زیرژانر شمشیر و صندل عناصر اکشن، تاریخ و اساطیر را در هم میآمیزد و معمولاً داستان قهرمانان باستانی، پادشاهان ظالم یا هیولاهای ماوراء الطبیعی را روایت میکند. آنها معمولاً گلادیاتورها، ارابه ها، قهرمانان، و ردای روم باستان به نام توگا را به تصویر میکشند.
به گزارش روزیاتو، برخی از این فیلمها میتوانند قطعاً خندهدار و مضحک باشند، اما بسیاری از آنها بسیار سرگرمکننده هستند.
در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلمهای ژانر شمشیر و صندل در تاریخ سینما آشنا کنیم.
«بر ترست غلبه کن و قول میدهم بر مرگ غلبه خواهی کرد». فیلم اسکندر یا الکساندر زندگی یکی از مشهورترین فاتحان تاریخ را بررسی میکند. این فیلم به قدرت رسیدن اسکندر مقدونی (کالین فارل) را روایت میکند، داستانی که با بزرگ شدن او تحت نظر ارسطو (کریستوفر پلامر) آغاز شده و در نهایت به رسیدن او به عنوان پادشاهی مقدونیه منتهی میشود. از آنجا، اسکندر لشکرکشی بلندپروازانهای را برای فتح ایران و گسترش امپراتوری خود تا آن سوی جهان شناخته شده آغاز میکند. محصول نهایی بسیار بهم ریخته و معیوب است، اما به طرز غیرقابل انکاری جاه طلبانه ساخته شده و سکانسهای به یاد ماندنی متعددی دارد.
صحنههای خونین جنگ، نبردهای تن به تن، و رویاروییهای پرتنش و احساسی به زیبایی از طریق فیلمبرداری پر از فراز و نشیب رودریگو پریتو به تصویر کشیده شدهاند. علیرغم اینکه الکساندر بیش از حد طولانی است (و دارای چند بازی ضعیف)، هنوز هم تماشای آن لذت بخش است، به خصوص برای کسانی که به این دوره از تاریخ علاقهمند هستند. داستان بسیار مبتذل، البته سرگرم کننده و از نظر بصری چشمگیر است. قهرمان داستان شخصیتی پیچیده و ابرانسان است، و این بدان معناست که هر فیلمی در به تصویر کشیدن درست و کامل شخصیت او با مشکل مواجه میشود، اما الکساندر تلاش در خور تقدیری در این زمینه داشته است.
«برای افتخار بجنگ. برای آینده ات بجنگ. برای جاودانگی بجنگ». این دیالوگ بسیار مهیج در اساطیر یونان، دیالوگی از هنری کاویل در نقش قهرمان تسئوس است. محور داستان تلاشهای او برای متوقف کردن شاه ستمگر و بیرحم هایپریون (میکی رورک) است که به دنبال آزاد کردن تایتانها و سرنگونی خدایان است. در حالی که ارتش هایپریون یونان را ویران میکند، تسئوس باید به عنوان یک قهرمان، با هدایت زئوس (لوک ایوانز)، برای نجات بشریت از نابودی قیام کند.
کارگردانی این فیلم بر عهده تارسم سینگ، کارگردان فیلم فانتزی و باشکوه The Fall است. سبک خاص فیلمسازی او در سراسر این فیلم دیده میشود، از تصاویر خاص گرفته تا مناظر ساخته شده توسط کامپیوتر و سه بعدی استریوسکوپی. مانند اسکندر، فناناپذیران نیز اغلب در زمینه روایت و شخصیتپردازی دچار نقص است، اما از طریق آتش بازیهای بصری و دیزاینهای هیجانانگیز این نقص را جبران میکند. صحنههای نبرد خدایان و تایتانها، به طور خاص، مطمئناً علاقمندان به اسطورههای یونانی را راضی میکند. این یکی از منحصربهفردترین برداشتهای قرن بیست و یکم از داستانی در سبک کلاسیک شمشیر و صندل است.
