جنگ مقوله پیچیدهای است. جنگ دلایل ژئوپلیتیکی گستردهای دارد، اما این مردان و زنان روی زمین هستند که در مرکز این درگیریها قرار دارند. جنگ خشن، زشت و بیرحم است و اغلب زخمهای روانی قابل توجهی، به بزرگی هر گونه زخم فیزیکی دیگری بر روح و روان و جسم فرد بر جای میگذارد.
به گزارش روزیاتو، جنگ همیشه با بازگشت سرباز از میدان نبرد به خانه، پایان نمییابد و این سربازان به تنهایی به حال خود رها میشوند تا با تروماهایشان روبرو شوند. بسیاری از سربازان از اختلال استرس پس از حادثه رنج میبرند که معمولاً با نام PTSD شناخته میشود.
جنگ هرگز به طور واقعی تمام نمیشود و میلیونها نفری که از میدان نبرد باز میگردند از اختلاف استرس پس از حادثه و کابوسها رنج میبرند و باید خود را با دنیایی که بسیار متفاوت از جنگ است، وفق دهند. در نتیجه، فراموش کردن دوران جنگ و سازگاری با زندگی بدور از خونریزی، فوق العاده دشوار بوده و باعث میشود که گروهی از افراد در کشور خود مطرود میشوند تنها به این خاطر که مجبور بودهاند وظیفه قهرمانانه خود را در برابر کشورشان انجام داده و برای دفاع از آن به میدان نبرد بروند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۲ مورد از بهترین فیلمها در مورد کهنه سربازان و اختلال استرس پس از حادثه آشنا کنیم.
این فیلم بسیار شوکه کننده خشن، تلخ و ساخته شده با بودجه اندک، هم با جنگ ویتنام و هم با اثرات پس از آن سر و کار دارد، چرا که ما در این فیلم داستان یک سرباز سابق را دنبال میکنیم که از اختلال شدید استرس پس از حادثه رنج میبرد. او با سرگیجه از این طرف به آن طرف میرود، کار نمیکند، در واقع کاری جز راه رفتن و مشاهده دنیای وحشتناکی که در آن زندگی میکند، انجام نمیدهد.
این کهنه سرباز نمیتواند صورت حسابهایش را بپردازد، و نمیتواند از همسر و بچه عجیب و غریبشان که شبیه بچه فیلم Eraserhead است پشتیبانی مالی کند. در فیلم Combat Shock، او شاهد جرم و جنایت، خشونت، فحشا، سوء مصرف هروئین (در یکی از آزاردهندهترین صحنههای فیلم) و رذالت و وحشیگری بسیار بیشتری است.
او در نهایت گروهی از گانگسترهای سطح پایین محلی را میکشد با توجه به اینکه متوجه میشود که هیچ امیدی برای بهبود این شخصیتها و راهی برای خروج از وضعیت کنونیشان وجود ندارد. فیلم Combat Shock فوق العاده ترسناک است و یکی از نهیلیستیترین فیلمهایی که تا به حال در مورد اثرات ناخوشایند جنگ بر روح و روان شکننده انسان ساخته شده است. کل فیلم تراژیک و زشت است، جایی به نظر میرسد که قهرمان داستان در جهنم به دام افتاده و خاطرات وحشتناکی از جنگ دارد؛ در اینجا طنزی وجود ندارد و کورسویی از امید نیز دیده نمیشود.
در Rolling Thunder، چارلز لین (ویلیام دوین) پس از هفت سال خدمت به عنوان سرباز در جنگ ویتنام به خانه باز میگردد، در حالی که بخش زیادی از این دوران را به عنوان اسیر حنگی در کمپ اسرای جنگی شکنجه شده است. به محض بازگشت، چارلز شروع به منزوی کردن خود میکند و تنها با دوست و رفیق دوران خود، جانی (تامی لی جونز) صحبت میکند. همسرش، که فکر میکرده چارلز مرده است، به سراغ مرد دیگری رفته، اما لین همه چیز را با شکیبایی میپذیرد، یا ظاهراً اینطور به نظر میرسد.
زمانی که مراسمی بزرگ برای لین به عنوان یک بازمانده از کمپ اسرای جنگی برگزار میشود و یک بانک محلی مبلغ زیادی پول به او میدهد ظاهراً شانس به لین روی میآورد، اما یک مشت شیاد بیوجدان به خانه او حمله کرده و همه پولها را به سرقت میبرند. آنها حتی به لین شلیک کرده و دست او را قطع میکنند، دستی که بعدها آن را با یک قلاب جایگزین میکند، و پسرش را در مقابل چشمانش به قتل میرساند.
