوردند، باز به دلیل شرایط مشابه البته با تفاوتهای خود، با توجه به ساختار قدرت در ایران، شروع خوبی داشت، ولی فرجام خوشی نداشت.
آن طراحی که در برجام صورت گرفت، قابلیت اجرائیشدن پیدا نکرد. آمریکا نتوانست از مزایای اقتصادی این توافق بهرهمند شود و بهطور طبیعی، مسیر روابط وارد مرحله تحول نشد؛ اما یک واقعیت وجود دارد که با تغییر رئیسجمهور در ایالات متحده آمریکا، باید منتظر شکلگرفتن نوعی تغییر در روابط این کشور با ایران هم باشیم. ضمن اینکه این تغییر نوعی تغییر روش و تغییر شیوه است و اهداف تغییری نمیکند. استراتژی آمریکا تغییر چندانی پیدا نمیکند؛ این بهدلیل زیرساختهایی است که در سیاست خارجی این کشور به شکل پایدار تأثیرگذار هستند و اراده افراد آن را تغییر نمیدهد.
این سادهسازی است که تصور شود رئیسجمهورهایی که عوض میشوند، میتوانند تحولات اساسی در این روابط ایجاد کنند، ولی بههرحال آنها میتوانند ابتکارهایی را آغاز کرده و روشهای جدیدی را مطرح کنند. در روابط آمریکا با روسیه یا آمریکا با ایران نیز این قاعده وجود دارد. نکته مهم این است که فارغ از امکان بهبود روابط ایران با ایالات متحده -که فرض محال محال نیست- روابط ایران با روسیه یک الزام ژئوپلیتیکی است؛ یعنی گسترش روابط ایران با روسیه نباید بهعنوان جایگزین روابط با ایالات متحده آمریکا دیده شود.
میخواهم بگویم ایران همسایهای قدرتمند به نام روسیه دارد که نباید از آن غفلت کند. روابط سودمند همهجانبه با روسیه، ابزاری است برای اعمال قدرت ایران در برابر رقبای غربی روسیه. رابطه گسترده و همهجانبه ایران با روسیه، این امکان را برای تهران فراهم میکند که از آن برای تنظیم ارتباط خود با اروپا و آمریکا استفاده کند؛ بهجای اینکه روسیه از تیرگی این روابط بهره ببرد، ایران میتواند از روابط حسنه با روسیه در تنظیم روابط خود با اروپا و آمریکا استفاده کند، بدون اینکه بخواهد امتیازی به روسیه برای این روابط بدهد. ایران این توان و ظرفیت را دارد که هم با غرب و هم با شرق، همزمان این روابط سازنده و سودمند را مدیریت کند. این برمیگردد به ظرفیتهای داخلی.
نکته مهمتر اینکه، چون این روابط سادهسازی میشود، برخی تصور میکنند این روابط از جنس روابط دوران جنگ سرد است که تضاد کامل در روابط مسکو و واشنگتن حاکم بود؛ درحالیکه روابط موجود جنس و نوعش متفاوت است. الان دوره نظام دوقطبی و جنگ سرد نیست، بلکه روسیه بهدرستی در روابط خود با آمریکا، هم از ابزارهای مدیریت تعارض استفاده میکند و هم از شیوه همکاری؛ یعنی رویارویی و همکاری با هم مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.
این نیست که تضاد و تعارض کامل بین روسیه با آمریکا حاکم باشد، بلکه روسها هم همکاری و هم تعارض یا تقابل و همکاری را به شکل همزمان دنبال میکنند. این تصور که شرایط موجود همان شرایط جنگ سرد است، با واقعیت تطبیق ندارد؛ یعنی این امکان کاملا وجود دارد که روسها در زمینههای مختلف با آمریکاییها به چانهزنی و تعامل هم بپردازند؛ در همان حال که رویارویی جدی و تضاد منافع بسیار روشنی هم با هم دارند.
