
برخی به دلیل گیاهخواری و گچکار (جصّاص) بودن باباطاهر که از هنرهای مانویان بوده، به وی نسبت زندقه دادهاند، اما مسأله این است که آیا ما میتوانیم از این گیاهخواری نتیجه بگیریم که او مانوی بود؟! من در این باره تردید دارم، چون در قرن چهارم زندقه فقط به مانویان ومزدکیان گفته نمیشد، بلکه خیلی از مسلمانها که مورد انتقاد بودند نیز زندیق خطاب میشدند.
روزنامه ایران نوشت: نوروز ۱۴۰۴ در همدان بار دیگر بازدیدکنندگان آرامگاه باباطاهر نقش تازهای را رقم زدند. به همین بهانه یادی کنیم از این شاعر شهیر شهر دوبیتیها.
نام و آوازه باباطاهر همیشه برایم با دو خاطره شیرین قرین است. اولیناش باز میگردد به سالهای پایانی دوران نوجوانیام که همزمان شده بود با سفر فریدون مشیری به همدان.
پدر شاعر شعر «کوچه» همدانی بود و اهالی الوند در آن سفر، به لطف و مهر و مودت، تلاش میکردند ریشههای فریدون شاعر را به چشمههای الوند پیوند دوباره بزنند و نامش را در میان نامداران همدان بگنجانند.
او نیز شائق و راغب در باطن به این آتش تمایل خاطر همشهریان پدر، به شیوهای شاعرانه در مراسم شب شعر، اینگونه دمید که:
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک، اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
من از اینجا چه میخواهم، نمیدانم
اما موضوع وقتی جذاب شد که او در بازدید از مزار باباطاهر عریان گفت که ظاهراً یکی از زیباترین اشعاری که در عمرش شنیده همین دوبیتی باباطاهر است که:
نسیمی کز بن آن کاکل آیو مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
و همین موضوع تا مدتها در میان محافل ادبی همدان از مشیری نقل میشد.
اما خاطره دوم از باباطاهر به سفر دکتر میرجلالالدین کزازی به همدان بازمیگردد. ایشان در بازدیدی که از بناهای تاریخی و تمدنی شهر همدان داشت، به سراغ امامزاده «خضر» رفت. این امامزاده همانجایی است که میگویند «طغرلبیگ سلجوقی با باباطاهر در سال ۴۴۷ دیدار داشته و مطابق این داستان، وقتی طغرل به همدان آمده از اولیا سه پیر بودند: «باباطاهر» و «باباجعفر» و «شیخ حمشاد».
طغرل با آنها دیدار و با باباطاهر گفتوگویی کوتاه کرده است. در میان این سه نفر بخت و اقبال باباطاهر البته بلندتر از بابا جعفر و شیخ حمشاد بوده است، چرا که از او دستکم چند افسانه باقی مانده اما از بابا جعفر و شیخ حمشاد جز نام چیز دیگری در دست نیست. » در این بازدید استاد فقید اذکایی در توضیحات گچبری داخل بنا، خطاب به دکتر کزازی گفت که این گچبریها یا کار شخص باباطاهر است، یا شاگردان بدون واسطه او. این موضوع برایم بسیار جذاب بود و تا امروز هم در ذهنم نشسته است.
اما باباطاهر که بود؟ دکتر نصرالله پورجوادی کتابی منتشر کرده است با عنوان «باباطاهر: شرح احوال و نگاهی به آثار ابومحمد طاهر جصّاص همدانی» در این کتاب عنوان میکند که «طاهر یک شخص گیاهخوار بود که پیشه جصّاصی یعنی گچکاری داشت و آن طاهر جصّاص که عین القضات از وی یاد کرده، همین باباطاهر عریان همدانی است.
برخی به دلیل گیاهخواری و گچکار (جصّاص) بودن باباطاهر که از هنرهای مانویان بوده، به وی نسبت زندقه دادهاند، اما مسأله این است که آیا ما میتوانیم از این گیاهخواری نتیجه بگیریم که او مانوی بود؟! من در این باره تردید دارم، چون در قرن چهارم زندقه فقط به مانویان ومزدکیان گفته نمیشد، بلکه خیلی از مسلمانها که مورد انتقاد بودند نیز زندیق خطاب میشدند. این اتهام به باباطاهر کاملاً جدّی بوده است؛ چون «سمعانی» نیز آن را نقل کرده است ولی این شخص، یعنی باباطاهر، کسی است که با دو واسطه، شیخِ عین القضات همدانی بوده است. عقاید عرفانی عین القضات کاملاً مبتنی بر مفاهیم قرآن است و حجم عظیمی از آثار عین القضات، تفسیر قرآن است و نمیتوان گفت چون طاهر گیاهخوار بوده و یا چون گچکاری درخشانی میکرده، پس از مانویان بوده است.»
در طرف دیگر اما استاد فقید پرویز اذکایی معتقد است که «باباطاهر گیاهخوار بوده و متهم به زندقه بوده است، اما دکتر پورجوادی اتهام باباطاهر به زندقه را تقریباً نادیده گرفته و از کنار آن گذشته است؛ اما باید دانست که باباطاهر مانوی مسلک بوده و از بزرگان مانویت به شمار میرفته است. زندقه همان ثنویت و مانویت است و باباطاهر «زندیق» بوده است.»
فارغ از این دو نگاه که حدود یک دهه گذشته در جلسه نقد و بررسی کتاب هم مطرح شد، موضوع اینجاست که باباطاهر عریان، که عریانی او از منظر بیتعلق بودن به دنیاست، شاعری تأثیرگذار بر ادبیات ایران و الهامبخش شاعران فراوانی پس از خود بوده است.
نویسنده: حسن گوهرپور