فرارو- فرشاد اسماعیلی؛ 1) خبری از روزنامه ایی که الان در دست دارید نبود. خبر ها را «جارچی» در شهر پخش می کرد. جار چی هم خبر یک شهر و هم ستون نیازمندی های مردم بود.
بعد کاغذ و صنعت چاپ آمد و جای روزنامه را گرفت. شهر خالی از جار های جارچیان شد و بعد هم تکنولوژی و صنعت وب آمد و کمی جای روزنامه را تنگ کرد و حالا دیگر خبر را جار نمی زنند و خبر رسانی صنعتی حرفه ایی شد ه است و می تواند با یک تیتر سرنوشت کشوری را تغییر بدهد.
2) وقتی بحث از مشاغل فراموش شده می شود، اولین و فوری ترین موجهه با این مشاغل مواجهه نوستالژیک است.
مردم به شکل خاطره انگیزی یاد این چیزها می افتند: آوازهای های چینی بند زن در کوی و برزن، صدای حلاج یا مسگر در بازار که آدم را به رقص وا می داشت یا صدای سوت شبگرد محله که قرار بود دزد ها را بپراند.
تمام قصه مشاغل قدیمی اما حکایت نوستالژی ها نیست. بخش مهمی از اقتصاد غیر حمایتی کشور را همین مشاغل فراموش شده تشکیل می دهند و این نشان می دهد مساله شغل های فراموش شده اصلا مساله ایی نوستالژیک نیست و کاملا یک مساله اقتصادی جدی است.
3) یکی از ویژگی های عمده ایی که مشاغل فراموش شده دارند، «تولید» محور بودن این مشاغل است. فخاری (تولیدکننده گی ظروف گلی)، سراجی( تولید کننده گی کیف)، چلینگری(قفل وکلیدسازی )، زرگر صباغ(رنگرزی)، کفش دوزی، چرم دوزی، جوراب بافی، شال بافی، آهنگر ی،کلاه دوزی و هزار شغل فراموش شده دیگر.
بیشتر این مشاغل جنبه تولید غیر کارخانه ای داشته و معمولا یا جز مشاغل خانگی محسوب می شده اند یا در کارگاه های کوچک پا گرفته اند اما از یک جایی دیگر بازار گرمی نداشته اند و کج دار و مریض به حیات خود ادامه داده اند و آخر سر کرکره شان را پایین کشیده اند.
5) «اعمال اراده در کار» و «تصاحب نتیجه در کار» این دو ویژگی مهم اقتصاد بازار کار است که در بیشتر این مشاغل فراموش شده دیده می شود.
بسیاری از این مشاغل فراموش شده از هنر های فراموش شده ایرانی هستند. هنری که همواره آیینه جامعه ایرانی بوده اند. رنگرزی که رنگ های زرد و قرمز کوچه باغ های کاشان را به پنبه می زده است و بخشی از هویت بومی اش را به دستان قالی باف بعدی می سپرده است تا اوهم زیستگاه رنگی اش را در الگویی بومی به به تار و پود دار قالی اش بزند.
4)آنچه اصطلاحا « فاصله سرمایه از کار» نامیده می شود و موجب از خود بیگانگی کارگر و به تبع آن زمینه ساز نابرابری های اجتماعی می گردد این است که کارگر نمی داند چه چیزی را دارد تولید می کند یا برای چه کسی دارد تولید می کند و در نتیجه کار را مال خودش نمی داند..
در این فضا است که از نتیجه کارش چیزی عاید او نمی شود و ارزش اضافه کارش به کارفرما یا شخص دیگری تعلق می گیرد.
اما قصه مشاغل فرامش شده روایت دیگری است. بیشتر این مشاغل ویژگی تولیدی دارند. فخاری که خودش با دستان خودش برای کارگاه خودش سفال گلی می سازد، می داند شغلش چیست و تخصصش چیست و می داند که برای خودش دارد کار می کند و نتیجه کارش را خودش می بیند و اضافه کارش هم به خودش تعلق می گیرد.
6)یکی از تعاریف یا نزدیک ترین اکوتوریسم« تعهد مسئولانه نسبت به طبیعت یا منطقه» ایی است که در آن گردشگری می کنیم و یکی از ویژگی های اکو توریسم «تلاش برای ارتقا و تقویت هویت های محلی» است.
این تلاش از طریق خرید از محلی ها یا گرفتن خدمات از آنها برای ارتقا هویت محلی و رونق گیری اقتصادی آن منطقه و بالا بردن امنیت سیاسی منطقه برای گردشگران است.
بسیاری از مشاغل فراموش شده جز صنایع دستی یا هنر های بومی مناطق محسوب می شوند. به نظر می رسد اکو توریسم یکی از حوزه هایی ست که با تعریف هایی که از رویکردش نسبت به گردشگری ارائه کرده است می تواند جلوی مرگ مشاغل قدیمی را بگیرد و به تولید ملی و تولیدهویت ساز کمک کند.
7) شاید دیگر هیچ کس سوار خر نمی شود و نیازی هم به خریدن پالان خر نمی بیند و هیچگاه دیگر هیچ راسته ایی در بازار به نام راسته پالان دوز ها نبینیم.
اما پیله ور( کسی که دارو و ادویه و … را در محله ها می فروخت )و فخار( تولیدکننده ظروف گلی) یا نساج( پارچه باف) می توانند بخشی از میراث بومی و کار هویت ساز کشور باشند و بخشی از فاصله سرمایه و کار را حداقل در منطقه کم کنند
با حفظ این مشاغل فراموش شده می توانیم جلوی از خود بیگانگی بسیاری از آدم های معمولی و بی نام و نشان قصه های کار را بگیریم.
اگر قرار باشد یکی از همین فخار ها که همواره دستش به خاک و گل آغشته بوده است، روزی مجبور شود برود کارگر صنعتی یکی از همین شرکت های خودرویی شود و بعد از کار نگاهی به دستان گریسی خود و ماشینی روی شاسی بیندازد و به او بگویند این ماشین روی شاسی محصول کار توست، شاید شب که بخوابد صبح دیگر بیدار نشود.