بیشتر این را از زاویه تهران بررسی کردید؛ از این نظر که اگر چنین شود، منافع ایران همچنان ایجاب میکند که روابطش را با مسکو حفظ کند. برای مسکو تفاوتی ایجاد میشود یا نه؟
شاید بتوانیم بحث را اینطور خلاصه کنیم که اگر در دوران اتحاد شوروی نوعی رویارویی ایدئولوژیک بین مسکو و واشنگتن وجود داشت، بهعنوان رهبران نظام دوقطبی که یکی رهبر نظام سرمایهداری و دیگری رهبر نظام کمونیستی و الگوی توسعه کمونیستی بود، در دوران بعد از شوروی بهزودی مشخص شد رویارویی ایدئولوژیک جای خود را به رویارویی ژئوپلیتیکی داده است؛ یعنی درست است که آمریکا و روسیه در تقابل ایدئولوژیک نیستند، اما دچار تعارضهای ژئوپلیتیکی هستند؛ از جنس بحثهایی که امروز در اوکراین یا در ارتباط با گرجستان وجود دارد و حتی در جمهوری آذربایجان.
درواقع در این کشورها، شاهد تعریفی هستیم که مسکو از روابطش با این کشورها به عنوان «خارج نزدیک» دارد و نیز نپذیرفتن این مفهوم از طرف اروپا و آمریکا و بهویژه آمریکاییها که این یک رودررویی ژئوپلیتیکی به وجود میآورد.
برای روسها، خارج نزدیک یا همان جمهوریهای پیشین شوروی، حوزه منافع حیاتی آنان است. میدانید منافع حیاتی برای همه کشورها، حوزهای از منافع است که غیر قابل چشمپوشی است. این تعارض بنابراین تعارضی پایهای است که ناشی از ژئوپلیتیک روسیه است. درحالیکه غرب، اروپا و بهویژه آمریکا، چنین تفسیر و تعریفی را قبول ندارند و منافع ویژه برای روسیه در این جمهوریها را نمیپذیرند.
طبیعی است که سیاستهای آمریکا با عنوان دموکراتیکسازی و مقابله با حکومتهای طرفدار مسکو در این جمهوریها برای روسیه قابل قبول نیست. برخی هم معتقدند پس از فروپاشی شوروی، آمریکا نوعی جنگ سرد جدید را شروع کرده است که آثار خود را خواهد داشت. البته همه این تفسیر را قبول ندارند.
خانم آلبرایت بهعنوان وزیر امور خارجه دولت کلینتون، این تز را مطرح کرده بود که پس از فروپاشی شوروی باید روسیه را در مرزهای فدراسیون روسیه مهار کنیم؛ یعنی نوعی نظریه جدید مهار را مطرح میکند. این برای روسها قابل قبول نیست؛ چون روسها مناطق پیرامونی را خارج نزدیک تعریف میکنند. این نشان میدهد که آن رویارویی ایدئولوژیک جای خود را بهنوعی رویارویی ژئوپلیتیکی داده است. پس فارغ از اینکه چه دولتی در آمریکا روی کار بیاید، این رویارویی ادامه خواهد یافت. البته میبینید که ترامپ در خاورمیانه امتیازهای درخور توجهی به پوتین میدهد و پوتین پیشرویهای شایان توجهی در خاورمیانه میکند. این بیشتر تاکتیکی است.
آن رویارویی اساسی و محوری برآمده از ژئوپلیتیک روسیه، همچنان ادامه دارد که خیلی به تفاوت رئیسجمهورها مربوط نمیشود و در روش تفاوتهایی وجود دارد. بهطور مشخص، در دوره اوباما آمریکا سیاست دمکراتیکسازی یا در واقع مداخله در این جمهوریهای پیرامونی را بهدلیل مشی دموکراتها بسیار گسترش میدهد. این برای ترامپ در اولویت نبوده و روشن است که برای مسکو هم دولتی مثل ترامپ در ایالات متحده آمریکا مطلوبتر است؛ اما اینها بیشتر شیوهها و ابزارهایی است که در این روابط به کار گرفته میشود.
