خبرگزاری فارس نوشت:
سردار سلیمانی به موسویان گفت: از همان آغاز همکاری این شک را داشتم که در خواست کمک آمریکا احتمالاً جنبه تاکتیکی دارد و به منظور یک همکاری دراز مدت نیست. ولی مشارکت ایران را یک پیشنهاد بدون باخت میدیدم.
رهبر انقلاب صبح امروز ۱۴ خرداد ۱۴۰۲ در اجتماع عظیم سیوچهارمین سالگرد رحلت امام به یک واقعه تاریخی اشاره کردند. ایشان فرمودند: در برخی دولتهای این چند دهه، افرادی معتقد به عقبنشینی و امتیاز دادن بودند، اما در یکی از این دولتها، همان کشوری که در مقابل آن عقبنشینی کرده بودیم، برای رئیسجمهور ما کیفرخواست صادر کرد و او را به دادگاه غیابی کشاند و یا در دولت دیگری که گویا متأسفانه به آمریکاییها کمک هم شده بود، آنها ایران را محور شرارت نامیدند.
روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی مصادف با ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ ه. ش مرگبارترین عملیات تروریستی تاریخ آمریکا به وقوع پیوست. برحسب ظاهر ۱۹ چریک القاعده توانستهاند از ۱۵ لایه امنیتی وقت آمریکا [۱]عبور کنند و چهار هواپیما را در خاک این کشور تحت کنترل خود درآورند! برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی با ۲ هواپیما منهدم شد. ادعا شد که بخشی از ساختمان مقر وزارت دفاع آمریکا موسوم به پنتاگون نیز هدف حمله هواپیمای سوم قرار گرفت. طبق همین ادعا، هواپیمای چهارم قبل از عملیات اصابت به کاخ کنگره آمریکا (Capitol Hill) سقوط کرد.
سال ۲۰۰۰ اوج شکوه امپراتوری آمریکا بود. ایالات متحده پس از تخریب دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ م و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ م به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شد. این دوره بدل به عصر هژمون آمریکا شد، هژمونی که هیچ امپراتوری مادی در تاریخ جهان آن را تجربه نکرده بود. بر همین اساس، روز ۱۵ مهر ۱۳۸۰ (۲۶ روز بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر) به غرب آسیا لشکرکشی شد.
انجمن آسیا (Asia Society) مینویسد: در کمال تعجب، دولت ایران یکی از اولین کشورهای جهان بود که پس از ۱۱ سپتامبر پیام تسلیت به آمریکا فرستاد. «محمد خاتمی» رئیس جمهور وقت ایران این حمله را محکوم کرد و دوران پسا ۱۱سپتامبر را به عنوان فرصتی برای حرکت سیاست خارجی ایران به سمت مسیری مصالحه جویانهتر با آمریکا دانست.
دولت بوش پس از حملات ۱۱ سپتامبر یک کانال محرمانه با دولت ایران ایجاد کرد تا در قبال دشمن مشترک وقت هماهنگ عمل کنند. «رایان کراکر» سفیر اسبق آمریکا در افغانستان و عراق پسا اشغال، در واقعه یازده سپتامبر از مقامات ارشد وزارت خارجه آمریکا بود. کراکر پس از یازده سپتامبر سفری محرمانه به ژنو انجام داد. کراکر مدعی شد که هدف از سفر، دیدار با گروهی از دیپلماتهای ایرانی مستقر در سوئیس بود. دیپلمات ارشد آمریکا همچنین ادعا کرد که تیم ایرانی به فرمانده فقید نیروی قدس سپاه گزارش میدادند. تاریخ این جلسه مربوط به اوایل اکتبر ۲۰۰۱ (مهرماه ۱۳۸۰) است.
دیپلمات آمریکایی میگوید که مذاکره کننده اصلی ایران نقشهای به او داد که به صورت جزئی، وضعیت نیروهای طالبان را نشان میداد. کراکر که از اشراف اطلاعاتی نیروهای ایران حیرت زده شده بود به طرف ایرانی میگوید که آیا میتوانم از این نقشه یادداشت برداری کنم؟ طرف ایرانی میگوید که تو میتوانی نقشه را داشته باشی. نقشه اطلاعاتی که طرف آمریکایی را متحیر کرد، به ادعای کراکر متعلق به نیروی قدس سپاه بود که توسط نماینده دولت ایران به طرف آمریکایی داده شد.
نیویورکر اسمی از دیپلمات ایرانی به زبان نمیآورد، ولی احتمالاً او از اعضای دفتر نمایندگی وقت ایران در سازمان ملل بود. «گری سیک» مقام اسبق شورای امنیت ملی آمریکا در اندیشکده انجمن آسیا (Asia Society) از جواد ظریف به عنوان دیپلمات ارشد مذاکرات مربوط به افغانستان نام برد.
