آیا ایالات متحده به سرنوشت شوروی دچار خواهد شد؟

آیا ترامپ گورباچف آمریکاست؟

آیا ترامپ گورباچف آمریکاست؟

پل کندی در کتاب «ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ» پیش‌بینی‌هایی درباره افول قدرت‌ها مطرح کرد. ایالات متحده امروز با چالش‌هایی شبیه شوروی سابق روبه‌روست؛ از ناکارآمدی‌های ساختاری تا تضاد در سیاست‌ها. شکاف‌های سیاسی، تورم و تغییرات بی‌برنامه، تهدیدی جدی برای آینده این کشور است.

تاریخ انتشار: ۱۹:۲۳ - ۱۰ آذر ۱۴۰۳

آیا ترامپ گورپاچف آمریکاست؟فرارو– هارولد جیمز، استاد تاریخ و امور بین الملل دانشگاه پرینستون

به گزارش فرارو به نقل از پراجکت سیندیکت، در سال ۱۹۸۷، تاریخ‌نگار برجسته «پل کندی» کتابی با عنوان «ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ» منتشر کرد که به سرعت به یکی از آثار تأثیرگذار و پرفروش جهان تبدیل شد. این کتاب به بررسی روند افول امپراتوری‌ها، به‌ویژه زمانی که قدرت‌های بزرگ از ظرفیت‌های واقعی اقتصادی و نظامی خود فراتر می‌روند، می‌پرداخت. کندی در فصل پایانی این اثر، نگاهی دقیق به وضعیت اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده، دو ابرقدرت زمان خود، انداخت. مدتی بعد، فروپاشی شوروی و تبدیل ایالات متحده به تنها قدرت بلامنازع جهانی، پیش‌بینی‌های او را به نوعی تایید کرد. اما تحولات چند دهه اخیر نشان داده است که شاید زمان بازنگری جدی در آموزه‌های این اثر فرارسیده باشد.

ایالات متحده در مسیر شوروی‌وار: نگرانی‌ها درباره آینده دموکراسی

در ژوئیه ۲۰۲۰، درست در میانه بحران جهانی کرونا، مقاله‌ای با عنوان «آمریکای اواخر شوروی» نوشتم. در این نوشته، نگرانی‌های خود را نسبت به آینده ایالات متحده به اشتراک گذاشتم. در آن زمان، ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ در حال اتمام بود و من نگران بودم که آمریکا به شکلی فزاینده درگیر بن‌بستی تاریخی شده باشد؛ بن‌بستی که علی‌رغم وجود استعداد‌ها و ظرفیت‌های گسترده، ناکارآمدی‌های ساختاری نظام سیاسی را به وضوح نمایان می‌کرد. دو حزب اصلی سیاسی، فرآیند انتخاباتی خود را به روند‌هایی غیرشفاف و تقریباً غیردموکراتیک تبدیل کرده بودند. از سوی دیگر، توزیع گسترده کمک‌های مالی و چک‌های حمایتی از سوی دولت، به ابزاری برای جلب حمایت سیاسی و محبوبیت میان مردم بدل شده بود.

با روی کار آمدن جو بایدن به‌عنوان رئیس‌جمهور، وضعیت به طور قابل توجهی تغییر نکرد. ایالات متحده اگرچه برخلاف اتحاد جماهیر شوروی دارای نظام تک‌حزبی نبود، اما نشانه‌هایی از کمبود دموکراسی واقعی – چه در سطح درون‌حزبی و چه میان‌حزبی – نیز به چشم می‌آمد. احساس بیگانگی سیاسی در میان رأی‌دهندگان افزایش یافته و اعتماد عمومی به توانایی تغییر وضعیت از طریق سازوکار‌های دموکراتیک تضعیف شده بود. در همین حال، دولت همچنان از سیاست‌های پرهزینه برای حفظ ثبات اجتماعی و تأمین اهداف کوتاه‌مدت انتخاباتی استفاده می‌کرد. به نظر می‌رسد ایالات متحده در نوعی وضعیت «شوروی‌وار» گرفتار شده که ممکن است نشانه‌ای از مرحله‌ای پایانی باشد.

آیا ترامپ گورباچف آمریکاست؟

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دو مرحله مشخص به وقوع پیوست؛ ابتدا، حکومتی ایستا و پیرسالار جای خود را به تلاش‌هایی رادیکال، اما ناکام برای اصلاحات داد. در سال ۱۹۸۴، «کنستانتین چرنینکو» ۷۲ ساله که به شدت از بیماری و ناتوانی جسمی رنج می‌برد، به دبیرکلی حزب کمونیست رسید. او جانشین «لئونید برژنف» سالخورده و «یوری آندروپوف» بیمار شده بود، اما وضعیت جسمی او به حدی وخیم بود که حتی در مراسم تدفین آندروپوف، برای ایراد یک سخنرانی کوتاه دچار مشکل شد.