فکر میکنم در الگوی کلی روابط، بهسبب یکجانبهگرایی آمریکا و نیز نپذیرفتن اولویتهای روسیه در جمهوریهای پیشین شوروی و البته مناطق پیرامونی مثل خاورمیانه، غرب آسیا و منطقه خلیجفارس، این رویاروییها تشدید میشود.
مسئله دیگری که در روابط ایران و روسیه مطرح است و با گذشت زمان جدیتر هم میشود، بحث این است که بعد از تحریمهای تسلیحاتی ایران، نام روسیه بهعنوان گزینه اصلی یا حتی شاید تنها گزینه تعامل تسلیحاتی با ایران مطرح میشود. وزیر دفاع ایران اخیرا به روسیه رفت و وزیر خارجه ایران نیز. آیا این نشانهها یعنی بعد از لغو تحریمها، مبادلات تجهیزاتی و همکاری ایران و روسیه وارد مرحله جدیدی خواهد شد؟
اگر تاریخ روابط ایران و روسیه را بعد از فروپاشی شوروی نگاه کنیم، روسیه از معدود کشورهایی است که نیازهای تسلیحاتی ایران را پاسخ میدهد. جز چند کشور معدودی که آنها هم به روسیه وابسته بودند، مانند کره شمالی و لیبی، تأمینکننده اصلی سلاح برای جمهوری اسلامی ایران، روسیه بوده است. در تمام سالهای گذشته نیز ایران همواره این ارتباط را با روسیه داشته است؛ البته ساختار و زیربنای نیروهای نظامی در ایران، غربی است.
تغییر این ساختارها بهسادگی شکل نمیگیرد؛ هرچند کارهایی انجام شده است. این زیرساختها بر پایه فناوریهای غربی شکل گرفتهاند، ولی در حوزههای بسیاری تغییرها شکل دادهاند. نتیجه کاملا طبیعی سیاستهای آمریکا و اروپا علیه ایران، نزدیکی این روابط است.
در واقع این اروپا و آمریکا هستند که سبب گسترش این روابط شدهاند. جمهوری اسلامی ایران از نظر اقتصادی و ژئوپلیتیکی، از نظر دسترسیهایی که در منطقه دارد و نیازهای کشوری با ویژگیهای ایران، طبیعی است که بهدنبال بازارهای مناسب برای تأمین نیازهای خود از جمله در حوزه تسلیحات برود و این بازارها بر روی ایران بسته نیستند، یا در برابر مبالغ هنگفت یا روابط سیاسی که زمینهساز این نوع مبادلات است.
پروژه نیروگاه هستهای بوشهر مورد مطالعاتی بسیار خوبی است؛ تمام تلاشهایی که ایران بعد از انقلاب انجام داد تا از کشورهای غربی، از ژاپن گرفته تا آلمان، فناوری مناسب برای به پایانبردن نیروگاه دریافت کند، بینتیجه بود. روسها این فرصت را به دست آوردند که این همکاری را با ایران سامان بدهند و با کیفیتی که همه میدانیم، به نتیجه برسانند؛ بنابراین وقتی آمریکا و اروپا این فشارها را بر ایران وارد میکنند، ایران هم دنبال تأمین نیازهای خودش از بازارهای مقدور و در دسترس حرکت میکند.
وقتی به نیازهای ایران در بازارهای غربی پاسخ داده نمیشود و راهها بسته میشود، این کشورهای غربی هستند که به دلیل چارچوبهای حاکم بر روابط کلان این کشورها با ایران، این شرایط را بر ایران تحمیل میکنند، سوقدادن ایران بهسوی روسیه و چین، نتیجه سیاستهای غلط اروپاییها و آمریکاییها بوده است که این وضعیت را بر ایران تحمیل کردند.