دوران بیسابقهای در روابط ایران و آمریکا از زمان انقلاب ایجاد شد، اما حسن نیت دولت ایران به صورت کاملاً زشتی از سوی سردمداران آمریکا پاسخ داده شد. کراکر پس از اشغال افغانستان معاونت سفارت آمریکا در کابل شد. یک شب دستیارانش او را از خواب بیدار کردند و گفتند که رئیس جمهور «جورج بوش» در سخنرانی خود ایران را به عنوان بخشی از محور شرارت معرفی کرده است!
ماجرا از این قرار بود که «جرج بوش پسر» رئیس جمهور وقت آمریکا روز نهم بهمن ۱۳۸۰ (چهار ماه بعد از ایجاد کانال محرمانه تهران - واشنگتن) در کنگره آمریکا سخنرانی کرد. بوش پسر در این سخنرانی در جایگاه خودخوانده رئیس پلیس جهان اظهار داشت که تروریسم منحصر به افغانستان نیست بلکه آنچه او از آن «رژیمهای سرکش» نام برد، همچون بمبهای ساعتی در سراسر جهان پخش شدهاند. رئیس جمهور آمریکا سپس نام ایران را در کنار عراقِ صدام و کره شمالی قرار داد و این کشورها را محور شرارت در جهان نامید.
نیویورکر مینویسد: «کراکر مانند بسیاری از دیپلماتهای ارشد غافلگیر شد.» کراکر وقتی به آن برهه زمانی اشاره میکند، سرش را تکان میدهد و میگوید: «یک کلمه، تاریخ را تغییر داد.»
«گری سیک» مقام اسبق شورای امنیت ملی آمریکا در اندیشکده انجمن آسیا (Asia Society) گفت: جواد ظریف مرد منتخب ایران در این مذاکرات بود. اما وقتی آنها هر آنچه که ما میخواستیم را در مورد افغانستان به ما دادند، جورج بوش به دلیلی که هیچگاه آن را درک نکردم نام ایران را در فهرست محور شرارت قرار داد. او همه چیز را خراب کرد و به ایرانیان این تصور را داد (که البته تصور اشتباهی نبود) که آمریکا به دنبال هیچ نوع رابطهای با ایران نیست.
«سید حسین موسویان» از نزدیکان اردوگاه سیاسی هاشمی رفسنجانی خرداد ۱۳۹۳ در المانتیور (al-monitor) نوشت: خاتمی به من گفت مطمئنم که بوش میخ آخر را به تابوت رابطه ایران و آمریکا زد. موسویان در این یادداشت به مکالمه خود با سردار سلیمانی در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی اشاره کرد.
سردار سلیمانی به موسویان گفت: از همان آغاز همکاری این شک را داشتم که در خواست کمک آمریکا احتمالاً جنبه تاکتیکی دارد و به منظور یک همکاری دراز مدت نیست. ولی مشارکت ایران را یک پیشنهاد بدون باخت میدیدم. اگر آمریکا به ما خیانت کند و پس از استقرار در افغانستان ما را رها کند به همان دامی میافتد که شوروی افتاد. آمریکاییها منطقه را نمیشناسند، افغانستان را نمیشناسند، ایران را نمیشناسند ... در هر حالت ما برنده خواهیم بود و اگر آمریکاییها از همکاری با ایران عبور کنند، باید با تحمل شکست، افغانستان را ترک کنند.
این دیپلمات ارشد و اسبق ایرانی درباره نظر رهبر انقلاب گفت: آیت الله خامنهای به چند تن از مقامات در همان ابتدای مذاکرات هشداد داد که دعوت به همکاری آمریکاییها تاکتیکی است.
کاخ سفید بزرگترین همکاری راهبردی ایران و آمریکا بعد از انقلاب را نابود کرد. همین اتفاق در واقعه بحران گروگانها (اواخر دهه ۶۰ ه. ش) و توافق هستهای ایران و ۵+۱ (دهه ۹۰ ه. ش) نیز تکرار شد. نکته اینجاست که شاکله دولت منتخب ایران در هر ۳ واقعه یکسان بود، اما عبرتی حاصل نشد.
این سه واقعه، سند حسن نیت تهران به واشنگتن بودند، اما این حسننیتها هیچگاه از سوی آمریکا با پاسخ مناسبی مواجه نشد. این وقایع نشان داد که هرگونه تعامل یا تخاصم آمریکا با ایران در هر دولتی با هدف «مهار ایران» در سه مولفه هستهای، منطقهای و نظامی است. حذف این سه مولفه نتیجهای جز تسلیم سرزمینی ایران نخواهد داشت.