منصور بیطرف در دنیای اقتصاد نوشت: هفته گذشته و پس از بحرانهایی که در منطقه به وجود آمد و حمله به کنسولگری ایران در دمشق در روز ۱۳ فروردین، قیمت دلار در بازار غیررسمی هم افزایش یافت و اکنون به بیش از ۶۳ هزار تومان رسیده است. کما اینکه بیش از این، اواخر سال گذشته با بررسیهایی که روی بازار ارز میشد، فعالان اقتصادی حدس و گمانههایی میزدند مبنی بر اینکه کوچکترین تحول سیاسی یا منطقهای میتواند خط مقاومت ریزش ریال را بشکند و قیمت ارز را در بازار غیررسمی بالاتر ببرد.
اما به نظر میآمد یا به نظر میآید که سیاستگذاران پولی و ارزی ایران، اعم از رئیسجمهوری، وزیر امور اقتصادی و دارایی و نیز رئیس کل بانک مرکزی، نمیخواستند و نمیخواهند روایت بازار را باور کنند. کافی است در این مورد به اظهارنظرهای گوناگونی که اخیرا از سوی آنها بیان میشود نگاهی بیندازید.
آقای فرزین که رئیس کل بانک مرکزی است، قیمت دلار بازار آزاد را قیمت کالاهای قاچاق یا پولشویی میداند، یا آقای رئیسی در اظهارنظر روز عید فطر خود بیان کرد که «ممکن است کسانی در بازارهای غیررسمی و قاچاق، در کانالهای مختلفی عددسازی کنند. این شرایط و وضعیت هیچگونه مسالهای برای تولید ایجاد نخواهد کرد.» این سخنان رئیسجمهور و رئیس کل بانک مرکزی در حالی است که بنا بر گفته عبدالناصر همتی، رئیس کل اسبق بانک مرکزی، بانک مرکزی حراج شمش طلا را بر مبنای دلار تلگرامی - یعنی همان ۶۳ هزار تومان - به فروش میرساند.
آنچه مشخص است این است که همین قیمت بازار غیررسمی به انحای گوناگون خودش را بر سفره اقتصادی مردم تحمیل کرده و میکند. در واقع مردم حدود ۴۰ سال است که این گونه اظهارنظرها را از سوی مقامات کشور میشنوند. در گذشته هر زمان که قیمت دلار در بازار غیررسمی بالا میرفت، مسوولان وقت بانک مرکزی و اقتصادی وارد میدان میشدند و همین سخنان را که اکنون رئیسجمهور یا رئیس کل بانک مرکزی بیان میکنند، میگفتند؛ اما پس از چندی آنچه مبنا و ملاک قرار میگرفت، همان قیمت بازار غیررسمی بود. برای همین هم هست که مردم هیچوقت این سخنان را ملاک و معیار تصمیمگیریهای آتی اقتصادی خود نمیگرفتند و الان هم نمیگیرند.
مقامات اقتصادی و سیاسی کشور بهتر از هرکس میدانند که اقتصاد ایران سه نیاز ارزی دارد: نیاز اول همان هست که خودشان میگویند معیشت مردم است. همان کالاهای اساسی و کالاهای مورد نیاز کشور که با ارزی که بانک مرکزی در اختیار واردکنندگان میگذارد تامین میشود. نیاز دوم، کالاها و اجناسی است که دولت قادر به تامین آنها نیست و بازار آزاد آنها را تامین میکند.
اما نیاز سوم که در اصل، بخش مهمی را در تصمیمگیریهای اقتصادی شکل میدهد، انتظارات آتی است. یعنی اینکه آینده اقتصاد چگونه پیش میرود، سیاستهای اتخاذشده چه تاثیری بر اقتصاد کشور میگذارد و براساس همین انتظارات که در یک کلام میتوان آنها را در قالب «انتظارات تورمی» نامگذاری کرد، مردم برای حفظ سرمایه خود، در کنار خرید خودرو، خانه و طلا، اقدام به خرید دلار میکنند و برمبنای همین انتظارات است که بنا بر آمارهای غیررسمی بیش از ۲۰ میلیارد دلار نزد مردم است.
روایت بازار چنان قوی است که میتواند تمامی رشتههایی را که سیاستگذاران میبافند، پنبه کند. مرحوم کمال درویش در یکی از سخنرانیهای خود که در آمریکا انجام داد، اشارهای دارد به همین روایتهای بازار. او گفته بود زمانی که میخواست برای گرفتن پست وزارت امور اقتصادی به آنکارا سفر کند، یکی از همکاران او در بانک جهانی به او توصیه کرده بود قبل از اتخاذ هرگونه سیاستی، بشنو مردم چه میگویند، نه مسوولان. در اصل، آقای رئیسجمهور و آقای فرزین بهتر از من میدانند جوانی که میخواهد زندگی آتی خود را تشکیل دهد به نرخ ارز واردات کالاهای اساسی نگاه نمیکند، بلکه به قیمت سکه طلا و ارزی نگاه میکند که قیمت اجاره و خرید مسکن براساس آن تعیین میشود.
سرپرست خانواری که میخواهد دخترش را شوهر دهد یا برای پسرش زن بگیرد و مراسم ازدواج برپا کند، به قیمت دلار بانک مرکزی نگاه نمیکند تا هزینه را تامین کند، بلکه به قیمت بازار نگاه میکند. در کل، این انتظارات تورمی و فشارهای تورمی که همان روایت بازار است چرخ قیمت دلار در بازار آزاد را میچرخاند، نه حرفهای رئیس کل بانک مرکزی که نمیخواهد روایت بازار را باور کند.
انتظارات تورمی و فشارهای تورمی آنقدر مهم هستند که حتی سیاستگذاران پولی و اقتصادی اروپا و آمریکا، تحت تاثیر آن قرار دارند و بهرغم آنکه نرخ تورم در بازه اهداف آنها قرار گرفته (منظور نرخ تورم حوزه یورو است)، هنوز نتوانستهاند نرخ بهره بانکی را کاهش دهند که یکی از دلایل آن که کریستین لاگارد بیان میکند، فشارهای تورمی است؛ بنابراین نادیده گرفتن این انتظارات مانند نادیده گرفتن خورشید در روز روشن است. از روایت بازار سخن گفتم. یادم میآید که آقای فرزین در اوایل ریاستشان از کتابی سخن گفتند که در ایران با عنوان «اقتصاد روایی» ترجمه شده است.
نویسنده این کتاب رابرت شیلر، برنده نوبل اقتصادی است. آقای فرزین سخن از جنگ روایتها گفته بود و من در همان زمان هم نوشتم که بهتر است آقای فرزین فصل چهارم این کتاب را دو بار بخواند که چطور روایتها وایرال میشوند و بر سیاستها تاثیر میگذارند. اما اکنون پیشنهاد میکنم که آقای فرزین این کتاب را از اول تا آخر، دوباره بخوانند؛ زیرا روایت بازار در همه دورهها و در همه کشورها، فصلالخطاب است؛ نه روایت دولت.