اگر در ایران زندگی کرده و کودکی و جوانی را همینجا گذرانده باشید، بدونشک با «کلاهقرمزی» چند سالی را زندگی کردهاید پسرکی دلوزبانیکی، با پیژامه سبز و پیراهن راهراه آبی که یکریز رودهدرازی میکرد و اگر قلبش از جنس اسفنج نبود، امروز مرد بزرگی شده بود و خودش فرزندی داشت.
به گزارش همشهری آنلاین، حالا مدتی است که این «همدم و همکار مجری»، بین مناسبات آدمبزرگها گم شده؛ خاطراتش کموبیش در حافظهها پرسه میزند، اما جسمش میان تیر و تختههای آرشیوِ انباری صداوسیما، بیصدا میپوسد، غافل از اینکه «عروسکها» هرگز بازنشسته نمیشوند.
مرضیه محبوب، طراح و سازند عروسکهای مجموعه «کلاهقرمزی» چندین سال پیش گفته بود، «کلاهقرمزی» در سال ۱۳۶۰ از دل یک مورچه درآمد و «پسرخاله» از یک «پینه دوز»؛ آنها آمدند که مهمان یک برنامه باشند، اما آنقدر شخصیتهایشان خوب و جذاب از آب درآمد که ماندگار شدند.
نمایی از فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله - ۱۳۷۳
حمید جبلی هم که یکی از اعضای آن گروه بود، برای این عروسکها صدایی ساخت. او بعدها با ظاهری جدید در برنامۀ «صندوق پست» یا «جغجغه و فرفره» که اوایل ده ۱۳۷۰ پخش میشد و ایرج طهماسب اجرای آن را بر عهده داشت، ظاهر شد. موضوع اصلی «صندوق پست» خواندن نامههای ارسالی بچهها برای این برنامه بود.
«کلاهقرمزی» رفتهرفته سری میان سرها درآورد و پس از محبوبیت در تلویزیون، در سه فیلم سینمایی بازی کرد؛ «کلاهقرمزی و پسرخاله» (۱۳۷۳)، «کلاهقرمزی و سروناز» (۱۳۸۱) و «کلاهقرمزی و بچّهننه» (۱۳۹۱). در تمام این آثار، محور اصلی «کلاهقرمزی» بود و عروسکهای دیگری نیز در کنار او حضور داشتند؛ «پسرخاله» این همپای همیشگی، در تمام فیلمها پابهپای او درخشید.
اولین حضور کلاهقرمزی در تلویزیون - برنامه «صندوق پست» - ۱۳۷۰
«کلاهقرمزی و پسرخاله» - ۱۳۷۳
«کلاهقرمزی و سروناز» - ۱۳۸۱
«کلاهقرمزی» در سال ۱۳۸۵ در یک مجموعه چهار قسمتی به نام «کلاهقرمزی در فرنگ» به شبک نمایش خانگی راه پیدا کرد تا اینکه از سال ۱۳۸۸ با همراهی چند عروسک دیگر مانند «پسرعمهزا»، «گیگیلی» و ... در قالب جنگ نوروزی دوباره پایش به تلویزیون باز شد.
برنامههای نوروزی کلاهقرمزی از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۷ ادامه داشت و هر سال شخصیتهای عروسکی جدیدی به این مجموعه اضافه میشدند؛ «جیگر»، «ببعی»، «دیبی»، «فامیل دور»، «بچّۀ فامیل دور»، «دختر همساده»، «آقای همساده»، «گابی»، «عزیزم ببخشید»، «گدا» و... هرکدام به نحوی پای ثابت این مجموعه شدند.
جُنگ نوروزی کلاه قرمزی
علیرغم اینکه «کلاهقرمزی» با استقبال و بازخوردهای قابل قبولی از سوی مردم مواجه بود، اما در آخر، رویای شیرینِ عروسکهای دوستداشتنیِ این مجموعه، بهدلیل اختلافات سالانه میان سازندگان اثر و مدیران صداوسیما به پایان رسید و باعث به تعویق افتادن زمان پخش و در نهایت به قطع پخشِ «کلاهقرمزی» منجر شد. زمزمههای قطع این همکاری در سالهای ۱۳۹۵ (در پی فوت دنیا فنیزاده، عروسکگردان کلاهقرمزی)، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ به گوش میرسید؛ کما اینکه با وجود ساخت و تولید این سه فصل از مجموعه، صداوسیما حاضر به پخش آنها نشد.