روشن است که وقتی این منابع در دسترس است و این نیازها هم در منطقه وجود دارد، چنین شود؛ بهویژه وقتی میزان خرید سلاح را در منطقه از منابع غربی بررسی میکنیم، این دسترسیها در چارچوب رقابتهای منطقهای و بینالمللی تعریف میشود. البته الگوی حاکم بر روابط خارجی ایران هم در این زمینه، سمتوسوی این رفتارها را شکل میدهد. پس این نوع رفتارها و سیاستها بهنوعی نتایج طبیعی طراحیهایی است که در سیاست خارجی اروپا و آمریکا در برابر ایران دنبال میشود و در داخل کشور هم این جهتگیری شکل میگیرد.
برمیگردم به همان نکتهای که نخست اشاره کردم که جغرافیا و ژئوپلیتیک ایران حکم میکند که روابط خارجی متوازن شکل بگیرد. موازنهگرایی در شکلدادن به این روابط، جایگاه خودش را پیدا کند. بهدلیل تداوم رویارویی با غرب، چنین موازنهای شکل نمیگیرد و ما شاهد توسعه روابط بیشتر سیاسی- نظامی با روسیه هستیم. پیامدهای این روابط و کیفیت آن باید در متن روابط روسیه با غرب مورد توجه قرار بگیرد. البته مسائل تحویل سلاح و تنظیم این روابط در دورههای گذشته نیز باید بررسی شود؛ چراکه گذشته همیشه چراغ راه آینده بوده است.
بعضی میگویند ایران در این زمینه، یعنی مشخصا در بحث تسلیحاتی، عملا انتخابی جز روسیه ندارد؛ یعنی جدا از اینکه ایران نیازهای خودش را دارد و راه از سمت غرب بسته است، کشور دیگری نیست که بشود با آن کار کرد. در پاسخ به این انتقاد که «چرا باز سراغ روسیه میرویم»، برخی کارشناسان میگویند به این دلیل است که ما اکنون کسی جز روسیه را نداریم. طبق توضیحاتتان به نظر میرسد شما با این نگاه موافقاید.
خریدهای تسلیحاتی کشورهای غرب آسیا و بهویژه حوزه خلیجفارس که دلارهای نفتی از این منطقه برای تأمین سلاح وارد خارج میشود و آنچه وارد ایران میشود، بهخوبی نشان میدهد که برای تأمین امنیت در این منطقه، این رویکرد بر ایران تحمیل میشود.
وقتی ایالات متحده به تأمین نیازهای کشورهای پیرامونی جمهوری اسلامی ایران در ابعاد بسیار وسیع میپردازد، روشن است ایران هم برای تأمین نیازهای امنیتی خود در منطقه، باید توانایی نظامیاش را ارتقا بخشد. اما نکته بسیار مهمی که اینجا باید به آن توجه شود، خود مفهوم امنیت است و موضوع تأمین امنیت.
این خود فرصت جداگانهای میخواهد که به آن بپردازیم که آیا امنیت در جهان امروز و در روابط بینالملل فقط از طریق تسلیحات و تقویت و ارتقای زرادخانه نظامی تأمین میشود یا امنیت جنبهها، لایهها و ابعاد گوناگونی دارد که نباید از آنها غفلت شود؟ این بحثی است که نیاز است جداگانه و مستقل به آن پرداخته شود.
ولی در حوزه سختافزاری باید به ضرورت تأمین نیازهای دفاعی کشور بپردازم و تأکید کنم که باید به نیازهای «دفاعی» کشور بهطور جدی توجه شود که این نیازها از منابع قابل دسترسی قابل تأمین است. به دلیل سیاستهای نادرستی که در سالهای اخیر علیه ایران از سوی اروپا و آمریکا دنبال شده، این جهتگیری تشدید و تقویت میشود.