«چه کسی این غیرممکنها را به خورد شما داده است؟ فقط بردهها به این حرفها گوش میدهند». فیلم Exodus: Gods and Kings بازگویی حماسی ریدلی اسکات از داستان موسی (کریستین بیل) در کتاب مقدس و مأموریت او برای نجات بنی اسرائیل از بردگی در مصر است. تمرکز فیلم بر روابط پیچیده بین موسی و رامسس (جوئل اجرتون) است، کسانی که روزگاری همرزم و اکنون دشمنان یکدیگر هستند، در شرایطی که موسی با امپراتوری مصر مخالفت میکند.
اسکات یک حرفهای تمام عیار در ساخت فیلمهای حماسی است و این تخصص در اینجا در بدلکاریهای هیجان انگیز سکانسهای ارابهها و سکانسهای باشکوه نبرد به نمایش گذاشته میشود (برخی دارای هزاران سیاهی لشکر هستند). پایان داستان در دریای سرخ به طور ویژهای چشمگیر است و صحنههای طاعون به شدت دلخراش هستند. با این وجود، این واقعیت که فیلم موسی را به عنوان یک قهرمان اکشن تجسم میکند، گهگاه لحظات عجیب و غریبی را رقم زده و وزن روایت را تضعیف میکند. فیلم خروج: خدایان و پادشاهان ممکن است چیز جدیدی برای ارائه نباشد، اما این یک روایت پرتنش است و مسلماً بهتر از آن چیزی است که همه فکر میکنند.
«کراکن را آزاد کن!». سم ورتینگتون در این فیلم نقش پرسئوس، پسر نیمه خدای زئوس (لیام نیسون) و شخصیت اصلی داستان را بازی میکند. او در حال انجام ماموریتی متهورانه برای شکست هیولای کراکن و نجات شهر آرگوس است. در طول این ماموریت، او با موجودات اساطیری مختلف، از جمله مدوسا (ناتالیا ودیانوا) و عقربهای غول پیکر روبرو میشود، در حالی که با خشم خدایان مبارزه میکند. ورتینگتون در این فیلم گروهی از بازیگران برجسته مانند رالف فاینز، جما آرترتون، مدس میکلسن و نیکلاس هولت را در کنار خود دارد.
نبرد تایتانها در زمان اکران یک موفقیت تجاری بزرگ بود، اما منتقدان بسیار به آن نقد داشتند – مسلماً بیش از حد. بدون شک فیلم داستانی احمقانه دارد، اما در عین حال جذاب نیز هست. ورتینگتون برای ایفای نقش اصلی فیلم چندان ضعیف نیست، اما کاستیهای او عمدتاً با سرعت روایت بالای فیلم و موجودات به یاد ماندنی فراوان پوشانده میشود. ممکن است طرفداران این فیلم استاپ موشن اصلی از جلوههای کامپیوتری خوششان نیاید، اما Clash of the Titans هنوز هم فیلم جذابی به شمار میآید که باعث شده بسیاری بارها این فیلم را تماشا کنند. این فیلم همچنین یکی از موفقترین فیلمهای زیرژانر شمشیر و صندل بود، یک فیلم قابل توجه در زمانی که عرضههای این ژانر بسیار کم و بافاصله زیاد بود.
«قدرت خدایان را حس کنید!». فیلم خشم تایتانها از جایی شروع میشود که نبرد تایتانها به پایان میرسد، در حالی که یک بار دیگر پرسئوس برای ماموریتی خطرناک فرا خوانده میشود، این بار برای جلوگیری از قیام تایتان کرونوس انتقام جو و نابود کردن خدایان. قهرمان ما باید به دنیای اموات سفر کند و با چالشهای هرکول، از سایکلوپ گرفته تا یک هزارتوی مرگبار روبرو شود تا جهان را از نابودی نجات دهد. این فیلم، اکشن و جلوههای ویژه را به مرحله تازهای میبرد و نبردها و درگیریهای حماسی بیشتری با هیولاها و خدایان ارائه میدهد.