بعدتر وقتی لین پاتوق این سارقان را پیدا میکند، همراه با جانی به آنجا میروند تا حقشان را کف دستشان بگذارند. لین دوان مرد خوبی در دنیایی مملو از فساد و شر است، و رنجهایی که در ویتنام متحمل شده او را از لبه پرتگاه به سمت گرفتن یک انتقام سخت سوق میدهد. فیلم نامه این فیلم را پل شریدر نوشته است که نویسندگی فیملنامه فیلمهای راننده تاکسی و گاو خشمگین با بازی رابرت دنیرو و کارگردانی مارتین اسکورسیزی را نیز بر عهده داشته است.
Rolling Thunder مانند بسیاری از فیلمهایی که با جنگ ویتنام یا PTSD سر و کار دارند، داستانی تاریک دارد؛ آنقدر تاریک که به گفته ویلیام گلدمن در کتاب Adventures in the Screen Trade، در هنگام نمایشهای اولیه ” تماشاگران در واقع از جایشان بلند شدند و سعی کردند با کارمندان استودیو سازنده که در میانشان بودند درگیر شوند”.
دوین حتی گفته است که در یک نمایش خصوصی فیلم، تماشاگران سعی کردند سالن سینما را به آتش بکشند. حتی مدیران استودیو سازنده این فیلم را برای روانپزشکان نمایش دادند تا دریابند که چرا واکنش تماشاگران نمایش خصوصی تا به این اندازه خشن بوده است و اگر تیم سازنده آن را از استودیو فاکس نگرفته و به جای دیگری نمیبردند، این استودیو قصد داشت بخش زیادی از فیلم را حذف کند.
در حین خدمت در جنگ ویتنام، یک جوخه مقداری ماری جوانا را با نسخهای از LSD دود میکند که باعث خشونت و پرخاشگری مصرف کنندگان میشود و این ویرانی است که در فیلم Jacob’s Ladder شاهد آن هستیم؛ فیلمی که یکی از اتمسفریکترین فیلمهای ترسناک تمام دوران است. فیلم در ادامه به حدود ۲۰ سال بعد و زمان حال منتقل میشود، دورانی که تمام اعضای بازمانده جوخه کابوسهایی درباره یک قتل عام را میبینند. تیم رابینز در این فیلم نقش جیکوب را بازی میکند که پس از جنگ به آمریکا باز میگردد و در سازگاری با دنیای پساجنگ، دوران سختی را پشت سر میگذارد.
او مردهها و تصاویر عجیب و غریبی را همه جا میبیند و بدین ترتیب سلامت عقلش را از دست میدهد. هیولاهای بیصورت همه جا او را تعقیب میکنند و جیکوب دائماً خود را در سردرگمی و جنون مییابد. به همین خاطر جیکوب سعی میکند هم قطاران سابقش را پیدا کند، اما هنوز نمیتواند بفهمد آن شب که آنها سیگارها را کشیدند و همه به قتل رسیدند و سلاخی شدند دقیقاً چه اتفاقی افتاد.
آیا او قربانی یک داروی آزمایشی است؟ آیا او مرده؟ آیا میخواهند او را شکار کنند یا تعقیب میشود؟ این فیلم هیجانانگیز و ترسناک حاوی تصاویری شگفتانگیز و نمایی کابوسوار از جهان است که ترسناکترین فیلمهای روانشناختی نیز در برابر آن عادی جلوه میکنند. نردبان جیکوب از هر نظر فیلم بینقص و تاثیرگذاری است و پس از پایانی که همه چیز را تغییر میدهد، ارزش بارها تماشا کردن را دارد. این فیلم از نظر بصری و روانی فیلمی ترسناک است و به شکلی واقعی با جنبههای روانی آسیبهای ناشی از جنگ سر و کار دارد.
فیلم Born on the Fourth of July توسط الیور استون ساخته شده که خود از کهنه سربازان جنگ ویتنام است. این فیلم براساس داستان واقعی ران کوویچ ساخته شده که به عنوان یک داوطلب مشتاق و وطن پرست به ویتنام میرود، اما پس از اینکه از کمر به پایین فلج شده و دچار اختلال در عملکرد قوه جنسیاش میشود، خسته و درمانده به خانه باز میگردد. در یکی از بهترین فیلمهای تام کروز، او اولین نامزدی اسکار خود را برای بازی در نقش کوییچ دریافت کرد.