درباره رابطه ایران و روسیه برخی بحث همکاریهای اقتصادی را دارند. از سفیر ایران هرازگاهی خبری میآید که با یک مقام روس دیدار کرده و صحبت از افزایش همکاریهای تجاری و اقتصادی ایران و روسیه شده است. برخی کارشناسان میگویند اساسا ویژگیهای بازار این دو کشور مکمل هم نیستند و گفته میشود سقف همکاری اقتصادی ایران و روسیه محدود است. شما با این نگاه موافقاید یا فکر میکنید ایران با روسیه میتواند تعامل تجاری بیشتری هم داشته باشد؟
ببینید جهتگیری سیاست خارجی ایران بیشتر سیاسی– امنیتی- نظامی بوده تا اقتصادی. ما تأثیر نفت را در این حوزه بهخوبی مشاهده میکنیم که اقتصاد نفتزده ایران آثار خود را به حوزه روابط خارجی هم منتقل کرده و در ارتباط با روسیه هم مانند دیگر حوزههای روابط خارجی ایران، این مسئله خود را نشان میدهد. همچنین اقتصاد ایران و اقتصاد روسیه بهدلیل تفاوتهایی که بین ساختارها و ویژگیهای این دو اقتصاد وجود دارد و اراده سیاسیای که بر محرکها و انگیزههای اقتصادی اجتماعی حاکم شده، رشد قابل قبولی نکرده است.
روابط ایران و روسیه بیشتر سیاسی– امنیتی- نظامی است تا اقتصادی. درحالیکه وقتی مثلا روابط ترکیه با روسیه را مقایسه میکنید، میبینید که در اوج روابط تیره سیاسی، روابط اقتصادی بسیار گستردهای بین دو کشور وجود دارد. این به دلیل رویکرد اقتصادی سیاست خارجی ترکیه است. این رویکرد در سیاست خارجی ایران اصولا رویکرد مؤثری نیست. نهادهایی هم که باید در حوزه اقتصاد حمایت و پشتیبانی کنند، کارآمدی لازم را نداشتهاند.
همچنین تمایلی هم به گسترش حضور در حوزههای شمالی وجود نداشته است. نه روسیه نه آسیای مرکزی و نه قفقاز در روابط خارجی ایران، بهویژه در حوزه اقتصادی جایگاه مناسبی نداشتهاند. یکی از مهمترین دلایل این موضوع نبود شناخت است، نبود آگاهی مناسب نسبت به این بازارها و البته موانع و مشکلات زیرساختی مانند بانک و زبان و مانند آن است. این عوامل در طول سالهای بعد از فروپاشی موانع جدی ایجاد کردند.
به نظر میرسد عامل سیاسی در این زمینه جای خودش را و تأثیر خودش را داشته باشد، اما از عوامل دیگر نباید غفلت کرد. به نظر میرسد در مورد روابط با روسیه و مرزهای شمالی و همسایگان شمالی، چه شمال غربی و چه شمال شرقی در آسیای مرکزی و قفقاز، نبود شناخت لازم، از مهمترین موانع توسعه این روابط بوده است. نکته مهم دیگر که باید به آن پرداخته شود این است که جامعه ایرانی سلیقه و علاقهاش به محصولات شرقی نبوده و نیست.
جامعه ایرانی با فناوریهای روز حرکت میکند و هیچکس نمیتواند شکاف فناوری بین روسیه و غرب را انکار کند. مطلوبیتهای جامعه ایرانی، دستیابی به تکنولوژیهای پیشرفته جهانی است که روسیه خودش نیازمند آن است. ولی همه این نکتهها نفیکننده این واقعیت نیست که هر دو کشور، زمینههای مناسبی برای توسعه روابط اقتصادی هم دارند.
متأسفانه کارگزاران این حوزهها علاقه زیادی به این روابط ندارند و بیشتر ترجیح میدهند که از منابع غربی نیازهای داخلی را تأمین کنند. به نظر میرسد نه بخش خصوصی و نه بخش دولتی تمایلی به توسعه روابط اقتصادی با روسیه و این کشورهای بازمانده از فروپاشی شوروی را ندارد. در کنار آن باید به مسئله شناخت و سلیقه و نبود تمایل مناسب پرداخته شود.
همهچیز را با اراده سیاسی نمیشود ایجاد کرد. اینجا گرایش اجتماعی و تمایل اجتماعی هم باید وجود داشته باشد تا این نوع روابط شکل بگیرد. البته بحث روابط ایران و روسیه بهطور طبیعی در حوزه اقتصاد برخلاف حوزه سیاست، رشد لازم را نداشته و همانطورکه اشاره کردم، عوامل متعددی در داخل کشور به این مسئله دامن زده است.
