هادی سروش، استاد حوزه، در یادداشتی با عنوان «چرا نام هاشمی نباید باشد؟» در سالگرد درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی نوشته است.
به گزارش انصاف نیوز، در این یادداشت آمده است: مرحوم هاشمی رفسنجانی یک عنصر نادری بود که در برههای از تاریخ ایران و در نهضت مردمی انقلاب اسلامی درخشید و رفت. زندگی سیاسی او مانند هر سیاستمدارِ دینی و وطن دوست؛ دارای تلخ و شیرینی هاست که گرچه بر تلخیها نقد کشیده میشود، ولی نمیتوان بر انبوهی از شیرینی آفرینی هایش لب فرو بست.
او در دهه شصت پیشنهاد جدی اتمام جنگ را به حضرت امام ارائه نمود و حتی برای تحقق آن آمادگی خود را برای محاکمه و پذیرش حکم اعدام، به امام راحل عرضه نمود.
او در نیمه اول دهه هفتاد در بازسازی کشوری جنگ زده تمام همت خود را گماشت و توفیقات غیر قابل انکاری بدست آورد.
اما هاشمی دهه هشتاد و نود، هاشمی دیگری بود، او در آن دهه آخر عمر شریف خود در حالیکه میتوانست در بالاترین جایگاه قدرت باشد، اما به تشخیص خود وفادار بود و خوش درخشید و یک لحظه از مردم جدا نشد و هزینه آن را که تیرهای سمی کینه و حسد و تهمت بود را به جان خرید و از عهد خود با مردمش سر باز نزد.
او میدانست در این مسیر انتخابیش؛ مورد نشانه گیریِ تیرهای زهرآلود از سوی برخی مسئولین قرار خواهد گرفت و این حقیقت را در همان ابتداء در جمع فرزندانش گفت و اعلام آمادگی کرد.
سخن در یادداشت این است؛ اشکال هاشمی در چه بود که او را برنتابیده و نمیتابند؟
آیا او زندگی سالمی نداشت؟ که داشت.
آیا او اهل مبارزه قبل از انقلاب نبود؟ که بود.
آیا او در نظام، به فکر رفاه مردم نبود؟ که بود.
آیا او به حُسن روابط با دنیا نمیاندیشید؟ که میاندیشید.
آیا او به ارتقاء کشور در جوانب مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نبود؟ که بود.
آیا او دغدغه فقیر شدن طبقات وسطی جامعه را نداشت؟ که داشت.
آیا اوضدیت با تحجر و دگم اندیشی نداشت؟ که داشت.
آیا او به حق مردم در انتخابات ارج نمیگذاشت؟ که میگذاشت.
آیا او در مقابل تضییع حقوق نامزدهای انتخاباتها نسبت به مسئولین ذی ربط سکوت میکرد؟ که نمیکرد و فریاد برنمیآورد و با شجاعت میگفت: این میز و قلم و ریاست را چه کسی به شما داده؟ مگر امام این عزت را به شما نداده؟
و آیا در برابر تزئینی خواندن رای مردم در خطبههای جمعه سکوت کرد؟ که نکرد، و بلکه سابقه رجالِ خاموش دوران نهضت و قهر ده ساله شان با امام و نهضت را افشاگری کرد تا مردم ازسوابقِ تئوریسنهای امروز بی اطلاع نمانند.
تمام موارد فوق میتواند چنانچه حُب ریاست بر حزب و یا گروهی حاکم شود، باعث حذف یک شخصیت پرآوازه از منظومه سیاسی یک کشور شود و در مورد مرحوم هاشمی هم میتواند صدق کند!
اما بنظرم آنچه مرحوم هاشمی را در هم مالیده و به تعبیر استاد آیت الله جوادی آملی؛ “از تخت به تخته آوردند! ” چیز دیگری است و آن همان عاملی است هنوز هم بر نام او و حتی سالگرد رحلتش چهاراسبه میتازند! و آن عامل؛ یک حقیقت است و آن این است که؛ “نام هاشمی نباید باشد! ”
چرا نام هاشمی نباید باشد؟ آیا او بدنام بود؟ در پرونده سیاسی قبل از نهضت و بعد استقرار نظام نقطه خیانت و یا حتی سکوت وجود داشته؟ آیا او بر خلاف نظر صریح رهبری قدمی برداشت؟
پاسخ تمام این سوالات منفی است و ما از مخالفان او چنین اتهاماتی را نشنیده ایم، آنچه هست این است باید نام هاشمی نباشد تا شاید نامهای دیگران خوانده شود!
اما اشتباه میکنند، هر چه بر نام او “لاک غلط گیر” میکشند تا نام دیگری مانند نام احمدی نژاد در کسوت ریاست جمهوری، نام آقایان مهدوی کنی (ره) و جنتی در کرسی ریاست خبرگان و .. بنویسند، بازهم نام هاشمی از زیر لاکِ حسد و کینه میدرخشد و با هیچ نامی نمیتوانند نام او را پوشش دهند.
این وضع امروز ماست، و آیندگان؛ بر اساسِ منطق “ماه پشت ابر نمیماند”، بیشتر به نور مدیریت و دلسوزی و کارآیی و صبر او در برابر بی مهریهای دوستانش آگاه میشوند. بله، آن روز روزی است که ابر حسد و کینه رخت برخواهد بست.
امروز را ببینید؛ هر کسی با هر نوع تفکر ملی و یا دینی بر “امیرکبیر” درود میفرستد و برای او کتابها و تئاترها و فیلمها و سریالها تدوین شده چرا که هر ایرانی خود را مدیون او در برابر دلسوزیها و قدرت مدیریتش میداند و بر کینه و حسد آن دوران اظهار نفرت میکند.
ناامید نیستیم؛ حتما آن روزی که در انتظارش هستیم، یعنی؛ روزگار گذر از همه کینهها و بدخواهیها و ریاست طلبیها خواهد رسید و آن روز است که جامعه شَهد اخلاق و معنویت و خدمت بدون ریاست طلبی را خواهند دید. ان شاءالله