سینا قنبرپور در روزنامه اعتماد نوشت: «حوا» گرچه در هندوستان کوچک، باهوکلات، واقع در جنوب سیستان و بلوچستان زندگی میکند، اما او نیز مثل صاحب نامش از بهشت رانده شده و روی زمینی قدم گذاشته که بعضی مدیرانش خطاهای خود را به سادگی نمیپذیرند و هزاران دلیل میآورند تا گناه را به گردن «گاندو» یا همان تمساح پوزهکوتاه ایرانی بیندازند یا «حوا» را مقصر دانسته و بازیگوشی او را در محدوده زندگی یکگونه منحصر به فرد حیاتوحش کشورمان عامل بروز حمله حیوان و قطع دست این دختر ۱۰ ساله توصیف کنند.
«زکریا» خوششانس بود، تجربهاش از کنار آب رفتن به زخمیشدنش انجامید و نه به قطع عضو. این روزها خیلیها نام «گاندو» را شنیدهاند؛ نه برای حملهاش به «زکریا» و «حوا» که به دلیل پخش سریالی پر از تسویه حسابهای سیاسی که نام این حیوان کمآزار را هم بدنام کرده بود. «گاندو» برخلاف سریال پرمساله تلویزیون لقبی است که بلوچها به تمساح ایرانی یا خزنده تنبل و مردابی دادهاند و بیشتر هم به دلیل خزندهبودنش. بلوچها علاوه بر ویژگی مرزبانی خصوصیات مختلفی دارند از جمله آنکه آب را بیش از اقوام دیگر میفهمند و قدرش را میدانند.
همین ویژگی سبب شده بلوچها هر چیزی را که به آب وابسته است محترم بشمارند و به همین دلیل از «گاندو» با وجود منقرض شدنش در پاکستان و هندوستان در ایران حفظ و حراست کنند. بلوچها در تمام سالهایی که خشکسالی، امان از منطقهشان ربوده، هرگاه تمساحی در جستوجوی آب به روستایشان میآمد یا به چاهشان میافتاد بلافاصله محیطبانان را خبر میکردند و همین رفتارشان سبب شد «گاندو»ها اگرچه جمعیتشان در خشکسالی کم شود، اما منقرض نشوند.
گاه حتی برای عبور از جاده حرکت ماشینها را مختل میکرد ولی رانندهها کمک میکردند تا «گاندو» به ایستگاه محیطبانی «درگس» در ریکوکش برسد و نجات پیدا کند. حالا دو حادثه پرسشهایی را پیش روی ما قرار داده است؛ آیا مزاحمت گاندوهاست که زندگی ما را به خطر انداخته است؟ یا مشکل از ماست که در محدوده زندگی گاندوها قدم گذاشتهایم؟
بدیهی است گاندوها پس از آنکه در اسفند جفتگیری و در اردیبهشت تخمریزی میکنند در تیر و مرداد از بچههایشان که تازه سر از تخم بیرون آوردهاند مراقبت کنند و در این ایام «گاندو»ی مادر حساستر و خشنتر با عوامل بیرونی رفتار میکند. اما بلوچها که در محدوده رودخانه سرباز و پیشین زندگی میکنند طبیعت و حیاتوحش آنجا را خوب میشناسند. مشکل را نه در جامعه محلی که در چیزهایی دیگر باید جستوجو کرد.
سالهاست سیستان و بلوچستان و به ویژه جنوب این خطه از نبود آب شرب سالم و بهداشتی در رنج است. بهرهگیری بلوچها از «هوتک» ها، برکههایی که آب شیرین باران در آن میماند، راهکار سنتی آنها برای استفاده از آب شیرین بوده است. اما در دنیای مدرن ما که در این طرف و آن طرف به وفور سد میسازیم و در انتقال آب دست و دلبازانه عمل میکنیم برای بهرهمندی روستاها و شهرهای سیستان و بلوچستان نتوانستهایم ترفندی بیندیشیم تا دستکم خانوادهها برای بردن آب لب برکه و «هوتک» نروند و هر روز با خطر مواجهه با گاندو روبهرو نشوند.
خطرات این شیوه سنتی فقط مصرف آب ناسالم و غیربهداشتی یا حمله گاندوها نبوده است؛ در خرداد امسال ۳ دختربچه در یکی از هوتکها جان باختند و غرق شدند. شاید نباید موضوع را محدود به لولهکشی و آب کنیم بلکه فقدان امکانات از جمله فقدان سرگرمیهای معمول کودکانه در این منطقه خود باعث شده بچهها با حداقلهای طبیعی خودشان را سرگرم کنند. قرار نیست بچههای روستا هم مثل بچههای شهر گرفتار بازیهای کامپیوتری و موبایل و امثالهم شوند.
ماجرا کاستن از کم برخورداری بخشهایی از کشورمان است که هنوز مسوولان نتوانستهاند نسخهای برای بهبود آن بیابند. اتفاقا «گاندو» و کوههای مریخی در چابهار و همینطور «گلافشان»ها در این منطقه در کنار ساحل خاص مکران همه فرصتهایی است برای توسعه، اما کو گوش شنوا؟ گویا مسوولان گرفتارتر از آن هستند تا به این چیزهای ساده بیندیشند.