الان این گزینه دارد مطرح میشود که آمریکا ممکن است در روزهای باقیمانده تا انتخابات آمریکا بخواهد اقدامی نظامی کوچک یا بزرگی علیه ایران کند یا بهعنوان یک راهحلی برای پیشبرد اهدافش در قبال ایران یا بهعنوان برگهای انتخاباتی در رقابت داخلی آمریکا. اگر واقعا بین ایران و آمریکا تقابل نظامی کوچک یا بزرگی شکل بگیرد، روسیه چه واکنشی ممکن است نشان دهد و چه نقشی ممکن است ایفا کند؟
امنیت ایران و ثبات ایران برای روسیه بسیار اهمیت دارد. روسیه بهخوبی میداند که امنیت و ثبات در ایران پیامدها و آثار منطقهای غیرقابل چشمپوشی دارد. همانطورکه اشاره کردم تنظیم روابط با ایران بر پایه منافعی است که روسیه از این روابط برای خودش در نظر دارد و پیگیری میکند. در صورت چنین رخدادی، به نظر نمیآید روسیه واکنش مستقیمی نشان دهد.
تصورم این است که مانند بسیاری از مسائلی که پیشتر از این شاهد بودیم، روسها خویشتنداری به خرج خواهند داد و تلاش خواهند کرد تا به مدیریت شرایط بپردازند. با توجه به تجربههای پیشتر، چه در عراق و چه در لیبی، بیتردید روسها همه تلاش خود را به کار خواهند گرفت تا از چنین رخدادی جلوگیری کنند، اما تصور نمیکنم در صورت شکلگرفتن آن، به اقدام متقابل یا حمایت عملی متوسل بشوند.
در بحث روابطی که ایران و روسیه دارند، موضوع دیگری که خیلی برجسته است، مسئله سوریه است. طبیعتا کمتر از چند سال پیش و زمان اوج بحران، اما هنوز مسئله سوریه مطرح است و پروندهاش بسته نشده است. گفته میشود که اختلافنظرهایی بین ایران و روسیه هست؛ در بحث مسیر بازسازی و ساختار قانونی و حکومتی که چطور پیش برود. فکر میکنید ممکن است این اختلاف باعث یک مسئله جدی بین ایران و روسیه شود و آیا در مسیر حل آن، ایران ناچار خواهد شد از خواستههای خودش در مقابل خواستههای روسیه کوتاه بیاید؟
اتفاقا سوریه خیلی مورد جالبی است از همکاری ایران و روسیه و آثار و پیامدهای این همکاری و نتایج این همکاری برای دو طرف. همینجا لازم است شما را به نکتهای ارجاع بدهم که اشاره کردم و چیزی که کمتر متأسفانه به آن توجه میشود؛ یعنی روابط مسکو با تلآویو و نوع رابطهای که پوتین با نتانیاهو دارد و با آن جریانهای افراطی که امروز در تلآویو حاکم هستند که در سوریه و در مرزهای این کشور، چه نگرانیها و دغدغههایی را آنها دارند.
از سوی دیگر من به آن منافع متعارضی که در ابتدای صحبتم اشاره کردم، ارجاع میدهم که بههرحال ایران و روسیه در حوزههایی منافع مشترک دارند و در حوزههایی منافعشان رودرروی هم قرار میگیرد. شکلگیری نظام قانونی جدید در سوریه پس از داعش و پس از شکست خلافت اسلامی که همکاری دو کشور در آن خیلی تعیینکننده بود، یکی از مسائلی است که از پیش درباره آن صحبت میشد.
در مورد اینکه این همکاری تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ روسیه چه سهمی برای ایران در این کشور و ایجاد نظام قانونی جدید در این کشور قائل است و میپذیرد؟ برای روسیه، جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا بهعنوان کشوری که میتواند با جریانهای تندرو و افراطی مقابله کند، یک نظام سیاسی مطلوب تلقی میشود. روزبهروز این دیدگاه اهمیت بیشتری پیدا کرده که ایران میتواند به مقابله با طیفهای افراطی اسلامگرا از نوع داعش و القاعده، کمک کند.