پس از مرگ چرنینکو، نوبت به «میخائیل گورباچف» رسید که با شعار‌های تازه و وعده‌های بلندپروازانه وارد عرصه شد. او با طرح سیاست‌های «پرسترویکا» (اصلاحات اقتصادی) و «گلاسنوست» (شفافیت و باز بودن)، قصد داشت شوروی را از وضعیت ایستایی و بوروکراسی فرسوده نجات دهد و حیات تازه‌ای به این ابرقدرت خسته ببخشد. اما این اصلاحات، به جای تثبیت اوضاع، ساختار‌های سنتی و قدیمی را دچار تزلزل کرد و نیرو‌هایی را که سال‌ها سرکوب شده بودند، آزاد ساخت. در این میان، جنبش‌های ملی‌گرایانه و استقلال‌طلبانه در مناطق مختلف شوروی به سرعت رشد کردند و سرانجام به فروپاشی کامل اتحاد جماهیر شوروی انجامید.

این روزها، به‌ویژه در روسیه، تحلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به ابزاری برای بررسی وضعیت ایالات متحده تبدیل شده است. بسیاری از تحلیل‌گران روس با نگاهی تاریخی، دونالد ترامپ را با میخائیل گورباچف مقایسه می‌کنند؛ چهره‌ای که اصلاحات رادیکال او موجب فروپاشی شوروی شد. هرچند ترامپ از گورباچف بسیار مسن‌تر است، اما شباهت‌هایی میان این دو به چشم می‌خورد. ترامپ نیز، مانند گورباچف، خود را به‌عنوان یک چهره خارج از سیستم معرفی کرده و مدعی است که می‌تواند ساختار‌های موجود را از اساس تغییر دهد و بازسازی کند.

ترامپ که در دوران مبارزات انتخاباتی، بسیاری از اهداف واقعی خود را پنهان کرده بود، پس از به قدرت رسیدن، برنامه‌های انقلابی‌اش را آشکار ساخت. شعار معروف او، «آمریکا را دوباره عظیم می‌کنیم»، توانست یک ائتلاف گسترده سیاسی را شکل دهد که در نوع خود منحصر‌به‌فرد بود. این ائتلاف از یک‌سو شامل کارگران آمریکایی، از جمله بخش قابل توجهی از رای‌دهندگان آسیایی، اسپانیایی‌تبار و حتی سیاه‌پوست بود که پیام ضدسیستمی ترامپ را جذاب می‌دانستند و از سوی دیگر، کارآفرینان بسیار ثروتمند و تاثیرگذار عرصه فناوری را در بر می‌گرفت که هر یک ایده‌های خاص خود را برای آینده کشور داشتند.

تعرفه‌های جدید و بحران هزینه‌های زندگی در ایالات متحده

جای تعجب نیست که ائتلاف سیاسی دونالد ترامپ  از همین حالا نشانه‌هایی از تنش و چالش را بروز داده است. شاید آشکارترین مشکل در این میان، پیامد‌های اقتصادی سیاست‌های پیشنهادی ترامپ باشد که به نظر می‌رسد منجر به افزایش تورم شود. این همان مشکلی است که دوران ریاست‌جمهوری جو بایدن را نیز به شدت تحت تأثیر قرار داد. یکی از سیاست‌های مطرح‌شده، اعمال تعرفه‌های جدید و افزایش نرخ تعرفه‌هاست که بلافاصله موجب افزایش هزینه‌های زندگی خواهد شد. در کنار آن، هرگونه اقدام جدی برای بازداشت و اخراج ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی در ایالات متحده، می‌تواند اقتصاد بخش‌های حیاتی کشور را با بحران مواجه کند. کشاورزی، ساخت‌وساز و مراکز توزیع کلیدی از جمله صنایعی هستند که به شدت به نیروی کار مهاجر وابسته‌اند و کمبود نیروی انسانی در این بخش‌ها می‌تواند به آشفتگی گسترده‌ای منجر شود.

از سوی دیگر، برنامه‌هایی که به کاهش بوروکراسی می‌پردازند، مانند طرح‌های پیشنهادی چهره‌هایی، چون ایلان ماسک و ویوک راماسوامی برای ایجاد یک دپارتمان جدید به نام «وزارت بهره‌وری دولت» می‌تواند باعث اخراج شمار زیادی از کارمندان دولتی شود. اما پرسش اصلی اینجاست: آیا این کارگران اخراج‌شده، که عمدتاً به مشاغل اداری و دولتی عادت دارند، به راحتی حاضر خواهند شد در بخش‌هایی مانند کشاورزی که درآمد‌های پایینی دارند، مشغول به کار شوند؟ بدین ترتیب، در حالی که وعده آینده‌ای روشن همچنان در ابهام باقی مانده است، هزینه‌ها و درد‌های قریب‌الوقوع کاملاً آشکار شده‌اند.