مطمئناً، برخی از بازیها مصنوعی هستند و بسیاری از دیالوگها انگار که از یک کتاب کمیک گرفته شدهاند، اما Wrath of the Titans همچنان یک فیلم سرگرم کننده پاپ کورنی است، با جلوههای بصری برتر و کارگردانی خوبی از جاناتان لیبسمن (نبرد: لس آنجلس، هیلو). این فیلم همچنین کمی به اسطورهشناسی واقعی یونانی نزدیکتر است، حتی اگر باز هم برداشتی عجیب و غریب از شخصیتهای معروفش داشته باشد. وقتی صحبت از فیلمهای اکشن، نمایش عضله و خارقالعاده به میان میآید، Wrath of the Titans همان چیزی است که میتوانید درخواست کنید.
«جاودانگی! بگیر! مال توست!». تروی بازگویی ایلیادِ هومر است، داستانی که بر وقایع جنگ تروآ تمرکز دارد. تمرکز داستان بر روی آشیل (برد پیت) است که با میل شدید خود برای افتخار ابدی دست و پنجه نرم میکند، در حالی که در جبهه یونانیها در محاصره تروآ شرکت میکند. کارگردانی ولفگانگ پترسن با کمک بازی متعهدانه و درونگرایانه پیت، واقع گرایی تلخی را به این داستان باستانی میآورد.
بازیگران نقشهای مکمل نیز قوی هستند و بسیاری از چهرههای مشهور دهه ۲۰۰۰ در این فیلم ظاهر میشوند: اورلاندو بلوم، دایان کروگر، شان بین، برایان کاکس، برندان گلیسون و رز بیرن. با این حال، بهترین نقش آفرینی فیلم به ستارهای از یک دهه قبل میرسد: پیتر اوتول در نقش پریام، پادشاه تروآ. فیلم Troy ممکن است به پای شکوه منبع اصلی خود نرسد، با این وجود، با نبردهای بزرگ و بسیار خوش ساختی همراه است. دوئلهای بسیار نزدیک و تن به تنی در میانه این درگیری بزرگ رخ میدهند، مانند دوئل بین آشیل و هکتور (اریک بانا).
«اینجا اسپارت است!». جرارد باتلر در نقش شاه لئونیداس، فرمانده نیروهای اسپارتی که در برابر ارتش عظیم ایرانی ایستادگی کردند، در نقشی ماندگار و البته بحث برانگیز ظاهر میشود. اسپارتانها در ترموپیل مقابل نیروهای ایرانی ایستادگی میکنند، اگرچه روایت آن بیش از حد حماسی، اسطوره سازانه و اغراقآمیز است، اما یکی از نادیده گرفته شدهترین داستانهای جذاب تاریخ است، و زک اسنایدر با این اقتباس از رمان گرافیکی فرانک میلر به خوبی این کار را انجام میدهد. این فیلم داستانی از شجاعت، خیانت، خشونت، و پیروزی علیرغم ناامیدی است.
روایت فیلم مسلماً بسیار ساده انگارانه است، اما هنوز چیزهای زیادی برای لذت بردن در فیلم ۳۰۰ وجود دارد. تصاویری خاص و تاریک، میدانهای نبرد غرق در خون، سکانسهای مبارزه شرورانه و فراوان، دیالوگهای به یاد ماندنی، قتل عامهایی رقص گونه، و مردمانی که با تحثیر به درون چاهها انداخته میشوند. فیلم ۳۰۰ فیلمی جنجالی، پرهیاهو و خبرساز با ظرافتهای جذاب است. به همین خاطر، این فیلم یک موفقیت بزرگ تجاری بود (با وجود نقدهای منفی فراوان) و همچنان یکی از شناخته شدهترین فیلمهای اکشن دهه ۲۰۰۰ است.
«من اسپارتاکوس هستم!». این فیلم کلاسیک، کرک داگلاس را در نقش شخصیت اصلی، یک برده به نام اسپارتاکوس که گلادیاتور شده و اکنون رهبری یک شورش عظیم علیه امپراتوری روم را بر عهده دارد، به کار میگیرد. اسپارتاکوس از آغازی ناگواری به شکوه گلادیاتوری رسیده و به نماد مقاومت در برابر ظلم تبدیل میشود. این فیلم یک اثر حماسه هوشمندانه و استادانه با طراحی لباس غیرمعمول است، جایی که استنلی کوبریک تصویری تاریکتر و مدرنتر به عناصری میدهد که توسط سیسیل بی. دمیل رایج شده بود.