روسیه که در مرزهای داخلی خود با این تهدید روبهرو است، بهویژه در قفقاز شمالی، میتواند از این توانمندی ایران، بهرهبرداری زیادی کند. این بههرحال واقعیتی است که برای روسیه خیلی اهمیت داشته که ایران میتواند در بازدارندگی گسترش حضور و نفوذ اسلامگرایی رادیکال در این مناطق نقش بسیار مفیدی داشته باشد. اما همانطور که اشاره کردم، این نگاه یک نگاه کاملا ابزاری است.
نگاهی نیست که راهبردی باشد و امکان اتحاد بین دو کشور را که برخی در کشور ما دوست دارند مطرح کنند، به وجود بیاورد. این نشان میدهد که این همکاریها چقدر مقطعی و چقدر موردی است و درواقع نمیتواند به یک سرانجام و فرجام مقبولی برای ایران برسد. نظام سیاسی دو کشور امکان چنین دسترسی را هم فراهم نمیکند؛ بنابراین فکر میکنم تجربه سوریه در روابط دو کشور در حدود این روابط و فرجام این روابط میتواند درس بسیار خوبی باشد که در واقع به ما نشان دهد که موقعیت ایران و کارت ایران برای روسیه تا کجا قابل بهرهبرداری است.
سؤال آخر اینکه شما بهعنوان یک کارشناس مسائل روسیه و مسائل ایران و روسیه که سالها در این زمینه کار کردهاید و در صحنه سیاسی کشور هم حضور داشتهاید و در جریان اتفاقات بودهاید، اگر الان در جایگاه متولی روابط ایران و روسیه بودید، چه کار متفاوتی را انجام میدادید؟ با روندی که الان دارد پیگیری میشود.
من زمانی که در مجلس بودم، با آقای دکتر صفری [مهدی صفری، دیپلمات و سفیر سابق ایران در روسیه]بحثی را مرتب مطرح میکردیم. آن زمان من بحث دریای خزر را بهور جدی دنبال میکردم. به آقای صفری میگفتم آقای دکتر شما پشت میز مذاکره دریای خزر دستبسته نشستهاید! شما با دست خودتان یکسری امکانات و کارتهایی را که برای بازی دارید، کنار گذاشتهاید.
ممکن است ما مقدماتی را فراهم کنیم که در متن آن ناچار باشیم به محدودیتهایی تن بدهیم و مجبور شویم گزینه خاصی را انتخاب کنیم. در واقع خودمان با دست خودمان این گزینه را به خودمان تحمیل کنیم. روابط فعلی ما با روسیه از همین جنس است. من به تاریخ اشاره کردم و به روابط قبل از انقلاب اشاره کردم.
حتی در دوران جنگ، اگر بحثهای مربوط به ماجرای مکفارلین را ببینید، در دوران امام ما این ظرفیت را داشتیم. صحبتهایی آقای دکتر ولایتی کردند که ثبت شده و در روزنامههای خارجی آمده و شاید در روزنامههای داخلی هم آمده باشد. شما را ارجاع میدهم به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است، مانند «نه شرقی، نه غربی...» که با همکارانم به فارسی ترجمه کردهایم، در مذاکراتی که ایران با روسیه داشت، در دوره جنگ، زمانی که گورباچف دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی بود، جملهای از آقای دکتر ولایتی نقل شده است.
در یکی از مقالهای کتاب «نه شرقی، نه غربی». نیکی کدی و مارک گازیوروسکی ویراستارهای این کتاب هستند که در آمریکا چاپ شده است. جمله ایشان که در نشریههای آن موقع هم درج شد، این بود که آقای ولایتی گفت: اگر این سلاح خاص را به ما ندهید، ما از آمریکاییها میگیریم.... ما حتی در دوران جنگ و در دوره حیات امام، این رویکرد را درک میکردیم که برای رویارویی با خواستههای شوروی و تأمین خواستههای خودمان در برابر شوروی میتوانیم ارجاع بدهیم به آمریکا. ما در دورههای مختلف این موضوع را تجربه کردیم.
