فرارو- استاد مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار مطالب مفصلی در مورد پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا (ع) مطرح میکند و به بسیاری از شبهات پاسخ میگوید.
شهید مطهری، در یکی از سخنرانیهای خود بحثی هم درباره شهادت امام رضا دارد و ضمن بررسی دوران معاصر امام رضا (ع) فرضیاتی را در مورد پذیرش ولایتعهدی بیان میکند و میگوید: «در میان فرض ها، در یک فرض البته وظیفه حضرت رضا همکاری شدید بوده، و آن فرض همان است که فضل شیعه بوده و ابتکار در دست او بوده است. بنا بر این فرض، ایرادی بر حضرت رضا از این نظر نیست که چرا ولایتعهد را قبول کرد، اگر ایرادی باشد از این نظر است که چرا جدی قبول نکرد. ولی ما از همین جا باید بفهمیم که قضیه به این شکل نبوده است.»
متن زیر بخشی از سخنرانی شهید مطهری در انجمن اسلامی پزشکان است که با موضوع شهادت امام رضا (ع) انتخاب شده است.
شهید مطهری در پاسخ به سوال "آیا امام باید به جای خلافت تن به شهادت میداد؟" گفت: ما از نظر یک شیعه نمیگوییم، از نظر یک آدم به اصطلاح بی طرف میگوییم: حضرت رضا یا مرد دین بود یا مرد دنیا. اگر مرد دین بود باید وقتی که میبیند چنین زمینهای [برای انتقال خلافت از بنی العباس به خاندان علوی]فراهم شده [با فضل]همکاری کند؛ و اگر مرد دنیا بود باز باید با او همکاری میکرد. پس اینکه حضرت همکاری نکرده و او را طرد نموده دلیل بر این است که این فرض غلط است.
اما اگر فرض این باشد که ابتکار از ذوالریاستین است و او قصدش قیام علیه اسلام بوده، کار حضرت رضا صددرصد صحیح است؛ یعنی حضرت در میان دو شر، آن شر کوچکتر را انتخاب کرده و در آن شر کوچکتر (همکاری با مأمون) هم به حداقل ممکن اکتفا نموده است.
اشکال، بیشتر در آنجایی است که بگوییم ابتکار از خود مأمون بوده است.
اینجاست که شاید اشخاصی بگویند وظیفه حضرت رضا این بود که وقتی مأمون او را دعوت به همکاری میکند و سوء نیت هم دارد، مقاومت کند، و اگر میگوید تو را میکشم، بگوید بکش. باید حضرت رضا مقاومت میکرد و به کشته شدن از همان ابتدا راضی میشد، و حاضر میگردید که او را بکشند و به هیچ وجه همان ولایتعهد ظاهری و تشریفاتی و نچسب را نمیپذیرفت.
اینجاست که باید قضاوت شود که آیا امام باید همین کار را میکرد یا باید قبول میکرد؟ مسألهای است از نظر شرعی: میدانیم که خود را به کشتن دادن یعنی کاری کردن که منجر به قتل خود شود، گاهی جایز میشود، اما در شرایطی که اثر کشته شدن بیشتر باشد از زنده ماندن، یعنی امر دایر باشد که یا شخص کشته شود و یا فلان مفسده بزرگ را متحمل گردد، مثل قضیه امام حسین. از امام حسین برای یزید بیعت میخواستند و برای اولین بار بود که مسأله ولایتعهد را معاویه عملی میکرد. حضرت امام حسین کشته شدن را بر این بیعت کردن ترجیح داد، و بعلاوه امام حسین در شرایطی قرار گرفته بود که دنیای اسلام احتیاج به یک بیداری و یک اعلام امر به معروف و نهی از منکر داشت ولو به قیمت خون خودش باشد؛ این کار را کرد و نتیجه هایی هم گرفت. اما آیا شرایط امام رضا نیز همین طور بود؟ یعنی واقعاً برای حضرت رضا که بر سر دو راه قرار گرفته بود جایز بود [که خود را به کشتن دهد؟].
یک وقت کسی به جایی میرسد که بدون اختیار خودش او را میکشند، مثل قضیه مسمومیت که البته قضیه مسمومیت از نظر روایات شیعه یک امر قطعی است، ولی از نظر تاریخ قطعی نیست. بسیاری از مورخین- حتی مورخین شیعه مثل مسعودی معتقدند که حضرت رضا به اجل طبیعی از دنیا رفته و کشته نشده است. حال بنا بر عقیده معروفی که میان شیعه هست و آن این است که مأمون حضرت رضا را مسموم کرد، بسیار خوب، انسان یک وقت در شرایطی قرار میگیرد که بدون اختیار خودش مسموم میشود؛ ولی یک وقت در شرایطی قرار میگیرد که میان یکی از دو امر مختار و مخیر است، خودش باید انتخاب کند، یا کشته شدن را و یا اختیار این کار را. نگویید عاقبت همه میمیرند. اگر من یقین داشته باشم که امروز غروب میمیرم، ولی الآن مرا مخیر کنند میان انتخاب یکی از دو کار، یا کشته بشوم یا فلان کار را انتخاب کنم، آیا در اینجا من میتوانم بگویم من که غروب میمیرم، این چند ساعت دیگر ارزش ندارد؟
نه، باز من باید حساب کنم که در همین مقدار که میتوانم زنده بمانم آیا اختیار آن طرف این ارزش را دارد که من حیات خودم را به دست خودم از دست بدهم؟ حضرت رضا مخیر میشود میان یکی از دو کار: یا چنین ولایتعهدی را- که من تعبیر میکنم به «ولایتعهد نچسب» و از مسلّمات تاریخ است- بپذیرد و یا کشته شدن که بعد هم تاریخ بیاید او را محکوم کند. به نظر من مسلّم اوّلی را باید انتخاب کند. چرا آن را انتخاب نکند؟! صرف همکاری کردن با شخصی مثل مأمون که ما میدانیم گناه نیست، نوع همکاری کردن مهم است.