تحول شخصیتی کوویچ جذاب است؛ او همیشه برا دفاع از آنچه که به آن اعتقاد دارد میایستد، اما وقتی متوجه میشود که یک سری دروغ درباره آمریکا، کمونیسم، جنگ ویتنام و به اصطلاح اثر دومینویی به او آموخته شده، دیدگاههایش را تغییر میدهد. کوویچ پس از بازگشت نمیتواند با خانوادهاش کنار بیاید، و بحثهای شدیدی بین اعضای خانواده در میگیرد، در شرایطی که مادرش همچنان از جنگ ویتنام حمایت میکند، اما خواهر و برادر کوچک ترش باورهایشان را تغییر داده اند.
به این ترتیب کوویچ سفری جادهای به مکزیک را در پیش میگیرد و در آنجا ظاهراً هویت جدیدی پیدا میکند. او درگیر ایجاد تغییرات اجتماعی میشود که منجر به اخلال در نشست حزب جمهوری خواه در ۱۹۷۲ میشود، جایی که در آن نیکسون به راحتی برنده میشود.
در یکی از تلخترین داستانهای کهنه سربازان، کوویچ با این حقیقت مواجه میشود که او یکی از نیروهای خودش را در یک موقعیت آتش خودی مورد هدف قرار داده است، در شرایطی که نمیتوانست ببیند چه کسی دوست و چه کسی دشمن است، تمثیلی مناسب برای یک حامی میهن پرست و سابق جنگ که اکنون آمریکا، مجموعه صنعت نظامی و اینکه چه کسانی متحدان و دشمنان واقعی هستند را به چالش میکشد. کوویچ در نهایت در صحنهای تاثیرگذار از یک فیلم قدرتمند، برای طلب بخشش به دیدار خانواده سرباز آمریکایی میرود که نادانسته به او شلیک کرده است.
نجات سرباز رایان یک فیلم جنگی نمادین است که توسط استیون اسپیلبرگ و با بازی تام هنکس، تام سایزمور و مت دیمون ساخته شده است. در این داستان پرتنش، سه برادر از چهار برادر یک خانواده در جریان حمله به نرماندی در مواجهه با نبردهای هولناک کشته میشوند. وزارت جنگ ایالات متحده آمریکا از ماجرا آگاه شده و یک ژنرال ارتش درخواست میکند که رایان به عنوان تنها پسر بازمانده این خانواده، پیدا شده و به خانه بازگردانده شود.
در نتیجه، هشت سرباز برای پیدا کردن او به ماموریتی خطرناک فرستاده میشوند. این فیلم در زمینه به تصویر کشیدن واقع گرایانه جنگ یکی از معتبرترین و بهترین فیلمهای جنگی تاریخ سینماست، فیلمی که بسیاری از کهنه سربازان تماشای صحنههای به شدت واقعی آن را به خاطر یادآوری خاطرات ترسناک جنگ برایشان، غیرممکن میدانند. صحنه ابتدایی فیلم به تنهایی یکی از جذابترین و خشنترین صحنههای تاریخ سینما است.
در حالی که نجات سرباز رایان یک فیلم برجسته، بینقص و شناخته شده در مورد جنگ است، اما به افکار و احساسات هر شخصیت نیز میپردازد و روایتی غنی از وضعیت روحی انسان تحت چنین شرایط سختی را به خوبی نشان میدهد. نجات سرباز رایان در کل برنده پنج جایزه اسکار شد.
در فیلم First Blood، جان رمبو به عنوان یک کهنه سرباز به شدت رنج کشیده و آسیب دیده جنگ ویتنام به خانه باز میگردد، کسی که برای زنده ماندن، کشتن و انجام ماموریت تحت هر شرایطی و مانند یک ماشین جنگی آموزش دیده است. وقتی شخصیت رمبو با بازی سیلوستر استالونه در غرب میانه ظاهر میشود و به دنبال دوستش دوران جنگش میگردد، به او به عنوان یک فرد بیکار و دردسر ساز در یک شهر ظاهراً عاری از جرم و جنایت نگاه میشود. رمبو پس از درگیری خشن با چند پلیس بد و یک فلش بک دردناک از جنگ ویتنام، در جنگل ناپدید میشود و تعقیب و گریز آغاز میشود.
دهها مرد در تعقیب او هستند و تنها یک جان رمبو وجود دارد، و وقتی آنها «اولین خون را ریختند»، رمبو به جنگ با کل شهر میرود، کسانی که متوجه میشوند لقمهای بزرگتر از دهانشان برداشته و از دولت فدرال کمک میخواهند. در پایان فیلم، رمبو در مورد اینکه مردم پس از بازگشت از خدمت به کشورش چگونه به او تف میاندازند و با او مانند آشغال رفتار میکنند، سخنرانی تکان دهندهای ایراد میکند. فیلم First Blood یکی از بهترین فیلمها در مورد بقا است که در به تصویر کشیدن کلیشه اکشن «یک نفر در برابر یک ارتش» عملکرد بینقص و فوق العادهای دارد.