ایلان ماسک و ترامپ: دیدگاه‌های متفاوت درباره مسیر آینده آمریکا

سخنگویان سیلیکون ولی این روز‌ها رویای استفاده از هوش مصنوعی برای افزایش بهره‌وری و بهبود درآمد کارگران کم‌مهارت را در سر می‌پرورانند. در نگاه اول، این ایده منطقی به نظر می‌رسد. شواهد موجود نشان می‌دهد که فناوری هوش مصنوعی توانسته است در برخی زمینه‌ها، مانند مراکز تماس، بهره‌وری را افزایش دهد. همچنین، به نظر می‌رسد که دستیابی به بهره‌وری در حوزه‌هایی نظیر مراقبت‌های بهداشتی و نگهداری از سالمندان نیز امکان‌پذیر است. اما آنچه این ایده انقلابی موسوم به «شتاب‌گرایی» را با چالش مواجه می‌کند، این است که این فلسفه و کاربرد‌های آن تاکنون در مقیاس بزرگ و در شرایط واقعی آزمایش نشده‌اند.

از سوی دیگر، این چشم‌انداز سیلیکون ولی به شدت به جهانی وابسته است که در آن، ایالات متحده همچنان بازیگر غالب اقتصادی و سیاسی باقی بماند. با این حال، چهره‌هایی، چون ایلان ماسک که از پروژه ترامپ حمایت می‌کنند، خود دیدگاهی متفاوت و حتی متناقض دارند. ماسک، در حالی که از سیاست‌های تحول‌آفرین ترامپ دفاع می‌کند، به وضوح از حفظ نظم جهانی موجود نیز حمایت می‌کند. او در اظهاراتش تأکید دارد: «وضعیت فعلی، آمریکا را به سمت ورشکستگی می‌برد. بنابراین، تغییرات اساسی اجتناب‌ناپذیر است.»

ماسک همچنین از سیاست‌های شوک‌درمانی خاور میلی رئیس‌جمهور جدید آرژانتین، که شامل حذف تعرفه‌ها و آزادسازی اقتصادی است، تمجید می‌کند. این در حالی است که دونالد ترامپ یکی از مدافعان اصلی سیاست‌های تعرفه‌ای به شمار می‌رود و واژه «تعرفه» از جمله ابزار‌های محبوب او در جنگ‌های اقتصادی و تجاری بوده است. اکنون باید دید این تناقض آشکار چگونه حل و فصل خواهد شد.

آیا نظام جهانی دوام خواهد آورد؟

از دیدگاه خوش‌بینانه‌تر، خروج ایالات متحده از عرصه تجارت جهانی به‌تن‌هایی نمی‌تواند بحران تجاری در ابعاد رکود بزرگ را رقم بزند، چرا که آمریکا تنها ۱۳.۵ درصد از واردات جهانی را در اختیار دارد. این بدان معناست که نظام تجارت جهانی همچنان می‌تواند بدون آمریکا به کار خود ادامه دهد. البته، واکنش دیگر کشور‌ها به این تغییر می‌تواند پیامد‌های غیرقابل پیش‌بینی به همراه داشته باشد. برخی ممکن است در مقابله با سیاست‌های ترامپ اقدام کنند یا حتی از رویکرد او الگوبرداری نمایند. با این حال، هرچه ترامپ سیاست‌های خود را بی‌نظم‌تر و آشفته‌تر پیش ببرد، احتمال کمتری وجود دارد که دیگر کشور‌ها از او تقلید کنند. برای نمونه، برگزیت و پیامد‌های آن موجب شد بسیاری از شکاکان به اتحادیه اروپا از ایده جدایی منصرف شوند یا در کشور‌های پساشوروی شاهد گرایش به سیاست‌هایی متفاوت از گذشته بوده‌ایم.

در این میان، تضاد درونی ائتلاف ترامپ نیز به وضوح آشکار است. بخشی از حامیان او خواهان جهانی‌گرایی و حفظ جایگاه آمریکا در نظام بین‌المللی هستند، در حالی که بخش دیگر به‌شدت با این دیدگاه مخالف هستند و به سیاست‌های انزواطلبانه باور دارند. اگر برنامه‌های ترامپ به‌طور کامل اجرا شوند، به نظر می‌رسد که بذر نارضایتی‌های جدید، اعتراضات گسترده‌تر و حتی نظریه‌های توطئه در جامعه آمریکا کاشته خواهد شد. این پدیده، همان چیزی است که در سال‌های پایانی قرن بیستم و در دوران پساشوروی شاهد آن بودیم.

تجربه اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که تغییرات ناگهانی و بنیادین بدون برنامه‌ریزی دقیق، نتیجه‌ای جز آشفتگی و بی‌ثباتی به همراه ندارد. در آن زمان، بسیاری از اقشار آسیب‌دیده از تغییرات شتاب‌زده به صفوف معترضان و مخالفان پیوستند. به نظر می‌رسد همین پویایی در ایالات متحده نیز در حال شکل‌گیری است. روسیه امروزی قطعاً امیدوار است که چنین شود.

پرطرفدارترین عناوین