این کارگردان در زمان ساخت این فیلم تنها ۳۰ سال سن داشت، اما این پروژه بزرگ را با مهارتی استادانه هدایت کرد، موضوعی که در سکانسهای جنگی عظیم فیلم که به ۸۰۰۰ سرباز از پیاده نظام اسپانیا نیاز داشت، مشهود بود. کوبریک همچنین بازیهای خارق العادهای از بازیگران میگیرد. داگلاس در فیلم فوق العاده است، لارنس اولیویه، جین سیمونز، تونی کورتیس، چارلز لاتون، و پیتر اوستینوفِ برنده اسکار، در بهترین بازی دوران حرفهای خود، فوق العاده هستند. به همه این دلایل، اسپارتاکوس فورا به نماد هالیوود و فیلمهای حماسی تبدیل شد. تاثیر آن در صحنهای که دهها مرد ادعا میکنند اسپارتاکوس هستند، آشکارتر میشود، ایدهای که از آن زمان تا به حال بارها کپی برداری و تقلید شده است.
«خدایا به من انتقام عطا کن! دعا میکنم زنده باشی تا من برگردم.» این داستان حماسی از خیانت، انتقام و رستگاری، از نظر سبک فیلسازی بسیار جلوتر از زمان خود بوده و یک موفقیت بزرگ در باکس آفیس (در آن زمان دومین فیلم پرفروش جهان تنها بعد از بر باد رفته) و یکی از بهترین سینمای دهه ۵۰ بود. بن هور در مورد یک شاهزاده یهودی (چارلتون هستون) است که توسط دوست رومی خود مسالا (استفان بوید) مورد خیانت قرار گرفته و به بردگی فروخته میشود. از آنجا، بن هور وارد مسابقات ارابه سواری شده و قهرمان میشود، در حالی که برای انتقام نقشه میکشد.
بن هور یک هیولای واقعی در دنیای فیلمسازی است که با ساعت ۲۱۲ دقیقه طول روایت و با دیزاین پیچیده و بدلکاریهای بسیار دقیق و ظریف از بهترین فیلمهای حماسی تاریخ سینماست. مسابقه ارابهها در اوج فیلم به تنهایی باعث شده این فیلم جایگاه خود را در تاریخ سینما تضمین کند، اما بن هور در سطح روایی نیز موفق است و به معنای واقعی کلمه، داستانی فراانسانی از کتاب مقدس را روایت میکند. شخصیتها پیچیده و قانعکننده هستند و لحظات بسیار احساسات برانگیزی بین آنها وجود دارد که مضامین بزرگتر و جهانی را مورد بحث قرار میدهند.
«علاقمند نیستی؟». وقتی صحبت از بهترین فیلمهای شمشیر و صندل به میان میآید، به سختی میتوان از این جواهر ریدلی اسکات درباره ماکسیموس (راسل کرو)، یک ژنرال رومی که توسط امپراتور فاسد کومودوس (خواکین فینیکس) مورد خیانت قرار گرفته و به بردگی کشیده میشود، فراتر رفت. ماکسیموس که به دنبال انتقام قتل خانوادهاش است، نردبانهای ترقی را در رده گلادیاتورها طی میکند و در حالی که برای زندگیاش در کولوسئوم مبارزه میکند، صاحب شهرت و قدرت میشود.
در اینجا شباهتهای زیادی با اسپارتاکوس وجود دارد، اما گلادیاتور از نظر مقیاس و سبک بصری از آن فیلم فراتر میرود. با تصاویر باشکوه، اما نه بیش از حد، این فیلم به وضوح از زمان خود جلوتر بود. منبع الهام اصلی فیلم تابلوی شست برگشته (Pollice Verso) بود که به ادعای اسکات، امپراتوری روم را «با تمام شکوه و شرارت» به تصویر میکشد. روایت فیلم نیز به همین شکل از ابتدا تا پایان سرگرم کننده است و شخصیتها در ذهن باقی میمانند. در نتیجه، گلادیاتور با دیالوگهایی ماندگار در باکس آفیس موفق شد و جوایز زیادی را از آن خود کرد، فیلمی که ژانر شمشیر و صندل را احیا کرد و مظهر آن شد.