فیلم When the Tenth Month Comes یک فیلم ویتنامی با بازی ون لو، لو ویت بائو دانگ، و ین هوانگ است که بر شرایط دشوار کسانی که با کهنه سربازان جنگ در ارتباط هستند تمرکز دارد. این فیلم داستان دوین را روایت میکند، زنی که متوجه میشود شوهرش در جنگ کشته شده است، اما تصمیم میگیرد به خاطر سلامت روانی شان، این موضوع را از پسر کوجک و پدرزنش مخفی نگه دارد.
گذشته از اثرات مخرب جنگ بر روی کهنه سربازان، این موضوع میتواند برای هر کسی که مجبور به دیدن مرگ یا رنج عزیزانش به خاطر جنگ میشود، نیز به همان اندازه دردناک باشد. در این تصویرسازی شکننده و تاثیرگذار، ما شاهد این هستیم که مرگ تا چه اندازه میتواند یک بار سنگین بر دوش افراد باشد که باعث میشود زندگی کردن بدون شریک زندگی به شدت دشوار باشد و همچنین قضاوتهای ناخوشایندی که با انتخاب مسیری متفاوت با زندگی تان، میتوانید با آنها روبرو شوید. این فیلم به زیبایی فیلم برداری جذاب و بازی بینقص را با هم ترکیب میکند که به شکلی عمیق به بررسی احساسات انسانی و فرهنگ ویتنامی میپردازد.
Brothers فیلمی درام به کارگردانی جیم شریدان و بازسازی یک فیلم دانمارکی با عنوان Brødre به کارگردانی سوزان بایر است. این فیلم داستان سم (توبی مگوایر) و برادرش تامی (جیک جیلنهال) را روایت میکند که به دلیل جنگ رابطه پرتنشی بینشان شکل میگیرد.
سم به عنوان یک تفنگدار نیروی دریایی در جنگ افغانستان حضور دارد که هلیکوپتر حامل وی و همرزمانش در جریان یک عملیات مورد هدف موشک نیروهای طالبان قرار گرفته و همسرش گریس (ناتالی پورتمن) و فرزندانش فکر میکنند او کشته شده است. در این شرایط، تامی فردی بیکار و آواره است که به تازگی از زندان آزاد شده و اکنون وظیفه خود میبیند که از خانواده برادرش مراقبت کند.
با این حال، وقتی سم ناگهان به خانه بر میگردد، همه چیز از کنترل خارج میشود. این فیلم، آسیبهای واقعی جنگ بر روح و روان برخی از کهنه سربازان را به تصویر میکشد، رنجی که در ادامه به خانوادههایشان نیز سرایت کرده و میتواند وارد قلمرویی بسیار تاریک شود.
جنگ میتواند کسانی را که برای مدتی طولانی از آن جان سالم به در برده اند، را خرد کند. در این درام شخصیت محور، توبی مگوایر و جیک جیلنهال بازیهای فوق العادهای ارائه میدهند که واقعاً بیننده را در تنگنایی که هر شخصیت در آن گرفتار شده، قرار میدهد.
The War یک فیلم کمتر شناخته شده است که به طرزی تلخ و ترسناک، تلاش برای غلبه بر آشفتگیهای درونی انسان را به تصویر میکشد. در روستایی در میسی سی پی، استفان سیمونز (کوین کاستنر)، یک کهنه سرباز جنگ ویتنام، پس از خدمت در این جنگ به خانه باز میگردد، اما سازگاری دوباره با این جامعه برایش دشوار است. او از اختلال وسواس پس از حادثه رنج میبرد که هر جا میرود او را دنبال میکند. به موازات آن، فرزندان او نیز در حال تجربه جنگ خودشان هستند، جایی که بر سر مالکیت یک خانه درختی در نزدیکی خانهشان با اذیت و آزار رقبا مواجه میشوند.
این فیلم به زیبایی تراژدی زندگی را به تصویر میکشد و در عین حال نشان میدهد که با وجود همه اینها، برخی چیزها هنوز ارزش جنگیدن دارند. این فیلم خانوادگی قصیدهای بینقص در مدح پدر بودن است، فیلمی که در آن کوین کاستنر و الیجا وود بازیهای خیره کنندهای ارائه کرده اند. همچنین این فیلم با حساسیت به موضوعی میپردازد که بسیار چند لایهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این فیلم برنده جایزه صلح از انجمن فیلم سیاسی آمریکا شد.
