محمد بن زاید مرد باهوش و زیرکی است، هوش و زکاوتش در درک اشتباهات و اصلاح آنها به خوبی نمایان شد.
پل پیلار، کهنه سربار آمریکایی، کارشناس ارشد در مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جرج تاون که سابقه ۲۸ سال خدمت در سیستم اطلاعاتی آمریکا را نیز دارد، در تازهترین یادداشتش در وبسایت لوبلوگ با عنوان "هوشِ عقبنشینی امارات" دربارۀ تغییر و تحولات اخیر در دستگاه سیاست خارجی امارات متحده عربی، دلایل و پیامدهای رویکرد تازه این کشور را مورد بررسی قرار داده است. پیلار معتقد است که محمد بن زیاد، مرد باهوش و زیرکی است که به موقع با درک شرایط، راهش را از ترامپ جدا کرد. بخشهایی از این یادداشت را در ادامه بخوانید:
محمد بن زاید یا همان امبیزد (MBZ)، ولیعهد ابوظبی و در واقع رئیس اجرایی امارات متحده عربی، به طور آشکار و صریح عزمش را جزم کرد و به این نتیجه رسید که مهمترین سیاستهای منطقهای او نتیجه خوبی نمیدهد و نیاز دارد تا تغییرات اساسی در آنها ایجاد کند. او قوای نظامی کشورش از یمن را فرا خواند و تلاش میکند تا سیاست آرامتری در برخورد با ایران در پیش بگیرد. چنین تغییرات مهمی در سیاست امارات متحده عربی به خوبی بیانگر آنست که سیاست کنونی ایالات متحده آمریکا نیز میتواند چنین تغییراتی را در پیش بگیرد.
امارات متحده عربی یکی از سه کشوری است که دولت ترامپ، در تدوین سیاستهای خاورمیانهای خود جایگاه ویژهای برای آن قائل است و به نوعی ملاحظات این کشور را در نظر میگیرد. دو کشور دیگر عبارتند از: اسراییل و عربستان سعودی. امارات متحده عربی برای ترامپ حکم مقاطعه کار یا همان پیمانکار را دارد. یک پیمانکار میتواند یک پروژه را – چه در سیاست خارجی و چه در بازسای خانه دچار پیچیدگی کند، آنهم زمانی که ناگهان تصمیم میگیرد تا مسیرش را از دیگران جدا کند. مسیر جدید، لزوماً مسیر بدی نیست حتی میتواند سیر بهبودی امور را در پیش بگیرد، اما یک ایراد هم دارد؛ اینکه مثلا تصور کنید در مقام مقایسه با سیاست خارجی، مالک پروژه ساختمانی با تغییر جهت پیمانکار با یک حمام نیمه کاره تنها بماند.
در همین چارچوب، در صورتی که دولت ترامپ در مسیر جدیدی که محمد بن زاید در پیش گرفته، حرکت نکند، این احتمال وجود دارد که ایالات متحده آمریکا بیش از هر زمان دیگر در خاورمیانه دچار انزوا شود. در سویی دیگر، از میان دو متحد باقی مانده، یعنی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی و رییس دوفاکتوی کشور عربستان، هم نمیتوان چنین تغییراتی را غیرمحتمل دانست. بن سلمان در حال حاضر نمیتواند کشورش را از شر جنگ یمن خلاص کند، جنگی که در ابتدا برایش حکم فرزند را داشت، اما امروز اماراتیها آنرا ترک کردند. امروز او با مشکلات و چالشهای عدیدهای دست و پنجه نرم میکند و آنهم در زمانی که دیگر از حمایتهای بی شائبۀ محمد بن زاید خبری نیست. در صورتی که محمد بن سلمان هم در سیاست خارجی کشورش تغییراتی را ایجاد کند، و ترامپ هم به همان سیاست سابق خود بچسبد، در این مسیر تنها خواهد شد و فقط اوست که میماند با شریک دیگرش- یعنی دولت راستگرای اسرائیل- که همواره سیاستی مبتنی بر دلایلی خاص را دربارۀ این کشور در پیش گرفته است.