تأکید میکنم که جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک هویت ژئوپلیتیکی این توان را دارد که از روسیه، چین، اروپا و آمریکا امتیاز بگیرد و در واقع موازنهگرایی را تحقق بخشد. با روابطی که ما در روابط این چهلوچند سال تجربه کردهایم. این حرفها را که میزنم، آسمانوریسمان به هم نمیبافم! اینها بخشی از تاریخ روابط خارجی ما هست.
ما در دورههایی این سیاست را تجربه کردیم. آخرینش هم همین برجام بود. من به اینکه به چه سرانجامی دچار شد و چه شد، کاری ندارم؛ ولی تأثیر برجام را بر روابط خارجی ایران دیپلماتهای جمهوری اسلامی بهخوبی تجربه کردند که زمانی که مذاکرات برجام در جریان بود، در فضای دیپلماسی کشور ما ایران چه وزن و جایگاهی را پیدا کرده بود؛ ایرانی که قدرت انتخابها و گزینههای متعددی را داشت. این بحث را ما در دورههای مختلف داشتیم.
ایران با این موقعیت ژئوپلیتیکی و با این ظرفیت و تواناییها میتواند با کشورهای مختلف جهان، با شرق و غرب روابط سازندهای داشته باشد و براساس این روابط سازنده سیاسی-اقتصادی، به گونهای به چانهزنی بپردازد که بتواند منافع مردم ایران را ارتقا بدهد؛ ولی وقتی که ما در تقابل با جامعه جهانی، با کشورهای غربی، با اروپا، با آمریکا و با ژاپن قرار بگیریم و نتوانیم با آنها تعامل داشته باشیم، ناچاریم این روابط را با روسیه گسترش بدهیم.
ناچاریم در حوزه شرق، چین و روسیه را انتخاب کنیم. ناچاریم به تحمیلهای آنها تن بدهیم. ناچاریم که این محدودیتها را بپذیریم. فکر میکنم خیلی مهم نیست که چه نامی بر آن بگذاریم، مهم این است که در این شرایط منافع مردم ایران تأمین نخواهد شد.
منافع مردم ایران زمانی تأمین میشود که ایران از همه این ابزارها و منابع قدرت که در اختیارش است، بهدرستی استفاده کند. ما این ظرفیت را داریم. افرادی هستند که بتوانند این نقش را ایفا کنند و در یک رویکرد موازنهگرا به این واقعیت ژئوپلیتیکی و این هویت سیاسی تن بدهند و بپذیرند که ایران باید با جهان، با شرق و غرب تعامل سازنده داشته باشد؛ با دیپلماسی و با زبان سیاست.
البته این تدبیر و توانمندیهای علمی و کارشناسی و بهکارگرفتن بدنه علمی و کارشناسی کشور و استفاده از نهادهای پژوهشی و تحقیقاتی و آموزشی را میطلبد. کار یکی، دو نفر نیست که من فکر کنم این کار فقط از من برمیآید. این کاری است که در کشورهای قدرتمند جهان انجام میشود.
دیپلماتهای باتجربه، با پشتوانه کارشناسان دانشگاهی، پژوهشی، علمی و آموزشی تصمیمگیری میکنند و سیاستها را اجرا میکنند تا بتوانند از منافع مردم کشور دفاع کنند. اگر من بودم، سعی میکردم همه این ظرفیتها، همه این تجربهها و درسها را برای ارتقای منافع مردم ایران به کار بگیرم. ما در حوزه سیاست خارجی حق نداریم از منافع مردم ایران کوتاه بیاییم و کم بگذاریم.
این زن بی آنکه بخواد حقانیت نگرانی دلواپسها رو به اثبات رسوند
_________
انشاءالله مستندات خیانت برجامی پرده از رازها برخواهد داشت