ماهنامه اندیشه پویا در شماره ۴۱ خود به نقل از بهزاد نبوی نوشت: «فیلم ماجرای نیمروز مرا به گذشته برد و خاطرات جالبی را در ذهنم زنده کرد. از جمله حادثهای که پیش از سیام خرداد شصت رخ داد و به نوعی حلقۀ آغازین روایت این فیلم از سیام خرداد شصت است. ماجرا این بود که جبهۀ ملی در اعلامیهای مردم را به راهپیمایی علیه لایحۀ قصاص در بعدازظهر روز بیستوپنجم خرداد شصت فراخوانده بود. قرار بود فردای آن روز نمایندگان مجلس دو فوریت طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر را در مجلس بررسی کنند.
دوستان دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری کسب اطلاع کردند که قرار است بنیصدر در راهپیمایی جبهۀ ملی حاضر شود و میلیشیای مجاهدین خلق نیز در پوشش شرکت در این راهپیمایی به خیابان بیایند و آشوب کنند. خاطرم است که آقای خسرو تهرانی دربارۀ تبعات برگزاری این راهپیمایی و سوءاستفادۀ مجاهدین خلق از آن نگران بود. از نخستوزیری با دفتر حضرت امام تماس گرفته شد و موضوع به اطلاع ایشان رسید. حضرت امام نیز برای ناکام کردن طرح مجاهدین خلق، ظهر آن روز سخنرانی تندی علیه جبهۀ ملی، مجاهدین خلق و بنیصدر ایراد کرد.
در واقع هدف اصلی از سخنرانی امام مقابله با برنامۀ مجاهدین خلق بود و نه سخن گفتن علیه جبهۀ ملی وگرنه در آن دوره زعمای جبهۀ ملی عموماً کهنسال بودند و بدنهای نداشتند که لزومی به نقد آنها باشد. بعد از سخنرانی امام مردم در عصر بیستوپنجم خرداد به خیابان ریختند و امکان سوءاستفادۀ مجاهدین خلق گرفته شد.
بعد از این ناکامی بود که مجاهدین خلق روز سیام خرداد بدون اینکه اطلاعیه یا اعلانی دهند، به صورت تشکیلاتی و با نیرویی بیست هزار نفری که تعدادی از ایشان نیز مسلح بودند به خیابان آمدند. راهپیمایی آنها از ضلع شرقی دانشگاه تهران یعنی ابتدای خیابان طالقانی شروع شد و هر چه را در این خیابان سر راهشان بود به آتش کشیدند. بچههای کمیته در سیام خرداد به رغم کمتجربگی تلاش میکردند با این تظاهرات مسلحانه مقابله کنند و سرانجام حوالی خیابان شریعتی بود که تظاهرات مسلحانۀ مجاهدین خلق پراکنده شد.»