یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: ۱۰۰ نفر از نیروهای دشمن را اسیر کرده بودیم و با خود به پشت خط میبردیم که من تصمیم گرفتم شیرین کاری کنم.
به گزارش فارس، محسن علیان یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، تعریف میکند: صبح روز عملیات در منطقه کردستان بچهها حسابی خسته شده بودند و روحیه مناسبی نداشتند. از طرفی حدود ۱۰۰ اسیر دشمن را برای انتقال به پشت خط به صف کرده بودیم.
برای آنکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود، جلو اسرا ایستادم و شروع به شعار دادن کردم. با حرکت دست و کلمات قاتی پاتی فارسی و عربی بهشان حالی کردم که هر شعاری میدهم آنها تکرار کنند. خیلی ترسیده بودند. مشتم را بالا بردم و با صدای رسا گفتم: بگین صدام جارو برقیه!
آنها هم فریاد زدند: صدام جارو برقیه. بچهها که شاهد این ابتکار من بودند زدند زیر خنده! یک دفعه آقای قربانی فرمانده گروهانمان، از راه رسید و پرسید: محسن! داری چیکار میکنی؟
گفتم: شما فقط وایسا تماشا کن. بذار کاسبیمون رو بکنیم. وقتی اسرا از شعار جارو برقی خسته شدند، بهشان گفتم: «حالا بگین «الموت لقربانی» در همین گیرودار نیروهای دیگری هم به جمع ما اضافه شدند؛ آنها هم از خنده رودهبر شدند.
قربانی تندتند دستهایش تکان میداد و میگفت: من قربانیم، من فرمانده اینام. شعار ندین. اسرا متوجه نمیشدند چه میگوید. من هم تحریکشان میکردم که بلندتر شعار بدهند.
یکی از بچهها به آقای قربانی گفت: تا فردا هم که اینجا وایسی و به فارسی بهشون بگی شعار ندن، اینا حالیشون نمیشه. قربانی پرسید: خُب چی کار کنم که ساکت بشن؟
سرباز جواب داد: به عربی بهشون بگو «انا قربانی» آقای قربانی فریاد زد: «انا قربانی»
اسرا که تازه متوجه شیرین کاری من شده بودند، شعار را عوض کردند. دست هایشان را تکان دادند و گفتند: «لا موت، لا موت.»
اسرا را که منتقل کردند من کتک مفصلی از آقای قربانی خوردم.