خطوط نبرد در خاورمیانه، همواره بسیار پیچیدهتر از تصویری بوده است که ترامپ در ذهنش تداعی میکرده، و در نظر او تنها چیزی که مهم است، مخالفت بی حد و حصر و مبارزه با هلال شیعی تحت کنترل ایران است. جنگ یمن به خوبی بیانگر همین پیچیدگی است که بدان اشاره شد. شورش حوثیها در این کشور متعاقب نارضایتیهای محلی و عدم توجه حکومت مرکزی به مطالبات یمنیها در شمال غربی آغاز شد. ایران آغازگر این نبرد نبود و تنها کمک آنها، کمک مادی به حوثیها بود؛ در حالیکه حوثیها خودشان تصمیم گیرنده بودند وحتی گاهی تصمیماتی برخلاف میل تهران اتخاد کردند.
اما این پیچیدگی در روزهای اخیر به اوج خود رسید و آن زمانی بود که نزاع و درگیری میان جدایی طلبان جنوب- تحت حمایت امارات متحده عربی- و نیروهای متحد عبد ربه منصور، رئیس جمهور مخلوع یمن- که هم اکنون در ریاض زندگی میکند- بالا گرفت. دو طرف درگیر، ظاهراً متحد یکدیگر در نبرد با حوثیها بودند. شاید بتوان گفت: نبرد اخیر متآثر از نابسامانیهای ناشی از خروج نیروهای نظامی امارات از یمن باشد.
خروج نظامیان امارات متحده عربی از یمن، فارغ از هدف کاهش تنشها با ایران، به خوبی بیانگر این واقعیت است که رویکرد ترامپ در برخورد با ایران بیش از آنکه یک استراتژی باشد، به یک وسواس و عقده روحی تبدیل شده است. امارات متحده عربی به این نتیجه رسیده است که همانند سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، دیگر خواهان جنگ و رویایی با ایران نیست؛ رویاییای که میتواند هزینههای اقتصادی و امنیتی زیادی برای این کشور داشته باشد و این در حالی است که آنها قبلا تمایل داشتند ایران – به عنوان یک رقیب منطقه ای- ضعیف، منزوی و تحقیر شده باشد. ماندن در چنین سطحی از رقابت منطقهای قطعا به سود ایالات متحده آمریکا نیست هرچند در چارچوب منافع اماراتیها هست. اما آنچه که محمد بن زاید به خوبی تشخیص داده، اینست که در چارچوب منافع کشورش نیست که مسیر ایالات متحده آمریکا را در پیش بگیرد- مسیری که لیدر آن جان بولتون جنگ طلب است.
اشتباه بزرگ دولت ترامپ اینست که کشورهای حوزه خلیج فارس فقط به این دلیل که هر یک به اندازهای رقیب ایران هستند، باید به همان اندازۀ دولت آمریکا نسبت به مسئلۀ ایران حساسیت داشته باشند. اما حاکمانی همچون محمد بن زاید نمیتوانند اجازه دهند حساسیتها و عقدهها در سیاست خارجی کشورش تصمیم گیرنده باشند. امارات متحده عربی در همسایگی ایران زندگی میکند؛ در حالیکه برای ایالات متحده آمریکا وضع به این شکل نیست.
تغییر مسیر محمد بن زاید حکایت از درک این واقعیت دارد که اقتضائات همسایگی باید رعایت شود، حتی با رقیبان، و این هوشمندی القاکننده حس خوبی است. محمد بن زاید اشتباهات زیادی مرتکب شد، اما او مرد باهوش و زیرکی است و هوش و زکاوتش در توانایی و اراده اش در درک اشتباهات و اصلاح آنها به خوبی نمایان شد. بن زاید به این واقعیت پی برد که اقتصاد و منافع امنیتی کشورش با نزدیک شدن به ایران تأمین میشود. او این مسئله را درک کرد که سیاست بی پایان ترامپ و تنش زایی بی اندازۀ او، راه به هیچ جا نمیبرد. هم اکنون امارات متحده عربی بیشتر میتواند در مسیر سایر کشورهای حوزه خلیج فارس اعم از کویت، عمان و قطر حرکت کند.
برای ایالات متحده آمریکا نیز مناسب است که تغییراتی از جنس امارات متحده عربی در پیش بگیرد؛ نه با این استدلال که ایالات متحده آمریکا باید کورکورانه سیاست متحدانش را در پیش بگیرد، بلکه به این دلیل که منازعات و تنشها در خاورمیانه چنین اقتضائاتی را برای منافع ایالات متحده آمریکا ایجاب میکند.