در سالهای غیبت عروسکهای مجموعه «کلاهقرمزی»، بسیاری از مخاطبان و دوستداران آن در فضای مجازی با طرح مسئله از ایرج طهماسب و حمید جبلی خواستار تولید و پخش قسمتهای تازهای از این مجموعه خارج از صداوسیما شدند، اما چنین چیزی قانوناً ممکن نیست و گردانندگان نیز این مسئله را اعلام کردند؛ چراکه «حق انتشار یا کپی رایت» این مجموعه متعلق به سازمان صداوسیماست و سازندگان آن نمیتوانستند بعد از کوچ از صداوسیما، عروسکها را خارج کنند.
از آنجاییکه صداوسیما برنامهای برای تولید اپیزودهای جدید با این عروسکها ندارد و از طرفی دیگر خالقانِ این مفاهیم، تمایلی به همکاری با صداوسیما نشان ندادهاند، عروسکها به امید روزی که دستی روی سر و گوششان کشیده شود و آنها را به حرکت وادارد، در انبار صداوسیما مدفون شدهاند.
کلاه قرمزی در موزه عروسکها
این اولینبار نیست که یک مجموعه تلویزیونی به چنین سرنوشتی دچار میشود؛ پیشتر و بعدتر نیز چنین اتفاقاتی برای برنامههای دیگر، خصوصاً کاراکترهای عروسکی مانند «جنابخان» افتاده بود.
چنانچه هر بار با توقف برنامه «خندوانه» عروسک جناب خان نیز از آنتن محو شد و حالا که رییس صداوسیما تاکید کرده که فعلا قصد ساخت مجدد این برنامه را ندارند، سرنوشت «جناب خان» هم در هالهای از ابهام قرار دارد؛ حتی در مقطعی در زمان برگزاری مسابقات جام جهانی این گمانه مطرح شد که جناب خان با ویژه برنامهای برای جام جهانی به آنتن برمی گردد که این اتفاق هم عملی نشد؛ و این درحالی است که یکی از بزرگترین و همیشگیترین پرسشهای مخاطبان در مواجهه با چنین مشکلاتی این است که چرا دود آتشِ اختلاف سلیقه و مشکلات سازندگان و رسانۀ پخشکننده، به چشم مخاطب میرود؟!
شاید در حال حاضر که صداوسیما با مشکل جذب مخاطب دستوپنجه نرم میکند، بتواند با بیرون کشیدنِ نوستالژیهای قدیمی، مجدداً جذب مخاطب کند؛ هرچند لازمۀ اجرایی کردن صحیح آن، «تعامل دوباره با سازندگان» است و البته به روز کردن تولیدات با خواستههای مخاطب امروز. چراکه در غیر این صورت، همانند آنچه در ادامه ساخت سریالهایی مانند «داستان یک شهر» و «روزگار جوانی» در همین اواخر شاهد بودیم نه تنها برگ جدیدی برای صداوسیما رو نمیشود که طعم شیرین فصلهای گذشته این مجموعهها نیز از یادها خواهد رفت.
ضمن اینکه اختلاف نظرهای صداوسیما با فعالان شبک نمایش خانگی که این روزها بخش عمدهای از بدنه سینمای ایران را شامل میشوند، به نظر میرسد، بهبود این روابط هم حالا سختتر از گذشته شده باشد.
اما در شرایطی که در حال حاضر صداوسیما با آن مواجه است، حداقل باید تلاش کند تا جایگزینهای جدیدی را برای رفتهها معرفی کند و تحقق این مهم بیش از همه نیازمند همراهی با نیروهای حرفهای و خلاق است که باید دید آیا در این سالها صداوسیما توانسته چنین افرادی را پرورش دهد یا باید سالها منتظر بود تا شاید مجموعهای با موفقیت «کلاه قرمزی» تکرار شود.