شکارچی گوزن یکی از تاثیرگذارترین فیلمها در زمینه به تصویر کشیدن تاثیرات جنگ بر روان انسان هاست. این فیلم که در سال ۱۹۶۸ ساخته شده، روایتگر واقعیت تلخ سرنوشت سه دوست قدیمی به نامهای نیک (کریستوفر واکن)، مایکل (رابرت دنیرو) و استیون (جان سوج) است که تجربه تروماتیک جنگ به شدت آنها را آزار میدهد.
این فیلم تا حدودی بر اساس یک رمان آلمانی به نام Three Comrades نوشته اریش ماریا رمارک در سال ۱۹۳۷، ساخته شده است. فیلم شکارچی گوزن از آن دست فیلمهایی است که فقط یک بار تماشا خواهید کرد، از این نظر که فیلم از لحاظ احساسی به شدت تکان دهنده و ویرانگر است.
این فیلم با ارائه سه بخش، یکی قبل از جنگ، یکی در دوران جنگ و یکی تاثیراتی که جنگ بر کهنه سربازان داشته، به طور منحصر به فردی به موضوع جنگ میپردازد که باعث میشود این موضوع را به طور جامع مورد پوشش قرار داده باشد. شکارچی گوزن درباره شرافت، وفاداری و بیماریهای روانی است که تصویری جسورانه و صادقانه از این موضوعات ارائه میدهد. این فیلم از نظر بصری خوش ساخت و با بازیهای فوق العاده است و ۵ اسکار، برای بهترین کارگردانی، بهترین بازیگری، بهترین صدا، بهترین تدوین فیلم و بهترین فیلم سال را به دست آورده است.
Lioness داستان واقعی گفته نشده اولین گروه از سربازان زن در آمریکا را روایت میکند که برای جنگ در عراق فرستاده شده بودند و این نقض کامل سیاست رسمی کشور بود. داستانی دلهرهآور و تکان دهنده از طریق مصاحبههای صمیمی، مطالب آرشیو شده و گزیدههایی از سرنوشت این گروه روایت میشود که باعث میگردد ارتباطی عمیق با داستان این زنان سرباز برقرار کنید.
فیلمهای زیادی در مورد حوادث وحشتناک جنگ و تاثیرات مخرب طولانی مدتی که میتواند برای بازماندگان خانوادههایشان داشته باشد، ساخته شده است. از سوی دیگر، فیلمهای بسیار کمتری وجود دارند که زنانی را به تصویر میکشند که در جنگها خدمت کرده اند. در این مستند منحصربفرد و نادر، ما به بررسی تاثیرات جنگ از دیدگاه زنان میپردازیم، که برای درک روایت کامل تاثیرات جنگ بر افراد حیاتی است.
تراویس بیکل (با بازی بینقص رابرت دنیرو) مردی خطرناک و آشفته است که زندگیاش در یکی از کثیفترین محلههای نیویورک در فیلم راننده تاکسی ساخته مارتین اسکورسیزی، ناخوشایندتر و بدتر از قبل میشود. او شرایط خود را با تنهایی و ناتوانیاش در ارتباط با دیگران در سطح شخصی تعریف میکند.
این حقیقت که او یک کهنه سرباز بازگشته از جنگ ویتنام است، تنها زمانی به صورت خلاصه بیان میشود که تراویس در ابتدا برای شغل تاکسی رانی درخواست پر میکند، اما این پیشینه، عاملی ضمنی برای غرق شدن تدریجی او در خشونت است، و البته یک نشانه خاموش وجود دارد که زخمهایی که روی تمام پشت او دیده میشود نتیجه شکنجه فیزیکی هستند.
او به استتار، غذای سالمتر و ورزش منظرم روی میآورد تا خود را به چیزی تبدیل کند که برای زمانه ما یک قهرمان تلقی میشود. تراویس نامههایی به والدینش مینویسد که پر از دروغ درباره کار سری است که برای دولت انجام میدهد. او خود را به عنوان یک جنگجو آموزش میدهد و دست به تروری میزند که طبق نقشه پیش نمیرود و منجر به یکی از پرتنشترین سری قتلهایی میشود که تا به حال جلوی دوربین رفته است. این فیلم روایتی از زندگی افرادی است که با PTSD و مشکلات دیگر از ویتنام بازگشتهاند و البته یکی از بهترین مدیتیشنهای سینمایی در مورد اثرات ویرانگر بدتر شدن سلامت روانی و خشونت.